| آزاده صالحی | روزنامهنگار|
اگر زمانی سیمین دانشور را آغازگر در عرصه ادبیات داستانی ایران قلمداد میکردیم و از او بهعنوان اولین زن داستاننویس نام میبردیم، امروز میبینیم که با گذشت زمان، تعداد نویسندگان زن افزایش یافته و به تبع آن، آثار متعددی به قلم زنان در این عرصه پدید آمده است، درواقع هرچه پیش آمدیم، زنان داستاننویس توانستند ملهم از مسائل روز جامعه به ارایه آثاری قابل لمس و خواندنی بپردازند. برخی، اوج فعالیت زنان داستاننویس در عرصه ادبیات داستانی را اواخر دهه هفتاد تا اواسط دهه هشتاد میدانند و برخی بر این باورند که از این دوره به بعد، فعالیت زنان که نه تمام نویسندگان به دلایل بروز مسائل اجتماعی دستخوش رکود شد. زنان داستاننویس در این گزارش به چراییهای این مسأله پاسخ دادهاند.
افت فروش کتاب، از تیراژ تا مخاطب
فرشته احمدی؛ نویسنده، درباره اینکه چرا فعالیت نویسندگان زن در چند سال اخیر کمرنگ شده است، میگوید: پاسخ قطعی این مسأله به ارایه آمار دقیق بستگی دارد، در غیر این صورت نمیتوان با بسندهکردن به تحقیقات نهچندان جامع به این مسأله پرداخت که فعالیت نویسندگان زن چقدر در مقایسه با قبل رنگ باخته است. شاید بهتر باشد اینطور بگوییم که فارغ از مسأله نویسندگان زن یا نویسندگان مرد، فروش کتاب در این سالها با افت جدی توأم بوده است. در سالهای اخیر، حوزه نشر با مشکلات جدی مواجه بوده و طبعا هرکدام از این مشکلات بر فعالیت نویسندگان اثر زیادی داشته است. سقوط تیراژ کتاب، توزیع نامناسب و بیاشتیاقی خواننده به خواندن کتاب ازجمله این مشکلات بوده است. بهویژه مسأله تیراژ که امروز حوزه نشر را به شدت تحتتاثیر قرار داده است؛ تیراژی که در سالهای گذشته به 2هزار و 5هزار میرسید و امروز تعداد آن به بین 200 تا 500 شمارگان رسیده است.
جهان جذاب داستانهای زنان
این نویسنده معاصراضافه میکند: با این تفاسیر بر این باورم که در آشفته بازار نشر، نویسندگان زن همچنان به فعالیت مشغولند و آثار موفقی که اغلب آنها خلق میکنند، همواره در فهرست آثار پرفروش سالانه قرار داشته است. درواقع فعالیت نویسندگان زن در حیطه داستاننویسی نهتنها در این سالها با افت و خیز همراه نبوده که رشد کیفی هم داشته است. ضمن اینکه نویسندگان زن با دستمایه قرار دادن مسائل روز جامعه توانستهاند جهان جذابی را در آثارشان برای خوانندگان خلق کنند و از این رهگذر، مخاطبان زیادی را به سمت این آثار جلب کنند. صرفنظر از اینها، نویسندگان زن توانستند در دهه هشتاد بیشترین آثار را تولید کنند، حالا اینکه چنددرصد این آثار انبوه توانسته از کیفیت محتوایی برخوردار باشد را باید در حیطه دقیقتری مورد پژوهش و بررسی قرار داد. البته یک نکته را هم نباید در این زمینه فراموش کرد و آن اینکه اگر در یک دهه گذشته نهتنها در آثار نویسندگان زن که اصولا در عرصه ادبیات داستانی با رشد و رونق و شکوفایی مواجه بودهایم، به این خاطر بود که بسترهای این جوشش در جامعه یک دهه پیش فراهم بود. بهعنوان مثال تعداد جوایز ادبی زیاد بود، فعالان ادبی خوبی در این عرصه کار میکردند و توانستند به واسطه فعالیتهای خود در تقویت ادبیات داستانی موثر باشند. از اینها گذشته، تعداد نشریاتی که با محور ادبیات داستانی فعالیت میکردند به نسبت سالهای اخیر بیشتر بود. از همه مهمتر اینکه مخاطبان در آن دهه به نسبت امروز، تمایل بیشتری به خواندن کتاب داشتند. درحالیکه در سالهای اخیر میبینیم مشکلاتی نظیر روند طولانیشدن مجوز کتابها، گرانی کاغذ، بیتمایلی ناشران به چاپ رمان و داستان و سایر مشکلات موجود در جامعه باعث شده تا رونق پرباری که در یک دهه پیش در عرصه ادبیات داستانی وجود داشت، روزبهروز کمرنگ شود. طبیعی است که همه ساختارهای اصلی جامعه با یکدیگر در ارتباط هستند و وقتی نقصانی در برخی از این ساختارها ایجاد شود، سایر حیطهها هم با مشکل مواجه میشوند. امروز مخاطبان عملا آن حسوحال و اشتیاقی که باید را نسبت به کتابخواندن ندارند. محافل ادبی مانند جلسات نقد و بررسی کتابهای داستانی هم از رونقی که باید برخوردار نیست و سایه ممیزی و روند دریافت مجوز کتابها باعث شده تا حوزه فرهنگ، خاصه ادبیات داستانی به لحاظ کیفی در رکود قرار بگیرد.
