شماره ۱۸۷۷ | ۱۳۹۸ پنج شنبه ۱۲ دي
صفحه را ببند
گفت‌وگو با ریحانه عبدی، مترجم کتاب «همه دروغ می‌گویند»‏
بگو چه سرچ می‌کنی تا بگویم که هستی
ترجمه این کتاب بحث‌برانگیز در فاصله‌ای چندماهه در آستانه چاپ پنجم است

‏  [یاسر نوروزی] ‏«به تجربه شخصی‌تان در استفاده از گوگل فکر کنید. احتمالا چندباری پیش آمده چیزهایی را در کادر جست‌وجو تایپ کنید که ‏برملاکننده رفتارها یا فکری باشند که در فضای مؤدبانه و رسمی به آنها اقرار نمی‌کنید. حقیقتش را بخواهید، شواهد ‏غافل‌گیرکننده‌ای داریم که نشان می‌دهد اکثر مردم مسائل بسیار خصوصی‌شان را به گوگل می‌گویند.» همین چند جمله کافی است ‏که با کتاب «همه دروغ می‌گویند» همراه شوید تا نویسنده ثابت کند مردم چطور به دوستان‌شان، اطرافیان‌شان و حتی خودشان دروغ ‏می‌گویند. نمونه سرچ‌های اینترنتی آن‌قدر فراوان است که از خواندن بعضی از آنها تعجب می‌کنید. می‌دانید در هند مردها بیشتر ‏چه واژه‌ای را جست‌وجو می‌کنند؟ مادران وقتی دختری به دنیا می‌آورند، دنبال چه می‌روند؟ زنان باردار بیشتر دنبال چه نوع ویاری ‏در اینترنت می‌گردند؟ البته مباحث این کتاب فراتر از داده‌های اینترنت است و منابع تحلیل داده‌های جدیدی را رو به ‏پژوهشگران اقتصاد، جامعه‌شناسی، روانشناسی و دیگر شاخه‌های علوم مختلف باز می‌کند. به همین مناسبت با ریحانه عبدی، مترجم ‏‏«همه دروغ می‌گویند» صحبت کرده‌ایم؛ هرچند به جهت تنوع موضوع آنچه گفتیم بخش اندکی از مطالب گسترده مطرح‌شده در ‏کتاب است.‏

‏یکی از مباحث محوری کتاب، اهمیت «کلان‌داده» است؛ آنچه به‌عنوان «بیگ دیتا» می‌شناسند. درحال حاضر در ‏دانشگاه‌های بعضی کشورها در مقطع کارشناسی ارشد هم تدریس می‌شود، هرچند که در ایران هنوز چنین رشته‌ای نداریم. اگر ‏موافق باشید، از همین بحث شروع کنیم.‏
من البته توضیح بدهم درست است که بخش عمده کتاب راجع به «بیگ دیتا» مبتنی بر داده‌های گوگل است اما کتاب را که جلوتر ‏می‌روید، می‌بینید مسأله فقط این نیست؛ موضوع، روش‌های جدیدی است که می‌شود با آن داده‌ها را بررسی کرد. حتی ممکن است ‏این داده‌ها اندک باشند اما نگاه متفاوت به همین‌ها، گاهی ما را به نتیجه‌ای خارق‌العاده می‌رساند.‏
مثل ماجرای اسب‌های مسابقه که در کتاب به آنها اشاره می‌کند؛ اینکه چطور طرف توانست بهترین اسب را بین حدود صد ‏اسب مسابقه انتخاب کند.‏
بله، در واقع می‌خواهم بگویم موضوع فقط به «بیگ دیتا» مبتنی بر گوگل محدود نمی‌شود اما مسأله این است تا قبل از دنیای ‏اینترنت، اصلا دسترسی به کلان‌داده‌ای این‌چنین امکان‌پذیر نبوده. آنچه بوده، پیمایش‌ها یا نظرسنجی‌هایی بوده که باز هم حجم آن با ‏حجم داده‌هایی که می‌شود از اینترنت استخراج کرد، قابل مقایسه نیست؛ چون در هر هزارم ثانیه یک دیتای جدید در اینترنت درحال تولید و همزمان درحال انباشت است. همین فوران داده‌ها، منبع تازه‌ای ایجاد می‌کند که می‌توان سراغش رفت. هرچند ‏همان‌طور که اشاره کردید، در کشور ما مثلا رشته‌ای به اسم «بیگ دیتا» وجود ندارد اما تحلیل داده‌ها در بعضی سازمان‌ها و ‏شرکت‌های ایرانی نظیر استارت‌آپ‌های بزرگ هم درحال انجام است. بنابراین تحلیل کلان‌داده در دنیای امروز تبدیل به یک ‏مفهوم ناگزیر شده است. ‏
