[پولاد امین] بیایید این نامها را با هم مرور کنیم: «شهرزاد»، «ممنوعه»، «عاشقانه»، «نهنگ آبی»، «مانکن»، «ساخت ایران»، «رقص روی شیشه»، «هیولا» و...
اینها نام شماری از سریالهایی هستند که در سالهای اخیر از شبکه نمایش خانگی توزیع شدهاند.
حالا نام شماری از سریالهای تلویزیون را که در سالهای اخیر روی آنتن رفتهاند، به خاطر آوریم. آیا واقعا جز پایتخت سریال بهیادماندنی دیگری در این سالها ساخته شده است؟
شبکه نمایش خانگی چگونه به جایی رسید که بازی را از تلویزیون برد و حداقل اینکه تبدیل به رقیبی قدر برای تلویزیون شد؟ سعید رجبیفروتن، کارشناس عرصه نمایش خانگی و از مدیران وزارت ارشاد به «شهروند» میگوید که این روزها نمایش خانگی تبدیل شده به انتخاب اول سریالسازان: «البته با این حرف قصد ندارم به تلویزیون طعنه بزنم یا با کنایه درباره دم و دستگاه فربهی حرفبزنم که همگان ضعفها و آسیبهایش را میدانند و میشناسند. اما همین که اغلب سریالسازان ابراز تمایل کردهاند در این حیطه کار کنند و حتی شایعاتی هم درباره ورود سینماگر درجه یکی چون مسعود کیمیایی به این عرصه منتشر شده است، یعنی این گرایش را کتمان نمیتوان کرد.»
اینکه شبکه نمایش خانگی جایگاه خود را در رقابت با شبکههای تلویزیونی حفظ خواهد کرد یا نه و اینکه آیا تولید بی رویه انبوه سریالهای -اغلب ضعیف- شبیه به هم در نهایت جایگاه شبکه نمایش خانگی را مخدوش خواهد کرد یا نه؛ پرسشی است که کارشناسان پاسخهای متفاوتی برای آن دارند. سعید رجبی فروتن میگوید: «اعتماد مردم به شبکه نمایش خانگی در یک شب به دست نیامده است که بخواهد با یکی دو سریال ضعیف هم از دست برود. درحال حاضر حدود 10 سالی میشود که در شبکه نمایش خانگی سریالسازی میشود و در این مدت سریالهای ضعیف، بیسروته و حتی نصفهونیمه هم کم نداشتهایم، اما میبینیم که تعداد تماشاگران این شبکه نهتنها کمتر نشده که بیشتر هم شده است. شاید به این دلیل که در این شبکه خودشان و جامعهشان را از نزدیکتر، بیواسطهتر و شبیهتر به اصل ماجرا میبینند. مردم دوست دارند شاهد قصههای متفاوتتر و تصویرهای واقعیتری از جامعهشان باشند. در عرصه نمایش خانگی هم نه اینکه هنرمندان بدون سانسور و با دست و ذهن باز کار میکنند، اما بههرحال موانع پیش پایشان در قیاس با تلویزیون کمتر است، بهخصوص که تلویزیون ترجیح میدهد از ایده تا اجرای یک کار زیر نظر مدیران صداوسیما تولید شود که این با ذات هنر که قائم به شهود و خلاقیت است، همخوان نیست.»
این عوامل سبب شده شبکه نمایش خانگی در هر سال شاهد آثاری باشد که کموبیش در مواجهه با مخاطب به موفقیت رسیدهاند؛ موفقیتی که تا حد زیادی به فضای بازتر شبکه نمایش خانگی -در قیاس با تلویزیون- برمیگردد و البته تنوع داستانی و ژانری این آثار که موجب میشود هر خانوادهای با هر سلیقه و فرهنگی بتواند چیزکی برای تماشا در این شبکه بیابد.
انتشار تقریبا همزمان «مانکن»، «دل» و «کرگدن» انتقادات و واکنشهای تقریبا یکسانی را موجب شده است. عکسالعملهایی که بیشتر بر حالوهوای مشابه این سریالها، پرداخت این آثار به سبک زندگی متفاوت، تجملی و دور از سبک زندگی اکثر مردم، داستانهای بیمنطق و البته مضامینی که اخلاق عمومی آن را برنمیتابد، تأکید دارند. خیلیها هستند که این شباهتها را مرهون اصالتی میدانند که تولیدکنندگان این سریالها به پولسازی و موفقیت اقتصادی آثارشان قائلند. انگیزههایی صرفا اقتصادی که باعث ساخت چنین آثاری میشود که البته به ذات خود اشکالی ندارد، به شرطی که در سایر جنبههای کار توجه و دقت کافی مبذول شده باشد.
شاهین شجریکهن، منتقد سینما پرداخت به مضامین و لوکیشنها و افراد طبقه بالای اقتصادی را در سینما و تلویزیون طبیعی میداند و بر این باور است که در «جوامعی که منظره عمومی آنها از فقر و محرومیت انباشته» است، نمایش «جلوههای افراطی تجمل» طبیعی است و مردم به سینما میروند تا «اساسا زندگیهایی را ببینند که از آن محروم هستند و نمیتوانند هم داشته باشند و بازیگران خوشچهره و خوشلباس با آن عشقهای رمانتیک افسانهای.»