شرایط امروز کتاب، تفاوتی با دوره قبل ندارد
لیلی گلستان مترجم و گالریدار هم در این زمینه میگوید: فقط به اختصار به این نکته بسنده میکنم که اوضاع کتاب خراب است. مردم کتاب نمیخرند، حق هم دارند، چون اعتماد ندارند کتابی که برای آن پول میدهند چقدر به خاطر ممیزی مورد دخلوتصرف واقع شده است. متاسفم که بگویم با وجود امیدهایی که به دوره جدید بسته بودیم، میبینیم عملا تغییراتی در حوزه فرهنگ خاصه، کتاب صورت نگرفته است. نمونه بارز این دلسردی، خود من هستم که کتابهایم با وجود آنکه تا امروز چندین بار چاپ شدهاند، برای تجدید چاپ همچنان در وزارت ارشاد بلاتکلیف ماندهاند و هیچکس جواب سرراستی به من نمیدهد که مشکل این کتابها چیست که این همه مدت طولانی در وزارت ارشاد ماندهاند.
تا وقتی معضلات زنان حل نشده...
بلقیس سلیمانی نیز از دیگر نویسندگانی است که در اینباره معتقد است: زنان نویسنده همچنان در طول این سالها به فعالیت مستمر مشغول بودهاند و فعالیتهای کارگاهی و آثاری که از آنها منتشر میشود، به خوبی گواه این مسأله است که آنها دست از کار نکشیدهاند. باید هم همینطور باشد، یعنی تا زمانی که مسائل مربوط به زنان در جامعه حل نشده و بهعنوان معضلات اجتماعی نزد آنها آزاردهنده است، نوشتن آنها ادامه خواهد داشت.
فعالیت زنان
داستاننویس،
امیدبخش است
با او مسأله ادبیات آپارتمانی و همینطور آثاری که از دل این حیطه پدید آمده را در میان میگذارم. سلیمانی در این ارتباط میگوید: تصور میکنم اگر هم چنین آثاری پدید آمده، حرکتی مثبت تلقی میشود. مولفه مدرنیزه، فردگرایی است و حالا این مولفه در ادبیات بروز پیدا کرده است؛ مولفهای که در سالهای گذشته در حیطه ادبیات داستانی به آن شکلی که باید وجود نداشته است. خوشبختانه امروز نویسندگان، تجربههای خوبی در این زمینه كسب کردهاند. با این تفاسیر، فعالیت نویسندگان زن، امیدبخش است. نویسندگان زن، راه و شکل بیان مشکلات خود را با نوشتن اثر پیدا کردهاند و از طریق خلق آثار داستانی با مضامین روز جامعه، حرفهایشان را در چنین قالبی ارایه میکنند. اگرچه من بهعنوان یک نویسنده زن، خود را ادامهدهنده سبک رئالیسم اجتماعی نویسندگانی چون احمدمحمود میدانم، در واقع شخصیتهای داستانهای من تماما در بستر سیاسی اجتماعی حرکت میکنند، با این حال آثاری که نویسندگان زن ملهم از مسائلی که در جامعه مانند مسأله حضانت فرزند، ناامنی کانون خانواده، نقصان قوانین اجتماعی و... مینویسند تا امروز بازخورد خوبی داشته و توانسته بر مخاطبان این آثار، تأثیر زیادی بگذارد.
