[رامتین نظریجو] نوشتن از محمدرضا لطفی کاری است که باید با دقت و حوصله آن را انجام داد؛ چراکه او شخصیتی است که همواره طرفداران و علاقهمندان بسیاری دارد و کمابیش کسانی که به هر نحوی در مورد او نوشته و گفتهاند زیر ذرهبین قرار میگیرند. از این جهت مهمترین رکن درباره داوری او، مانند هر داوری دیگری، داشتن و رعایت «انصاف» است؛ آن هم از نوع تاریخیاش. یعنی سعی کنیم بنا بر شواهد و استنادهای مستدل تاریخی یک فردِ بااهمیت را در تاریخ، در این مورد تاریخ معاصر موسیقی کلاسیک ایرانی، داوری کنیم. امری که باید اذعان کنم بسیار در آن ضعف داریم و این ضعف هم، در مورد محمدرضا لطفی (و بهطورکلی بیشتر شخصیتهای فرهنگیمان)، دوسویه است؛ از سویی علاقهمندان و طرفدارانش فقط او را تمجید و تعریف کردهاند و بعضاً گوش شنوایی برای شنیدن کوچکترین نقدی ندارند و از سویی دیگر مخالفانش به سیاهنمایی و دونشمردن هر کاری که در موسیقی کرده پرداختهاند و بهاصطلاح از آن طرف پشتبام افتادهاند. هر دوی این داوریها ما را به جایی نمیرسانند چون صرفاً برآمده از عواطف و احساسات افراد است.
وقتی صحبت از لطفی میکنیم باید در نظر داشته باشیم که ما با چند لطفی روبهرو هستیم. لطفی جوان دهه پنجاه، لطفی حین و پس از انقلاب و کانون چاووش، لطفی دوران مهاجرت و بالاخره لطفیِ پس از بازگشت به ایران. لطفی جوان در دهه پنجاه نوازندهای متبحر و بسیار پرشور بود که توانست راه خود را در فضای هنری آن موقع ایران باز و تاحد قابلتوجهی تثبیت کند. در این دوران سازهایی نواخت که تا به امروز هم از منابع شنیداری موسیقی کلاسیک ایرانی بهشمار میآید. بیستونهساله بود که اجرای بهیادماندنی «راستپنجگاه» در جشن هنر شیراز را همراه با شجریان و فرهنگفر اجرا کرد. علاوه بر این آثار برجستهای هم در رادیو (در دوران سرپرستی هوشنگ ابتهاج بر واحد موسیقی) از خود به یادگار گذاشت که اگر «انصاف» داشته باشیم باید بگوییم برخی از آنها جزو آثار شاخص موسیقی ایرانی است. ازجمله تصانیف «داروَگ» و «در کوچهسار شب» و همنوازی با حسن کسایی در شوشتری.
اما میتوان گفت نام لطفی در حین انقلاب و پس از آن بسیار بیشتر سر زبانها افتاد. حال دیگر او یکی از اصلیترین سازندگان سرودهای انقلابی است و همچنین یکی از مؤسسان کانون هنری «چاووش». در این دوران سیطره هنری او وسعت یافت و همچنین اثرگذارتر هم شد؛ بهخصوص بر همراهانش. در این دوران نیز یکی از بهترین یادگارهای هنری خود را بر جا گذاشت و آن همان سازوآواز ابوعطای او همراه با آواز شجریان، مشهور به «عشق داند»، درسال ۱۳۵۹ بود. این اثر همچنان بر سر زبانهاست و الحق باید گفت درخشان. البته این دوران برای بسیاری از هنرمندان دوران خوبی نبود. بسیاری از هنرمندان شاخص و اثرگذار سالهای قبل خانهنشین شده بودند و فضای کلی موسیقی ایرانی از نظر تولید بسیار محدود شده بود.
اما با لطفی دیگری هم در حدود ۲۰سال دوری او از ایران مواجهیم. در این دوران او بیشتر مشغول فعالیتهای آموزشی و برگزاری کنسرت شد و البته به حیطه قلمزدن و پژوهش هم روی آورد. کاری که زمان بهدرستی نشان داد بهتر بود وارد آن نمیشد و آن را بهعهده اهل قلم و پژوهش میگذاشت چراکه احاطه پژوهشی/ علمی کافی را در این زمینه از خود نتوانست نشان دهد. اما بههرحال همچنان آثار بسیار خوبی را در این دوره از خود برجای گذاشت که بهنظر نگارنده قابلتوجهترین آنها آلبوم «معمای هستی» بود.
اما آخرین دوره زندگی هنری لطفی مربوط به بازگشت او به ایران در اواسط دهه هشتاد است. او در این دوران مکتبخانه میرزاعبدالله را بنا کرد و سیل هنرجویان بود که به کلاسش روانه میشد. هنرجویانی که بعضاً نام او را فقط روی نوارهای کاست دیده بودند و چه بسا غرق و ذوب در او شدند. لطفی در این دوران با همکاری هنرجویانش کنسرتهایی هم برگزار کرد. در همین دوران بود که اظهارنظرهای عجیب و بحثبرانگیزی هم در مورد برخی مسائل اجتماعی و همکاران قدیمیاش کرد. اگر بخواهیم انصاف را رعایت کنیم باید گفت که لطفی این دوران دیگر لطفی دهه پنجاه و شصت نبود؛ به عبارت دیگر گاهی حاشیهاش بیشتر از متن میشد. به هیچ عنوان نمیتوان آثار و اجراهایش در این دوران را همتراز تکنوازیهای دهههای پنجاه و شصت او دانست و از قضا از نظر کیفی افت هم پیدا کرده بود. البته اگر معیارمان برای قیاس «عشق داند»، «کنسرت راستپنجگاه»، «داروگ»،«پرواز عشق» و «سپیده» باشد.
در این سالها به عادت دیرینهمان لقبهای بسیاری به لطفی دادهایم. برخی به او «پهلوان تار»، برخی «تختی تار» و امثال اینها گفتهاند. مخالفانش هم عبارتهایی برای او ساخته و گفتهاند. اما این القاب و عبارات نه چیزی به ارزشهای لطفی اضافه و نه چیزی کم میکند. لطفی هنرمندی است که امتحان خود را در موسیقی کلاسیک ایرانی پس داده است. مانند بسیاری دیگر نقاط درخشان و ضعیف در کارنامه هنری خود داشته است و نباید به او نگاه قداستآمیز داشت چنانکه برخی دارند و گاهی هم بر این موضوع پافشاری میکنند. او لطفی ِ موسیقی ایران بوده و است و او را همین بس. یادش گرامی.