غلامرضا کیانی رشید طنزپرداز وکارتونیست
از آخرین دیدارمان در گل آقا سالها گذشته بود که یکی از دوستان توفیقی مرا از بستری شدن محمودگیوی بهعلت بیماری دربیمارستان آگاه کرد. یکی از روزها فرصتی پیش آمد که ایشان رادرمنزلشان ملاقات کنم.
به خانهشان که رسیدم، زنگ را زدم. در را که بازکردند و گیوی را دیدم، گفتم پرسونپرسون، یواشیواش، اومدم درخونت/ترسونترسون، لرزونلرزون، اومدم درخونت./ یک شاخه گل دردستم، سرراهت بنشستم./ ازپنجره منو دیدی، مثل گلها خندیدی.
دیدارها با میهماننوازی تازه شد و حرفها گل انداخت. او گفت اسفندماه 1314 در یکی از روستاهای نطنز به دنیا آمدم. سهسال بعد پدر و مادرم مرا به تهران آوردند. درکوچه پس کوچههای خیابان مولوی ساکن شدیم. در دوران کودکی برعکس امروز(که اگر یک مورچه لگدم بزند، روی زمین ولو میشوم)بسیار شیطان بودم. دوران دبیرستان را نتوانستم تمام کنم چون پدرم ازلحاظ مالی وضع مناسبی نداشت، من بالاجبار ترک تحصیل کردم و رفتم دنبال کار و به جایی نرسیدهام. زمانی که مجله حاجی بابا و توفیق منتشر میشد، آنها را هر هفته خریداری و مطالعه میکردم. تااینکه رفته رفته قلمم باکاغذ آشنا شد. با مجله فکاهی ناهید که قبل از دوره جدید توفیق منتشر میشد،کارم راشروع کردم. تااینکه توفیق مجددا تجدیدچاپ و همان زمان ناهید تعطیل شد. از سال 1337 همزمان بااستخدام در اداره پست همکاری خود را با مجله توفیق شروع کردم. این همکاری تا سال 1350 که این مجله توقیف شد، ادامه داشت.کار من بیشتر در قالب اشعارکوچه بازاری،لهجهای،کوچه باغی و اشعارهنری و مردمی بود. امضاهای مستعار من عبارت بوداز بزبزقندی، نینی کوچولو، آق محمود و خاله رورو. بالاخره بعد از 32سال خدمت دراداره پست، بازنشسته شدم و درمجله گل آقا کار مطبوعاتی خودم را دنبال کردم. چون بروبچههای توفیق اکثرا در گلآقا جمع شده بودند تا بتوانند خاطرات گذشته را در ذهن هموطنان عزیزروشن و لبهای آنها را با خنده آشنا کنند. خانواده محترم گیوی تعریف میکردند مادامی که محمودآقا دربیمارستان بستری بود، به دلیل تشکر از تیم پرستاری بیمارستان شعر زیر را سرود که دربیمارستان آن را قاب کردهاند و در آنجا نصب است.
ای پرستارنازپرورمن / ای که هستی چون گل برابر من / تویی آن مهربان ودلسوزی / که نشینی کناربسترمن / توبمانندفرشته هستی / که بغیرتونیست یاورمن