راه به دریا نداریم ولی وزیر دریاداری داریم
گیتا گرکانی نویسنده رمان «پنجرههای عوضی» نیز با اشاره به اینکه نباید به مسائلی نظیر بررسی عملکرد نویسندگان زن، انتزاعی و فردی نگاه کرد، میگوید: باید این نکته را پیش از هر چیز بپذیریم که شرایط امروز بازار کتاب نامساعد است و آثار ادبیات داستانی فروش مطلوبی ندارد. این مسأله هم تنها مختص آثار نویسندگان زن نیست، بلکه شامل کار همه نویسندگان میشود. مشکلات ادبیات داستانی و نشر کاملا با یکدیگر در ارتباط هستند. طبیعی است که وقتی بازار کتاب در رکود به سر ببرد، نویسندگان کمتر تمایلی به نوشتن و انتشار آثارشان پیدا میکنند و به تبع آن، ناشران هم کمتر به چاپ چنین آثاری تن میدهند. از همه مهمتر افت تیراژ کتاب در سالهای اخیر بوده است. حالا من میخواهم این سوال را مطرح کنم که وقتی چنین مشکلاتی وجود دارند ما در این گزارش از چه حرف میزنیم؟ بررسی فعالیت نویسندگان زن درحالی مطرح میشود که مقوله کتاب و کتابخوانی چندی است به فراموشی سپرده شده و عملا درسایه قرار گرفته است. ما دراین زمینه مثل کشوری شدهایم که راهی به دریا ندارد ولی وزیر دریاداری داریم. خب! در چنین شرایطی که اصل مطلب زیر سوال است چه میتوان گفت؟ وقتی که کتاب کاغذی با بحران جدی روبهروست و با وجود مشکلاتی که به اجمال به آنها اشاره کردم دست به گریبان است چطور میتوانیم انتظار رونق و شکوفایی از حوزه ادبیات داستانی داشته باشیم!
چه توقعی از مخاطب داریم که باورمان کند؟
نظر گرکانی را درباره کتابهای عامهپسندی که غالبا هم به دست نویسندگان زن نوشته میشود و مضامینی عاشقانه؛ آن هم عاشقانه تلخ و نافرجام را دربرگرفته میپرسم. او در اینباره میگوید: باید قبول کنیم که ادبیات عامهپسند تنها مختص کشور ما نیست، چنین کتابهایی در تمام کشورها وجود و مخاطبان خود را هم دارند. نمونه آن آثار دانیل استیل است که منتقدین ادبی اگرچه او را نویسنده نمیدانند ولی میبینید که کتابهایش چه در کشورهای دیگر و چه در ایران به فروش بالایی دست مییابد، با این حال مسالهای که در حال حاضر حیطه ادبیات داستانی را با بحران جدی روبهرو کرده است، صرفنظر از مسأله تیراژ، نبود نقد ادبی صحیح در جامعه است. وقتی کتابی بنا به سلیقه منتقد از گردونه نقد و مطرحکردن حذف میشود، دیگر چه انتظاری میتوان داشت که ادبیات پررونقی داشته باشیم. نقدهای ما در حوزه ادبیات داستانی در حال حاضر فقط به روابط محدود شده است یا همینطور در وادی ترجمه با مشکلات زیادی مواجه هستیم. به عنوان مثال، وقتی مترجم به دلخواه خود و به دلیلی که نمیفهمم چیست، 2 صفحه به اثری که در دست ترجمه دارد، اضافه میکند، چه توقعی داریم که مخاطب به ما اعتماد کند و کتابهایی از این دست را بخرد؟ میخواهم بگویم اگر ما اینقدر نسبت به فروش کمفروغ آثار ادبی گلهمند هستیم، باید این نکته را هم مدنظر داشته باشیم که در این سالها به آن شکلی که باید تولید خوب نداشتهایم، درحالیکه این دو یعنی تولید و فروش ارتباط تنگاتنگ با یکدیگر دارند.
