[شهروند] خورشید پنجم دی 1382 درحال طلوع بود که گسل شهرستان بم از توابع شرق استان کرمان فعال شد و وقوع زمینلرزه 6.6 ریشتری را رقم زد. تنها 12 ثانیه طول کشید که شهر تاریخی بم با خاک و آوار یکسان شود، همین چند ثانیه برای کشتهشدن یکسوم جمعیت این شهر کافی بود. شدت زلزله، عمق کم، ساعت وقوع، طولانیبودن مدت زمینلرزه و نزدیکی کانون زلزله به شهر خسارات فراوانی را به بار آورد. بیش از 27هزار کشته، 30هزار زخمی و صدهزار نفر بیخانمان؛ تخریب 70درصدی سازههای شهر بم و تخریب ارگ بم با ۲۵۰۰سال قدمت از خسارات این زلزله بود. پس از وقوع زلزله بم با توجه به اهمیت آموزش و پیشگیری و آمادگی جامعه، در جلسه شورای فرهنگ عمومی کشور در سال 1391، پنجم دی بهعنوان روز ایمنی در برابر زلزله و کاهش اثرات بلایای طبیعی در تقویم کشور ثبت شد. حسین اشرفی در آن زمان معاون امدادونجات استان همدان بود و جزو کسانی است که ابعاد حادثه بم را به خوبی درک کرد و معتقد است بم حادثهای بسیار چالشبرانگیز بود که همه با بحران انباشته در این شهر مواجه بودند و مدیریت آن به روزها زمان نیاز داشت.
او که پیش از بم تجربه حضور در زلزلههای رودبار، اردبیل و مشهد را داشت، به «شهروند» میگوید: «زلزله بم که در سال 82 به وقوع پیوست، تأثیرگذارترین حادثهای بود که جامعه امدادی ایران و همه سازمانهای متولی پاسخگویی به حوادث تجربه کرده بودند. زلزلههای زیادی بعد از بم در کشور رخ داد، اما هنوز هم حادثه بم تاثیرگذارترین حادثه تاریخی کشور تلقی میشود. زلزله در شهری بزرگ اتفاق افتاد؛ کشتهها و مجروحهای زیادی داشتیم، به همین دلیل حافظه تاریخی ما بم را فراموش نمیکند.» اشرفی بم را انباشتهای از بحرانهای گوناگون میداند و میگوید: «زلزله بم این ویژگی را داشت که با همه بحرانها مواجه بودیم؛ بحران امنیت، بحران مدیریت افراد زلزلهزده، بحران ساماندهی اجساد، بحران گمشدگان و بحران اعزام و درمان مجروحان همه در کنار هم بود، به همین دلیل هنوز هم زلزله بم فراموش نشده است و میتوان همه موارد را به صورت موردی مطالعه کرد.»
دوسال بود که اساسنامه مدیریت بحران کشور نوشته شده بود و میرفت که جامعه امدادی ایران، سازمانها و نهادها، انسجامی جامع بگیرند و براساس پروتکلی واحد فعالیت کنند؛ حادثه بم در این شرایط رخ داد. زلزله بم میتوانست محک اجرای آن اساسنامه باشد، اما مثل طوفانی سهمگین بود که همه چارچوبهای ذهنی سازمانهای متولی امر را به هم ریخت؛ شدت و وسعت حادثه بم به قدری بود که چهار روز نخست حادثه همه نهادهایی که با همه تجهیزات به بم آمده بودند، در این شهر خدمترسانی میکردند، اما در حقیقت شهر در بحران قفل شده بود، تا اینکه مسئولان هلالاحمر و دیگر نهادها این شهر را به 14 منطقه تقسیم کردند و هر منطقه را به یک استان دادند تا هر استانی با امکانات لجستیک و نیروی انسانی خود پاسخگوی نیازهای مناطق باشد. این پیشکسوت امدادونجات به استمداد بینالمللی در مواجهه با زلزله بم اشاره میکند: «علاوه بر اینکه کل ایران بسیج شد، همه استانهای ایران یکپارچه به بم آمدند که کیلومترها ترافیک خودروهای کمکرسان دیده میشد؛ بهطوری که ما از کورهراهها خودمان را به مرکز بم رساندیم. شرایط طوری بود که همه مرزها برای دریافت کمکهای بینالمللی باز بود، همه کشورها میتوانستند از مرزهای زمینی و هوایی تجهیزات و کمک بفرستند، به غیر از رژیم صهیونیستی. وقتی خودمان را به بم رساندیم، چیزی که دیده میشد، انبوه خاک و جنازهها در میان خرابهها بود و دیگر هیچ. همه چیز خراب شده بود، نه باغ صاحبی داشت، نه خودرو و نه زمین. در چنین شرایطی تصور مدیریت بحران هم بسیار سخت است.»
وقتی جمعیت هلالاحمر شهر بم را به بخشهایی تقسیم و استانها را متولی پاسخگویی منطقهای کرد، وضع رو به بهبود رفت. اشرفی از آزمون و خطاهای بم میگوید: «ما میتوانیم امروز عبرتها و درسهای حادثه بم را مکتوب و هم برای سازمانهای زیرمجموعه هلالاحمر خود و هم برای دیگر کشورها استفاده کنیم. در زمان حادثه ما در لجستیک و مداوای زخمیها، اسکان و خدمترسانی به زلزلهزدگان وارد فاز بحران شده بودیم، همه چیز را میتوان با گذشت این سالها بررسی تخصصی کرد. به همه این چالشها، مسائل امنیتی را هم اضافه کنید؛ در هر حادثهای ناامنی و بیاخلاقی دیده میشود.»
بم مدتی بعد از زلزله با بحران گمشدهها مواجه بود؛ یعنی کسانی که کشته نشده بودند، اما اثری از آنها نبود، معلوم نبود به کدام شهر برای درمان منتقل شدهاند. اشرفی با اشاره به اینکه باید زلزله بم و بحرانهایش را بیطرفانه نقد و کالبدشکافی کنیم و بدانیم چرا آن زمان این چالشهای جدی را داشتیم، تأکیدمیکند: «با درسگرفتن از تجربیات بم میتوانیم جلوی رویداد دوباره این بحرانها و چالشها را بگیریم. هر بحرانی ماهیت منحصربهفرد خود را دارد و نسخه بم را نمیتوان برای سرپل ذهاب هم پیچید، اما به طورکلی یکسری چارچوبهای مدیریتی هستند که میتوانند برای هر حادثهای در نظر گرفته شوند.» این امدادگر پیشکسوت در آن زمان اردوگاهی 3هزار نفره در بم راهاندازی کرد که بهعنوان بزرگترین اردوگاه مدتها مسئولان صلیبسرخ جهانی و 18 نماینده جمعیتهای صلیبسرخ و هلالاحمر آسیایی و اروپایی از آن بازدید میکردند و بهعنوان اردوگاه نمونه بم ثبت شد. او بیان کرد هلالاحمر با تمام توان و امکانات در اختیار بم بود و نوعی پوستاندازی جامعه امدادی را در آن حادثه شاهد بودیم. هر کدام از هلالاحمریها از تیپ و قیافهشان مشخص بود در بم چقدر زحمت کشیدهاند. سر و صورت خاکی، چهرههای سیاهشده از فعالیت فشرده و بهدوشکشیدن همه این بحرانهایی که اشاره کردم و مهمتر از همه حساسیتهایی که بر کار هلال احمریها بود، در صورتشان دیده میشد.