مهدی حجت رئیس اسبق سازمان میراث فرهنگی
هر یک از ما انسانها با توجه به شغل و پیشهای که در آن مشغول به کار هستیم باید تصمیمات سنجیده و منطقی اتخاذ کنیم. این درحالی است که در بسیاری از موارد نمیتوانیم آنگونه که باید بیندیشیم و از همین رهگذر انتخابها و تصمیماتمان ممکن است با اشتباه همراه باشد. در برخی موارد هم وضع بهگونهای است که اصلا نمیتوانیم تصمیمی بگیریم. وقتی قرار شد تأثیر تصمیمی که شما میگیرید در جمع مشاهده شود کار مخالف و موافق پیدا میکند. این جمعیت موافق و مخالف یا از بین مردم هستند یا از میان مسئولان. با توجه به اینکه مدیریتم در سازمان میراث فرهنگی به اوایل انقلاب برمیگردد میخواهم درباره وضع انتقاد در آن دوره بنویسم. وضع بهگونهای بود که همه افراد به صورت کاملا بیپروا و البته بدون جناحگیریهای خاص از مدیران و تصمیماتشان انتقاد میکردند. بنابراین من نیز بهعنوان یکی از همان مدیران برای اتخاذ تصمیم و مشغول شدن به کاری خاص تردید داشتم. برخی از افراد معتقدند مسأله تصمیمگیری و قدرت هیچ توجیه منطقی ندارد، بنابراین یک باور مدیرتی وجود دارد که براساس آن مدیر موفق کسی است که در تصمیمگیریها قاطعیت داشته باشد و حتی اگر تصمیم مورد نظر اشتباه باشد سریع و محکم از آن حمایت کند. این درحالی است که ضعف در تصمیمگیریهای به موقع پاشنهآشیل مدیران به حساب میآید و تیر خلاصی برای مدیر دارای این ویژگی به حساب میآید. مدیران دولتی با افراد متعددی سر و کار دارند. هرکدام از این افراد در مقابل تصمیم اتخاذ شده توسط مدیر نوع خاصی از جبههگیری یا انتقاد را از خود نشان میدهند. بهعنوان مثال خود من به مدت 10سال مدیر تئاترشهر و کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان بودم و شاهد هجمههای پر و پیمان انتقادی از سوی افراد متعدد بودم. برخی از این افراد از معلمان من بودند و افرادی انقلابی به حساب میآمدند. زیرفشار مدیریتی قرار داشتم و از گوشه و کنار با سیل انتقادها روبهرو میشدم. برخی از مواقع دقیقا نمیدانستم چه عکسالعملی باید از خود نشان دهم. نمیدانستم کدام برخورد درست است و کدامیک ناسنجیده. درواقع از اینجا به بعد باید به ضعفهای شخصیام در سالهای مدیریت در ارگانهای مختلف بپردازم. در سالهای مدیریتم در سازمان میراث فرهنگی هم تصمیمگیریهایم با تردید همراه بود. گمان میکنم بزرگترین مشکلم در سالهای مدیریت عدم وجود قدرت کافی برای تصمیمگیری بود. خیلی از مواقع هم تصمیم درستی اتخاذ میشد و کار را آغاز میکردیم اما شک در مورد وجود ایرادات کوچک باعث میشد دوباره به عقب برگردم و از تصمیم اتخاذ شده منصرف شوم. بنابراین شکی که در مواجهه با اتخاذ تصمیمات مدیریتی در من رسوخ میکرد مشکلی بود که سالها با آن دست به گریبان بودم. توضیح این موضوع کار چندان سادهای نیست. فقط باید مدیر باشید تا آنچه میگویم را با جان و دل لمس کنید.
حالا میفهمم چه تصمیماتی را باید میگرفتم که نگرفتم، به چه موضوعاتی باید میپرداختم که نپرداختم و چه کارهایی را نباید انجام میدادم که انجام ندادم. توصیهام به مدیران کنونی این است که حتی اگر تصمیم اشتباهی را اتخاذ کردید با قدرت پایش بایستید و آن را اجرا کنید و بدانید انجام هیچ کاری خالی از اشکال نیست.