بیمیلی به کتابخوانی، نتیجه رفتارهای خانواده و آموزشوپرورش
نویسنده اثر «آشپزی ملکه» ادامه میدهد: ما نمیتوانیم برای بازیابی رونق و شکوفایی به کتاب فقط به شعاردادن بسنده کنیم، کارهایی هست که باید به شکل زیرساختی انجام شود. اگرچه برای انجام آنها تا امروز دیر هم شده است. بهعنوان مثال، اهمیت دادن به کتابخواندن باید از کودکی در هر فرد شکل بگیرد و خانواده در این بین نقش اساسی دارد. ولی امروز میبینیم همان تعداد نوجوانانی هم که میخواهند به مطالعه کتابهای رمان و داستان بپردازند، با عتاب و سرزنش والدین مواجه میشوند که چرا تمرکزش را بر درس نگذاشته است. متاسفانه آموزشوپرورش هم در این سالها نسبت به مسأله کتابخوانی غفلت زیادی کرده است. کتاب غیردرسی نهتنها در مدارس راه ندارد و امروز همه مدارس، کنکورمحور شدهاند که اگر بر فرض معلمی بخواهد یکی از زنگهای کلاس را به بحث مطالعه آزاد اختصاص دهد، پیش از اولیاي مدرسه، والدین او را سرزنش میکنند. نتیجه تمام این رفتارها، کاهش تیراژ کتاب، افت کیفی آثار، بیعلاقگی خواننده به کتاب خواندن و ... است.
با بحران کلمه مواجهیم
مهناز رونقی نویسنده و پژوهشگر ادبی اما نظر دیگری دارد. او نهتنها این نکته را میپذیرد که فعالیت نویسندگان زن در سالهای اخیر به نسبت دهه هشتاد رنگ باخته که دلیل این مسأله را بسته به علل اجتماعی میداند. اگرچه او هم معتقد است، رخت بستن جوایز ادبی، کاهش و تعطیلی نشریات ادبی در این سالها و نبود منتقد جدی در حوزه ادبیات داستانی از عوامل موثر در این زمینه بوده است. او میگوید: ذائقه مخاطب در یک دهه گذشته تا این اندازه دستخوش تغییر نشده بود. هنوز شبکههای اجتماعی رشد نکرده و جای کتاب کاغذی را اشغال نکرده بودند. ولی امروز میبینیم مخاطب دیگر اشتیاقی به خواندن مطالب کوتاه در شبکههای اجتماعی هم نشان نمیدهد، پدیدهای به نام اینستاگرام آمده و مخاطب، امروز ترجیح میدهد به جای خواندن یک مطلب، تصویر ببیند. میخواهم بگویم امروز، بیش از آنکه با کمرنگشدن فعالیت نویسندگان زن مواجه باشیم با بحران کلمه مواجهیم.
آثار زنان، توجهها را به سمت طبقه متوسط معطوف کرد
این استاد دانشگاه اضافه میکند: در دهه هشتاد، رمان «چراغها را من خاموش میکنم» اثر زویا پیرزاد توانست آغازگر مسیر خوبی برای فعالیت زنان در عرصه ادبیات داستانی باشد. بعد از او هم، دیگر نویسندگان زن توانستند با فعالیت مثمرثمر در تقویت این حیطه تاثیرگذار باشند. درواقع اگر در دهه هفتاد در عرصه ادبیات داستانی با فرمگرایی مواجه بودیم در دهه هشتاد، خلق آثار ماندگار به دست نویسندگان زن توانست، مخاطب را به سمتوسوی مسائل طبقه متوسط سوق دهد ولی امروز از آن سطح و حجم بالای فعالیت زنان در این عرصه خبری نیست، این هم همانطور که گفتم به علل مختلفی بستگی دارد.
