علی زمانیعصمتی کارگردان
متاسفانه در مملکت ما سینمای اجتماعی و سیاسی تعریف درست، دقیق و مرزبندی شدهای ندارد. فیلمساز روی هر موضوع اجتماعی که دست میگذارد سریع به او انگ سیاسی میزنند. چون هنگامی که در فیلمی معضلات اجتماعی مطرح میشود نیاز به اصلاح پیش میآید و به این دلیل که اصلاح معمولا توسط سیاست انجام میشود به سیاستمداران برمیخورد، البته هنرمند مصلح اجتماعی نیست و هنر جایگاه بسیار بالاتری نسبت به سیاست دارد.
با این حال در سینمای خارج از کشور، فیلمهایی سیاسی محسوب میشوند که به مسائل سیاسی مثل گرفتن آزادی اشخاص یا اشخاص سیاستمدار میپردازند اما در کشور ما به خاطر وجود دو جناح سیاسی، با فیلمهای اجتماعی دو برخورد متفاوت میشود؛ یعنی جناح سیاسی که در قدرت نیست همیشه فیلمهایی که توسط جناح دیگر ساخته میشود را مورد سوال و نقد قرار میدهد. در حالی که هنرمندان در هر دوره و بدون توجه به اینگونه مسائل فیلم خودشان را میسازند، البته من افرادی که باد به هر سمت میوزد در همان سمت فیلم میسازند را از این قضیه مستنثا میدانم. هنرمند فیلمساز بازتاب هر آنچه در جامعه میبیند را میسازد و موضوعات اجتماعی حاصل تخیل او نیست، بنابراین این انگ سیاهنمایی برایم بسیار عجیب و غیرقابل فهم است. زمانی ما سیاهنمایی کردهایم که خلاف واقعیت را نشان دهیم و فیلمهای اجتماعی باید به مسائل اقشار پایین جامعه، بیکاری، اعتیاد و مسائلی که خانواده را از هم میپاشد، بپردازند و این معضلات را که در جامعه وجود دارد، بازتاب دهند. انگ سیاهنمایی به فیلمهای اجتماعی عجیبترین چیزی است که از سیاستمداران شنیدم. ما معیاری برای اینکه بفهمیم در بازتاب مسالهای سیاهنمایی یا واقعگرایی شده، نداریم. فقط مسائل ریاضی هستند که معیار و اندازه مشخص و معینی دارند. مسائل بسیاری در دنیا که اتفاقا خیلی مهم و ارزشمند هم هستند، معیار ندارند همانند مسائل هنری یا نظری. به همین دلیل هم تعداد علما، جامعهشناسان، فیلسوفان و هنرمندان زیاد است و هرکدام در رابطه با موضوعات مختلف نظرات خودشان را دارند و هیچکدامشان نمیتواند ثابت کند نظرش درستترین است و همین موضوع باعث به وجود آمدن تضارب آرا میشود. مثلا کسی میتواند در مورد اختلافات خانوادگی فیلم بسازد و به نظر کسی آن سیاسی باشد و کس دیگری این فیلم را آسیبشناسانه بداند. این تفاوت سلایق افراد است. به نظرم مهمترین معیار در تشخیص سیاهنمایی، انصاف است. ما داریم در همین جامعه زندگی میکنیم و باید ببینیم آیا قهرمانهای فیلم «قصهها» رخشان بنیاعتماد در ایران وجود دارند که میدانیم دارند، پس آیا این فیلم سیاهنمایی است؟آیا قهرمانی شبیه قهرمان فیلم «عصبانی نیستم» رضا درمیشیان که بیکار است و میخواهد ازدواج کند در مملکت ما وجود ندارد؟ یا فیلم کیانوش عیاری که برههای از تاریخ را نشان میدهد و در حال حاضر هم ما به گفته نیروی انتظامی و دادگستری پدرانی اهل جنوب کشور داریم که هنوز فرزندانشان را میکشند، سیاهنمایی است؟
باید ببینم وقتی در حال قضاوت فیلمهای اجتماعی هستیم تا چه اندازه داریم جناحی قضاوت میکنیم چون در گذشته فیلمهای زیادی بودند که بسیار تندروتر بودند اما به نمایش درآمدند. فیلم«شیفتگی» من که در آن یک خانم 57ساله با سر تراشیده بازی میکند چرا باید دچار مشکل پروانه نمایش شود در حالی که فیلمهای زیادی در دولتهای قبل بودند که شخصیتهای زن آنها با سرتراشیده بازی کردهاند و این فیلمها به نمایش درآمدند. آنچه به واقع سیاسی است برخورد سیاستمداران با هنر است والا فیلمسازان با نگاه خودشان فیلم میسازند حالا یکی ضعیفتر و یکی بهتر. به نظرم وزارت فرهنگ و ارشاد نباید در برابر حقوق فیلمسازان سکوت کند و باید کاملا مقاومت داشته باشد چون تنها جایی که باید مشکلات فرهنگی را رفع و رجوع کند وزارت ارشاد است.