 وقتی کتاب را ترجمه می‌کردید، هیچ‌وقت وسوسه نشدید تحلیل‌های نویسنده را در گوگل امتحان کنید؟ مثلا اینکه زنان در ایران ‏چه چیزی سرچ می‌کنند؟ یا وقتی نوزاد پسر به دنیا می‌آورند، دنبال چه داده‌هایی می‌روند؟ همان مباحثی که در کتاب مطرح شده.‏
بخشی از کتاب خیلی به جامعه آمریکا ارتباط دارد و چندان نمی‌توان آن را در جامعه ایرانی پیاده کرد اما زمان ترجمه گاهی همان ‏پرسش‌ها در ذهنم پیش می‌آمد؛ چون بخشی از موضوعاتی که مطرح می‌کند، موضوعاتی انسانی هستند و در همه جا مصداق ‏دارند. برای همین طبیعتا دوست داشتم بدانم در ایران چه خبر است. اولین اتفاقی هم که می‌افتد این است که خواننده به محض ‏مطالعه کتاب، به سرچ‌های خودش در گوگل فکر می‌کند؛ اینکه من چه سرچ‌هایی کرده‌ام؟ دور و بری‌هایم چه سرچ‌هایی دارند؟ و... ‏البته باید درنظر داشت یک‌سری تکنیک‌هایی که در این کتاب مطرح می‌شود، در ایران جواب نمی‌دهد. ‏
به خاطر دسترسی ایرانی‌ها به اینترنت می‌گویید؟
نه، دسترسی به اینترنت در ایران طبق آمار‌ سال 97، بالای 90‌درصد است. مقصودم بحث‌های دیگری نظیر استفاده از ‏فیلترشکن است. به ‌هرحال وقتی بحث وی‌‌پی‌‌ان وسط می‌آید، دیگر مشخص نیست چه کسی از کجا به سایت مربوطه رفته یا ‏سرچ‌ها دقیقا از ایران بوده یا نه. بحث مسائل سیاسی و امنیتی هم در ایران مطرح است که اگر هم تحقیقی در این‌باره انجام شود، ‏باید آن را لحاظ کرد، ضمن اینکه محدودیت‌های دیگری هم وجود دارد؛ ممکن است بعضی کاربران از بعضی سرچ‌های خاص ‏ترس داشته باشند و مسائل دیگر. در واقع می‌خواهم بگویم کاری که نویسنده این کتاب درباره جامعه آمریکا انجام داده، خیلی راحت ‏در ایران انجام‌پذیر نیست. البته متخصصان باید در این زمینه نظر بدهند اما اینها موضوعاتی است که همان اول تفاوت‌های ‏تحقیقاتی در جامعه ایران با نقاط دیگر دنیا را نشان می‌دهد. بحث زبانی هم مطرح است؛ تفاوت‌های سرچ مردم ایران به انگلیسی، ‏فارسی و حتی فینگلیش. درحالی ‌که دقت کنید، در جامعه‌ای مثل آمریکا همه درحال سرچ به زبان انگلیسی هستند.‏
با این حال نمونه‌های ساده را می‌شود مثال زد. همین حالا اگر شما در گوگل تایپ کنید «حالم...»، پیشنهادهایی که گوگل به ‏شما می‌دهد، اینهاست: «حالم بد است»، «حالم خرابه»، «حالم عوض می‌شه» و... همین فراوانی‌های ساده هم در زبان فارسی ‏می‌تواند نشانگر مطالبی در ایران باشد. ‏
بیشتر به لحاظ کارشناسی مقصودم بود، والا اگر رویکردی فارغ از پژوهش‌های تخصصی داشته باشید، نتایج عجیب و غریبی از ‏همین گوگل ترندز می‌توانید بیرون بکشید. ‏
نکته دیگر در کتاب، اثبات دروغگویی مردم است. در کل در کتاب‌هایی که در حوزه اندیشه یا اخلاق قابل طبقه‌بندی هستند، ‏مبحث دروغگویی اکثریت مردم گاهی مطرح بوده اما این کتاب از نمونه‌های نادر است که بنا به روش تحقیقی کاملا جدید، دیگر صرفا ‏نمی‌گوید همه دروغ می‌گویند بلکه آن را اثبات می‌کند؛ چه راجع به گرایش‌های نژادپرستانه، چه تعصبات جنسیتی یا نقاب‌زدن ‏آدم‌ها در شبکه‌های اجتماعی. با این حال در جایی از کتاب اشاره می‌کند کاربران حتی به خودشان هم دروغ می‌گویند اما من ‏نمونه‌ای تحقیقی برای اثبات این نکته ندیدم. چرا؟