آرمانگرایی در نسل سوم زنان داستاننویس
جمال میرصادقی نویسنده
من چندسال پیش کتابی با عنوان «زنان داستاننویس نسل سوم» را بهرشته تحریر درآوردم. در این اثر پژوهشی از بین 200مجموعه داستانی که در آن زمان بهوسیله نویسندگان زن منتشر شده بود، 66 مجموعه داستان را انتخاب و به بررسی محتوایی آنها پرداختم که از سوی نشر مروارید چاپ شد. اگرچه این کتاب برای تجدیدچاپ همچنان در وزارت ارشاد در بلاتکلیفی مانده و تا امروز موفق به دریافت مجوز مجدد نشر نشده است. با این حال، اگر بخواهم به تقسیمبندی فعالیت نویسندگان زن بپردازم باید بگویم، سیمین دانشور از نویسندگان نسل اول جامعه ما بودهاست، نسل دوم این نویسندگان را هم زنانی چون غزاله علیزاده، گلی ترقی، میهن بهرامی، شهرنوش پارسیپور و... تشکیل دادهبودند. ولی بعد از پیروزی انقلاب، ما با فوران فعالیت زنان داستاننویس مواجه شدیم که در نوع خود تاثیرگذار و چشمگیر بود. میتوان اینطور گفت که نویسندگان نسل اول آرمانخواه بودند، نویسندگان زن نسلدوم در آثارشان بازگشت و رجعتی بهخودشان کردند و نویسندگان نسل سوم سعی کردند در آثارشان، یکجور آرمانگرایی زنانه را ترسیم کنند و به نظرم دراین زمینه موفق شدند. زنان داستاننویس نسل سوم همواره در آثار خود به حقوقی اشاره میکنند که در جامعه از آن بیبهره هستند. تبعیضها و اجحافهایی که بر زنان میرود نیز از دیگر مضامینی است که دستمایه نگارش آثار زنان واقع شده است. آنها در داستانهایشان به بیان مسائل خودشان پرداختند و بهنظرم، خوب هم توانستهاند از عهده این مسأله بربیایند. روی این اصل است که میتوان گفت امروز زنان داستاننویس پابهپای مردان نویسنده حرکت میکنند. من در این سالها به فراخور کارگاههای داستاننویسی که برگزار میکنم، بیشتر به مستعد بودن زنان داستاننویس پی بردهام. درحالحاضر زنان داستاننویس خوبی در عرصه ادبیات داستانی ظهور کردهاند که اغلب آنها زمانی از شاگردان من بودهاند. درمجموع عملکرد زنان داستاننویس را مثبت ارزیابی میکنم. آنها در مقایسه با نسلدوم زنان داستاننویس، پیشرفته و مدرن هستند و از اندیشه بالایی برخوردارند.
زنان داستاننویس و محدودیتهای اجتماعی
یوسف عالی عباسآباد استاد دانشگاه و پژوهشگر ادبی
بهنظر میرسد حضور زنان داستاننویس بهرغم فعالیت مطلوب آنها در این سالها چندان که باید جدی گرفته نشده است، درواقع نویسندگان زن برخلاف پتانسیل و استعدادهایی که داشتهاند نتوانستهاند به جایگاهی که استحقاق آن را داشتهاند، دستیابند. این هم بهدلیل وجود پارهای از محدودیتهای اجتماعی است. درواقع میبینیم دامنه محدودیتهای اجتماعی حتی در آثار زنان داستاننویس هم ادامه پیدا کرده است. بهطوریکه زنان داستاننویس در مقایسه با نویسندگان مرد نتوانستهاند از جسارت و توانمندیهای لازم در آثارشان بهدلیل همین محدودیتهای اجتماعی بهره ببرند. آنها با معذورات و احتیاط مینویسند و همین مسأله شاید دستوپای آنها را تاحدودی درخلق اثر میبندد. تصور میکنم وجود همین تفاوتهاست که فعالیت زنان داستاننویس را در این سالها منحصربهفرد کردهاست. یعنی اینکه آنها توانستهاند بهرغم مشکلات موجود به نوشتن اثر بپردازند خود مسالهای است که نباید فراموش شود. اگرچه نمیخواهم بدبینانه به وادی کتاب و اصولا نشر نگاه کنم اما باید بگویم بهطورکلی نهتنها شرایط آثار ادبیات داستانی که اصولا کتاب نامساعد است. البته رمانهایی که از سوی برخی نهادها حمایت میشوند و به چاپهای چندم هم دست مییابند قطعا از مقوله بحث ما خارج است ولی کتابی که مخاطب، خود آن را انتخاب کند، بخواند و خواندن آن را به اطرافیانش هم پیشنهاد کند، اندک و انگشتشمار است. بهویژه در شرایط امروز که کتابها درقالب پیدیاف و چکیده در سایتها و وبلاگها و اصولا فضای مجازی به راحتی در دسترس مخاطبان قرار میگیرد. قیمت بالای کتاب، کاهش قدرت خرید مخاطب و مشکلات اقتصادی نیز از دیگر مسائلی است که در بهحاشیهبردن کتاب نقش بسزایی داشته است.