این امر را در سریالهای شبکه نمایش خانگی در سالهای اخیر هم بارها و بارها دیدهایم. موضوعی که تبدیل شده به پاشنه آشیل اغلب این تولیدات و دلیل عکسالعملهای منفی مخاطبان و منتقدان علیه این آثار...
این روزها نوبت به سریال دل رسیده است که تبدیل شود به حرف و بحث خانوادهها در دورهمیهای زمستانیشان. سریالی از منوچهر هادی که پیشتر سریال موفق عاشقانه را از او دیدهایم و البته در سینما هم فیلمهای رکوردشکنی چون من سالوادور نیستم، آینه بغل و رحمان 1400 را. کارگردانی که انگار رگ خواب تماشاگر اینجایی را خوب میشناسد. گواه این امر آمارهای فروش فیلمهایش هستند و البته این واقعیت -باز هم- آماری که بعد از شهرزاد و هیولا، سریال عاشقانه منوچهر هادی یکی از پرفروشترین سریالهای شبکه نمایش خانگی بوده است...
دل البته هنوز نتوانسته رضایت مخاطبان را به دست آورد، به دلایلی چند که شاید مهمترین آن ریتم کُند سریال باشد. ریتم کُند داستانی که بعد از آغاز در چند قسمت بعدی چندان پیش نرفته و مدام همان رخدادهای بخش نخست سریال را تکرار کرده است. آسیبی که باعث شده بسیاری از منتقدان از دل بهعنوان سقوط آزاد منوچهر هادی نام ببرند و آثار سابقش را مثال بزنند و با دل قیاس کنند تا ثابت شود منوچهر هادی از کجا به کجا رسیده است. البته شکی در این نیست که روند منطقی منوچهر هادی با آغازی قابل قبول چون فیلمهای «قرنطینه» و «زندگی جای دیگری است» قرار نبود به فیلمهایی چون «آینه بغل» و «رحمان 1400» ختم شود. اما در زمینه نمایش خانگی این نقد منتقدانی بسیار دارد. چه، دل با اینکه در قیاس با عاشقانه سریالی ضعیفتر (یا کمتر جذاب) است، اما در قیاس با دیگر سریالهای نمایش خانگی همچنان و هنوز برند هادی را حفظ کرده است. اما با اینحال نوع نگاه منوچهر هادی به جامعه و کاراکترهای اثرش انتقادات پرشماری را موجب شده است. نوع نگاهی که منتقدان از آن به «لاکچریبازی» تعبیر کردهاند که البته مبنای انتقادی ندارد و حتی بازیگری چون امیرحسین رستمی هم که تاکنون با منوچهر هادی همکاری نکرده است، انتقاداتی از این جنس را تسویه حساب شخصی میداند: «لاکچریبازی؟ چه ربطی داره به نقد ساختار یک کار؟»
سعید رجبی فروتن با اینکه ظاهرا پرداخت منوچهر هادی به طبقه بالای اقتصادی را میپذیرد، اما عقیده دارد «به مرور سنگینی و کشش قصه تا حد زیادی این جنبههای ظاهری کار را به حاشیه خواهد برد.» به باور این کارشناس «تنوع و سرعت اتفاقات داستانی در پنج قسمت اول کم بود و همین عارضه بزرگی برای کار بود، به طوری که ذائقه کسانی هم که سریال عاشقانه را میپسندیدند، این بار دل را برنتابید.» منوچهر هادی نشان داده که خوب میداند اگر میخواهد مخاطب را به سالن سینما یا پای کامپیوتر و تلویزیون بکشاند، باید به خطوط قرمز نزدیک شود، از ناهنجاریهای اجتماعی بگوید و البته داستانی جذاب و پر اوج و فرود را روایت کند. در دل اما انگار هنوز این آموختهها به کارش نیامده است. شاید در قسمتهای بعدی این اتفاق بیفتد، اما تاکنون جز نقدهای تند، ایرادگیریهای موشکافانه و کنایههای تلخ به خاستگاه اجتماعیاش عایدی دیگری نداشته است.
پاسخ کارگردان
بسیاری یکی از مهمترین ایرادات دل را ریتم کار میدانند. منوچهر هادی درباره این انتقادات میگوید: «این سریال درباره روابط بین افراد است و یک سریال اکشن و حادثه ای نیست که ریتم تند داشته باشد و این به اقتضای قصه اتفاق میافتد. قصه دل درباره به هم خوردن یک عروسی است و پایه داستان همین است و خیلی طبیعی است که ما چهار قسمت به عروس سریال بپردازیم. »
او درباره اتهام تجمل گرایی نیز میگوید: «من ترغیب به تجمل گرایی نکردم و زندگی خیلی لاکچری نشان ندادم من دو خانواده مرفه را نمایش دادم. چرا به این نگاه نمیکنیم که خیلیها با دیدن این فیلم حداقل رویای خودشان را میبینند و همین یک انگیزه برای آدمهاست که به لحاظ مالی و اقتصادی دلشان بخواهد پیشرفت کنند ، چرا مردم نباید حق داشته باشند که رویاهایشان را در قالب فیلم و سریال ببینند؟