شماره ۱۱۲۱ | ۱۳۹۶ چهارشنبه ۲۰ ارديبهشت
صفحه را ببند
ریشه یک تیشه!

اگر یک ناظر بیرونی انتخابات ایران را نگاه کند، خواهد گفت که منتقدان دولت آن حتما از گروه‌های حذف‌شده بوده‌اند که هیچ دخالتی در امر حکومت نداشته‌اند، به همین دلیل چنین چشم‌بسته همه چیز را سیاه و سفید می‌بینند و حتی بدیهیات را وارونه جلوه می‌دهند. او نمی‌تواند حدس بزند که نامزدهای انتخاباتی پیش از 20 سالگی در همین ساختار فعال بوده‌اند و نیروی بیرون محسوب نمی‌شوند. چنین رفتاری فقط درجوامعی مشاهده می‌شود که منتقدین دولت تیشه‌ای به دست بگیرند تا به ریشه دولت بزنند، ولی ریشه این تیشه از کجا سیراب می‌شود؟ کسانی که تا دیروز برای منصف نشان‌دادن خود از دستاوردهای دولت تعریف می‌کردند و با حرارت زیاد آن را می‌ستودند، چگونه است که در زمان کوتاهی همان دستاوردها را با شدت تمام نفی می‌کنند. به قول شاعر: چنان بی‌رحم زد تیغ جدایی/ که گویی خود نبودست آشنایی. فلسفه و ریشه این تیشه کجاست؟ ریشه این تیشه از دو سرچشمه سیراب می‌شود. یکم کسب قدرت به هرقیمت. دوم فقدان برنامه و ایده سازنده و ایجابی برای اداره کشور.
کسی که برای اداره کشور ایده و برنامه داشته باشد، نیاز ندارد تمامی تبلیغات خود را بر چنگ‌زدن به چهره دیگران بگذارد. کسی که برنامه دارد به خوبی می‌داند که سیاست و مدیریت سیاسی همیشه با موفقیت‌ها و شکست‌هایی همراه است و بهترین سیاستمداران نیز قادر نیستند آرمان‌های بلند را بدون هزینه و مشکلات پیش ببرند. هرکسی که اندکی از سیاست آشنایی داشته باشد و قدری نیز از انصاف بهره‌مند باشد، می‌داند که دستاوردهای این دولت بسیار بیش از آن است که حتی منتقدانش در ابتدای آغاز به کار آن پیش‌بینی می‌کردند. کافی است سال 92 را به یاد آوریم. تورم در اوج بود، تحریم کامل شده بود، فروش نفت به حداقل رسیده بود، به منابع ارزی ایران دسترسی نداشتیم. فساد برای دورزدن تحریم‌ها بیداد می‌کرد. معاون اول رئیس‌جمهوری نیز یکی از متهمان این اتهام بود که سروکارش به زندان افتاد. وضع آلودگی هوا به دلیل استفاده ازسوخت‌های بی‌کیفیت خفه‌کننده بود، کارخانجات دچار تعطیلی شده بودند وضع اشتغال و رشد آن درحد صفر بود، بی‌ثباتی اقتصادی تابان‌تر از نور خورشید بود. تنش سیاسی در داخل کشور و میان مسئولان در حداکثر بود. داروی ضروری مردم پیدا نمی‌شد و بیماران خاص عذابی بیشتر از عذاب بیماری را متحمل می‌شدند. امید به آینده وجود نداشت. تدبیر امور نیز امر نایابی بود. بحران در روابط خارجی چنان گسترده بود که ایران تحت تحریم‌های سازمان ملل متحد و بندهای امنیتی آن قرار داشت و تاکنون هیچ کشوری جز از طریق جنگ از دید این مواد امنیتی این قطعنامه‌ها خارج نشده بود. مسائل بسیاری هم بود که ما از آن اطلاع نداشتیم ولی اکنون برملا شده است. کافی است به این سخنان آقای وزیرکشاورزی توجه کنیم که گفت:  «یکی از این آقایان که چند سال وزیر بوده است در طول این هشت سال یک وقتی هم وزیر بازرگانی بوده است، یک مصاحبه ای انجام داده است در آن زمان به شرح ذیل، الان هم به عنوان یک مغز متفکر در یک ستادی مشغول فعالیت است. انسان چقدر باید غصه بخورد به حال این مملکت و نسل های آینده چرا ما اینکارها را انجام می دهیم. آن آقای وزیر می‌گوید: «از آقای رئیس‌جمهوری خواستم (احمدی نژاد) تا از حضرت آقا مجوزی بگیرند تا بتوانیم گندم وارد کنیم (یعنی در روال عادی و منابع و مصارف دیگر نمی‌توانستند کار کنند و دست‌هایشان به نشانه تسلیم بالا بوده است) چرا که آرد موجود نبود، بحران در کشور به وجود می‌آمد تا مجوز گرفته شود ما شروع به خرید کردیم. گندم‌ها را وارد کردیم (یعنی همان دورزدن تحریم‌ها) ستاد بحران ........... آن تشکیل دادیم (برای خرید گندم) زمان ....... گندم با کشتی نزدیک بندر می رسید، یک قایق موتوری می‌فرستادیم تا برود نمونه بگیرد تا تست‌های استاندارد انرژی اتمی و دامپزشکی پیش از رسیدن کشتی انجام شود تا معطل نشویم، یعنی اینقدر در محدودیت زمانی قرار داشتیم. به محض اینکه گندم تخلیه می شد، بلافاصله به طور مستقیم در کارخانجات آرد توزیع می‌شد. در حال حاضر می‌توان این اخبار را داد ولی در آن زمان نمی‌شد این خبر را مطرح کرد که حدود 17 یا 18 استان کشور موجودی گندم شان به 7 روز رسید. موجودی گندم آنها به 7 روز رسید در صورتی که موجودی نباید زیر سه ماه باشد» مملکت‌داری ایشون رو ببینید.»
در واقع شرایط در آن دوره به‌گونه‌ای بود که امنیت غذایی کشور نیز با مخاطره جدی مواجه شده بود، حال چگونه ممکن است که حل همه این مسائل و رسیدن به خودبسندگی گندم به عنوان غذای غالب جامعه و ده‌ها و صدها دستاورد دیگر از جمله رسیدن به دولت قطر در برداشت از منبع گازی پارس‌جنوبی که در طول دوران 84 تا 92 به یغما می‌رفت، همه و همه نادیده گرفته شود و چنان سیاه‌نمایی از کشور و جامعه انجام شود که اگر هرکس دیگری چنین کاری را می‌کرد، باید پشت میز اتهام می‌نشست؟
علت آن نداشتن برنامه است. اگر کسی برنامه‌ای برای اداره کشور داشته باشد، صریحا و با زبان آرام و منطقی آن را عرضه می‌کند و نیازی ندارد که به روی دیگران چنگ بزند یا اسید بپاشد، تا آنان را از زیبایی محروم کند.
ولی سویه دیگر این تیشه، قدرت‌طلبی به هر قیمت است. سکه دروغ چنان رواج یافته که صدای وزیر ساکت کشاورزی را هم درآورده است!! ولی این سیاست موثر نخواهد شد نه هرچند فضای انتخاباتی را مخدوش می‌کند ولی جامعه ایران در وضعیتی نیست که فریب هر دروغی را بخورد و دیر یا زود امواج این حملات به ساحل خورده و به سوی ایجادکنندگانش اصابت خواهد کرد.

 


تعداد بازدید :  1021