از میان همه شخصیتهای تاریخ معاصر ایران در دوران جنبش مشروطه شاید داستان زندگی و خصوصا سابقه مبارزاتی هیچکس به اندازه حیدرخان عمواوغلی جالب توجه به نظر نرسد، زیرا او به نوعی نماد «وحشتآفرینی مبتنی بر ترور» برای پیشبرد اهداف سیاسی به شمار میرفت و این تعریف حتی در لقبی که برای او به کار میبردند، یعنی «حیدر بمبی» نیز نمود داشت. در تاریخ از عمواوغلی بهعنوان موسس حزب کمونیست ایران یاد شده است اما نقطه عطف زندگی سیاسی او بیشک ورودش به عرصه مبارزه در نقش حذفکننده مخالفان و دشمنان جنبش مشروطه است. برای فهم این موضوع فقط کافی است به بخشی از کارنامه او توجه کنید: «ترور میرزاعلیاصغرخان اتابک»، «ترور امینالسلطان، صدراعظم مظفرالدینشاه»، «پرتاب بمب داخل خانه علاءالدوله»، «ترور شجاع نظام مرندی با بمب دستساز»، «سوءقصد به جان محمدعلیشاه قاجار»، «ترور رضا الهیاری با بمب دستساز»، «ترور پدر وارطان ایزاکیان درحمام»، «ترور رضا انتظاری با ماکسیم روسی»، «ترور النقی بدری با اسلحه کمری» و... حیدرخان حتی پس از پیروزی انقلاب مشروطه نیز دست از اعمال خشونتبار برنداشت و پس از انجام چند ترور دیگر دستگیر شد، اما به دلیل سوابقش در انقلاب دولت با یک درجه تخفیف او را تبعید کرد. حیدرخان نهایتا سالها بعد در جریان جنبش جنگل به ایران بازگشت و 40سال داشت که پنجم آبان 1300 خورشیدی طی یک درگیری در گیلان کشته شد. امروز اما سالروز یکی از شاهکارهای حیدرخان یعنی سوءقصد به جان محمدعلی شاه قاجار است. این سوءقصد از آن جهت در تاریخ جنبش مشروطه مهم است که هنگام اجرای آن شاه قاجار دست دوستی به مشروطهخواهان داده بود و کمال همکاری را با آنان به عمل میآورد. در واقع هیچ دلیلی برای ترور محمدعلیشاه وجود نداشت و هنگامی که 112سال پیش در چنین روزی، برابر هشتم اسفند ١٢٨٦ خورشیدی، دو بمب مقابل کالسکه او منفجر شد. بیش از همه خود مشروطهخواهان دچار تعجب شدند. حقیقت این بود که عمواوغلی و همفکرانش با وجود همراهی محمدعلیشاه با مشروطهخواهان، این اظهار مودت را موقتی تلقی کرده و به قصد پیشگیری اقدام به ترور شاه کردند، غافل از اینکه سوءقصد ناکام مانده و شاه قاجار به بزرگترین دشمن مشروطه تبدیل میشود. ترور محمدعلیشاه حتی سفیرکبیر انگلستان در ایران را نیز به تعجب واداشت تا جایی که به لندن چنین تلگرافی فرستاد: «با توجه به اینکه در مدت اخیر رفتار خلاف مشروطگی از شاه دیده نشد، این سوءقصد خلاف انتظار بود.»