واقعیتش را بخواهید بخش اعظمی از یک فصل در این کتاب حذف شد. در آن بخش داده‌های فردی ناشناس در اینترنت تحلیل ‏می‌شود؛ فردی که از صبح تا شب به دنبال تمایلاتی خاص در اینترنت می‌گردد؛ صبح شروع می‌کند به سرچ کردن درباره آن ‏تمایلات و شب دوباره از خودش می‌پرسد آیا گرفتار این گرایش است یا نه؟! یعنی سرچ‌هایش نشان می‌دهد چنین گرایش‌هایی ‏دارد، اما دوباره شب که می‌رسد خودش را تست می‌کند که دچار این تمایلات است یا نه. این نمونه‌ای است درباره همان نکته‌ای که ‏گفتید. مثال‌های دیگری هم وجود دارد؛ فانتزی‌های عجیبی که بعضی آدم‌ها اصلا نمی‌پذیرند ممکن است آنها را بخواهند، اما ‏جست‌وجوهایشان در اینترنت نشان می‌دهد دنبال همان فانتزی‌ها هستند. ‏
مثالش سرچ کردن روش‌های خودکشی است که در کتاب هم آمده.‏
اخلاق‌گرایی انسان‌ها هم هست؛ طرف انواع تمایلات خود را از طریق گوگل اعتراف می‌کند، اما وقتی از او درباره مسأله‌ای اخلاقی ‏سوال می‌کنید، خودش را اخلاق‌گرا نشان می‌دهد و از مواضع اخلاقی دفاع می‌کند. ‏
سرک کشیدن در زندگی خصوصی دیگران دقیقا مصداق همین نکته‌ای است که گفتید؛ فیس‌بوک سرویس «خبرخوان» را راه ‏می‌اندازد و همان‌طور که نویسنده در فصل«اکسیر حقیقت دیجیتال» توضیح می‌دهد، درحالی‌که خیلی‌ها علیه آن اعتراض می‌کنند، ‏اما خودشان طرفدار پر و پا قرصش می‌شوند! ‏
مثال بهتر و مطابق با جامعه ما، ماجرای یک خانم بازیگر است. همه از موجی که آن زمان به وجود آمد ابراز انزجار کردند، اما ‏هم‌زمان خیلی از جست‌وجوها در اینترنت در ایران، نام او بود. خب این دقیقا نمونه واضح انکار اخلاق‌گرایی و در عین حال ‏نمایش اخلاقی بودن است.‏
با این حال همچنان فکر می‌کنم که این کتاب شروع یک بحث جدی است؛ چون گستره مطالب آن، آن‌قدر زیاد است که می‌شود ‏درباره هر سرفصل، کتابی جداگانه نوشت. به‌عنوان مثال می‌شود به موضوع خشونت در سینما اشاره کرد؛ جایی که نویسنده ‏باور عامیانه را درباره نمایش خشونت زیر سوال می‌برد. می‌نویسد نمایش فیلم‌های خشونت‌آمیز ‏طبق تحلیل آمار قتل و جنایت‌ها اتفاقا نشان داده است که باعث کاهش جرم می‌شود. یا مباحث فراوان دیگری که می‌شود به آن ‏اشاره کرد.‏
به هر حال نویسنده از عصر تکنولوژی جدید می‌گوید و دنیایی که رو به ما باز می‌کند. در مؤخره کتاب هم می‌گوید ‏امیدوار است اگر یک دانشجو این کتاب را بخواند، چند پرسش در ذهنش ایجاد شود و درواقع حس کنجکاوی و جست‌وجو را در ‏خواننده احیا کند. ‏
البته نقدهایی هم درباره کتاب مطرح شده. احتمالا خودتان هم خوانده باشید. نظرتان چیست؟‏
ببینید، ممکن است یک متخصص داده یا آمار این کتاب را بخواند و احساس کند خیلی هم روشمند یا علمی سراغ موضوعات ‏نرفته، اما بحث من این است که نویسنده در این کتاب پرسش‌گری ایجاد می‌کند. کسی هم اگر انتقادی دارد می‌تواند برود و به همان ‏سوالاتی که نویسنده مطرح کرده، با روش علمی‌تر و کارشناسی‌تر پاسخ بدهد. درواقع نیازی نیست اصل مبحث را زیر سوال ‏ببریم. اگر هم پانوشت‌های کتاب را خوانده باشید تمام داده‌هایی که براساس آن تحلیل‌ها را انجام داده در سایتش آورده است. به‌هرحال ‏نویسنده این کتاب هم تخصص آمار دارد، هم اقتصاددان است و هم  سال‌ها درباره «بیگ‌ دیتا» کار کرده است. اما نیت اصلی‌اش از ‏نوشتن این کتاب این بوده که روش‌های جدید تحلیل داده را به ما نشان بدهد. هرچند در نقدها دیده‌ام که نوشته‌اند چرا روش‌های ‏نظرسنجی و پیمایش را انکار کرده. اما به نظرم اتفاقی که می‌افتد این نیست که پیمایش را زیر سوال ببرد. نویسنده نمی‌گوید کلا ‏روش نظرسنجی یا پیمایش را کنار بگذاریم، بلکه می‌گوید پیمایش حفره‌هایی دارد که به دلایل مختلف پر نشده‌ است. یکی از دلایل هم ‏این است که شما مگر چقدر می‌توانی جامعه آماری خود را بزرگ‌تر کنی؟ چقدر می‌توانی مطمئن باشی ‏داده‌های راست و واقعی را بیرون بکشی؟ اگر ناشناس بودن، مسائل راحتی و غیره را هم رعایت کنی، باز مسأله دروغ فرد به خودش ‏وجود دارد و نمی‌شود درباره نتایج مطمئن بود.‏
شما اصلا چه شد سراغ این کتاب رفتید؟‏
سال 2017 که کتاب منتشر شد، برادرم آن را خوانده بود و به من پیشنهاد داد. من هم ترجمه کردم. ‏
‌ فکر می‌کردید استقبال از کتاب خوب باشد؟‏
الان در آستانه چاپ پنجم است. فکرش را می‌کردم. چون به‌هرحال کتابی است که نیازی ندارد به اینکه شما تخصصی مشخص ‏داشته باشید که سراغ آن بروید؛ درباره همه آدم‌ها با انواع تخصص‌ها صحبت می‌کند و شما با هر گرایش و سلیقه‌ای می‌توانید آن را ‏بخوانید. هرچند که رویکردهای کتاب آماری است و مربوط به تحلیل داده. مثلا شما اگر به یک نفر بگویید کتابی درباره «بیگ ‏دیتا» منتشر شده شاید اصلا طرفش هم نرود، اما مسائلی که درباره آن صحبت می‌کند، درباره انسان و موضوعات کلی انسانی است. ‏برای همین استقبال از این کتاب خوب بود. ‏

محققان دو مقاله، یکی مثبت و یکی منفی را در وب‌سایت تایمز قرار دادند. آنها نتیجه گرفتند: «احتمال جنجالی و فراگیر شدن یک مطلب وقتی بیشتر است که محتوای آن مثبت ‏باشد.» می‌بینید که این نتیجه‌گیری ظاهرا با باور عام متناقض است که فکر می‌کنیم مردم به خشونت و داستان‌های فاجعه‌بار بیشتر ‏جذب می‌شوند. البته احتمالا ضرب‌المثل معروف اتاق ‏خبر «اگر خون دارد، بُرد دارد» هم بی‌حکمت نیست. با این حال مطالعه محققان نشان می‌دهد مردم بیشتر دنبال ‏داستان‌های مفرح هستند. این یافته می‌تواند ضرب‌المثل جدیدی با خودش بیاورد؛ «اگر به آن لبخند بزنند، ایمیل می‌شود.»‏

بخشی از کتاب  ‏

 احتمال اینکه والدینی از گوگل بپرسند «آیا پسرم بااستعداد است؟» دو برابر و نیم بیشتر از آن است که بپرسند: «آیا دخترم ‏بااستعداد است؟» والدین هنگام استفاده از واژه‌های دیگری که مربوط به هوش می‌شوند هم همین سوگیری را دارند و عباراتی نظیر ‏‏«آیا پسرم نابغه است؟» را جست‌وجو می‌کنند؛ هرچند ممکن است از به زبان آوردن آن خجالت بکشند. با این حساب نگرانی ‏عمده والدین درباره دخترشان چیست؟ آنها در درجه اول به ظاهر دختر اهمیت می‌دهند. مثلا جست‌وجو درباره وزن یک کودک را ‏در نظر بگیرید. والدین عبارت «آیا دخترم اضافه وزن دارد؟» را تقریبا دو برابر بیشتر از «آیا پسرم اضافه وزن دارد؟» ‏جست‌وجو می‌کنند. این سوگیری جنسیتی هم درست مثل قضیه استعداد ریشه‌ای در واقعیت ندارد. حدود 28‌درصد دخترها اضافه ‏وزن دارند، درحالی‌که این رقم برای پسرها 35‌درصد است. با وجود اینکه روی ترازو پسرها سنگین‌وزن‌تر از دخترها هستند، ‏سنگین‌وزنی دخترها بیشتر به چشم والدین می‌آید یا موجب نگرانی‌شان می‌شود.‏


تعداد بازدید :  632