شماره ۱۹۲۲ | ۱۳۹۸ پنج شنبه ۸ اسفند
صفحه را ببند
گفت‌وگو با جورجیا‌هانتر، نویسنده‌ای که حمله نازی‌ها به لهستان را روایت می‌کند
هولوکاستِ خانوادگی من
کتاب «خوش‌شانس‌تر از همه بودیم» محصول تحقیقاتی 9ساله درباره سرنوشت اجداد نویسنده در جنگ جهانی دوم است

‏  [ترجمه اشکان رضایی] جورجیا‌هانتر براساس یک داستان خانوادگی واقعی، رمان حماسی «خوش‌شانس‌تر از همه بودیم» را نوشته است. پیش از جنگ جهانی دوم، پدر و مادر والدینش، نچوما و سول، به همراه پنج فرزندشان، زندگی راحتی را در رادومِ لهستان می‌گذراندند. دنیای آنها مملو از موسیقی، هنر و عشق به خانواده بود. اما در‌سال 1939 که این پنج فرزند خانواده تشکیل داده و مشغول به کار شده بودند، لهستان مورد حمله آلمان نازی قرار گرفت و بعد از مدت کوتاهی نیز شوروی از شرق آن را مورد تهاجم قرار داد. خیلی زود وحشتی که اروپا را دربرگرفته بود، همه‌گیر شد و خانواد‌ه‌ کِرک از هم پاشید. هر یک در مسیری جداگانه راه خود را از دالان‌های مخوف و تودرتوی جنگ و سرکوب و کشتار به ‌سمتِ پناهگاهی باز کردند. یکی از برادرها تبعید شد و دیگری سعی کرد فرار کند. بقیه هم تقلا می‌کردند از مرگ نجات یابند؛ گرسنه ساعت‌های طولانی در گتوها کار می‌کردند یا خود را مسیحی جا می‌زدند تا میان مردم زندگی کنند. ترس یکدیگر را ندیدن و اراده‌ راسخ‌شان برای زنده ‌ماندن، خانواده‌ کِرک را پیش می‌راند و آنها با تکیه بر امید، نبوغ و قدرت درونی‌شان در این مسیر دشوار و ناهموار استقامت می‌کردند.
رمان «خوش‌شانس‌تر از همه بودیم» نشان می‌دهد چگونه روح آدمی می‌تواند در مواجهه با تاریک‌ترین لحظات قرن بیستم تاب آورد. جورجیا‌هانتر در دوران کودکی‌اش از این تاریخچه خانوادگی بی‌اطلاع بود. او پدربزرگش را همراهی می‌کرد، درست زمانی که هنگام ورود به آمریکا از آدی کِرک به اِدی کورتز تغییر نام داده بود. پدربزرگش برای او، تاجر، نوازنده و آهنگسازی موفق به حساب می‌آمد. ‌هانتر در اواسط نوجوانی، پس از مرگ پدربزرگش، در مدرسه پروژه‌ای در زمینه تاریخچه خانوادگی گرفت و با مادربزرگش مصاحبه کرد. آن‌موقع بود که فهمید پدربزرگش بازمانده هولوکاست است. پنج‌سال بعد، هنگام صحبت در یک جمع خانوادگی، جرقه این رمان در ذهن او زده شد. هانتر 9‌سال را صرف تحقیق و ضبط داستان خانواده و تاریخچه مربوط به آن کرد. تصمیم گرفت کار خود را به صورت رمان ارایه دهد. از آنجا که همه اعضای خانواده ماجراهای مختلفی را برای فرار و آزادی از سرگذراندند، در «خوش‌شانس‌تر از همه بودیم» بسیاری از رویدادهای تاریخی از طریق مبارزات آنها، با تنظیمات و جزئیات کامل و صحنه‌های مملو از اقدامات عملی گنجانده شده است. شخصیت‌های داستان با جزئیات کامل ترسیم شده و داستان عجیب و هولناکی که برای یهودیانِ لهستان اتفاق افتاده را شخصی‌سازی می‌کند.

جورجیا‌هانتر در کتاب «خوش‌شانس‌تر از همه بودیم» به بهار 1939 برمی‌گردد؛ زمانی‌ که هر سه نسل خانواده‌ کِرک تلاش می‌کنند روال عادی زندگی خود را دنبال کنند. گفت‌وگوی سر میز شام درباره‌ تولد و روابط عاشقانه است، نه مصیبتی که آنها را از زادگاه‌شان، رادوم، دور خواهد کرد. خیلی زود وحشتی که اروپا را دربر گرفته است، همه‌گیر می‌‌شود و خانواد‌ه‌ کرک از هم می‌پاشد. هر یک در مسیری جداگانه راه خود را از دالان‌های مخوف و تودرتوی جنگ و سرکوب و کشتار به‌ سمتِ پناهگاهی باز می‌کنند. یکی از برادرها تبعید می‌شود و دیگری تلاش می‌کند از قاره فرار کند. بقیه هم با تمام عذابی که بر سرشان می‌بارد، تقلا می‌کنند از مرگ نجات یابند.


تعداد بازدید :  262