محمدحسن سمسار استاد باستانشناسی و هنر ایرانی
تجددخواهی و تجددطلبی موضوعی فرهنگی و سیاسی- اجتماعی است که اظهارنظر درباره آن تخصص همنوا با این حوزهها را میطلبد. این نکته از این منظر قابل تذکر و تأکید است که تخصص من، حوزه باستانشناسی و هنر ایران است و برای تحلیل تجددخواهی، تجددطلبی و حتی صحبت درباره تجدد به معنای صرف تجدد، به نگاه سیاسی- اجتماعی نیاز است که من سروکاری، با موضوعات اینچنینی ندارم اما این نکته از این منظر قابل بحث است که نمیتوان از نظر دور داشت که جامعهای متجدد شود یا موج تجددخواهی در آن راه بیفتد اما هنر آن سرزمین از آثار چنین موجی، مصون بماند. لذا آنچه در این مجال بحث شده، به این دلیل است که امکان ندارد جامعهای در معرض تجدد باشد اما هنرش در معرض آن قرار نگیرد. هنر هم بههرحال تحتتأثیر مسائل اجتماعی بوده و هست. دورهای در ایران ما، تجدد و تجددخواهی، بهعنوان یکی از دغدغههای اهالی فرهنگ یا دیگر مردمان این مرز وبوم، شیوع یافته و موافقان و مخالفان خود را پیدا کرده است. هنر جدید در عصر پیدایش خود، همنوایان و همسرایانی داشت و در طرف مقابل نیز افرادی بودند که با این موج در هنر ایرانزمین (که هنر جدید خوانده شد)، بهمقابله پرداخته و نقدهای سختی درباره آن انجام دادند. این نکته را نباید فراموش کرد که در تمامی موارد، چنین رویهای وجود دارد و هر موضوع جدید که پیش میآید، از نظر عدهای مطلوب و از نظر عدهای دیگر نامطلوب است.
آثار هنر جدید در ایران قدمت چندانی ندارد و این موضوع، بحثی است که در 8 یا 7 دهه گذشته به وجود آمده و در این مدت، دگرگونیهای هنری، دورهای در کنار هنر قدیم و سنتی ما و در دورهای به صورت مستقل پدید آمده و تجدد هنری در کشور ما ظهور و بروز داشته، اما همواره دید دوگانه درباره چنین پدیدهای وجود داشته است. نکتهای که باید مدنظر قرار داد، همان نظری که بین سنتگرایان و متجددین وجود داشته در این حوزه نیز نمایان شده است. بر این اساس برخی هنر سنتی و ملی ایران را پسندیدهاند و میپسندند و میگویند هنر ایرانی باید در امتداد همان هنر سنتی و ملی ایران ادامه حیات دهد و برخی هم بر این اعتقادند که تجدد همانطور که جنبه اجتماعی دارد باید در هنر هم پدید آید و این زاویهدید را دارند.
مسلم است، نگاههای اهالی سنت در کشور ما به هنر جدید و آنچه تجدد هنری در ایران نامیده شده است، نگاه مثبتی نبوده و حتی عدهای بر این امر قایل هستند که برخی از ایرانیان (صرفنظر از حوزههای مختلف سیاسی، فرهنگی، هنری یا اجتماعی) با نسخه جعلی تجدد مواجه بوده و تحتتأثیر این نسخه از تجدد قرار گرفتهاند. اگر مقصود این گروه این باشد که تجدد به معنی واقعی در حوزه فکر و اندیشه رخ ننموده و دارای عمق چندانی نیست و فقط در ساحت ظاهر حضور یافته است، باید وارد نگاهی سیاسی-اجتماعی شویم و از این منظر آن را واکاوی کنیم اما باید دانست طبیعی است که نظرگاهها در این حوزه با هم متفاوت باشد و به همین دلیل نمیتوان نتیجهای واحد از ارزیابیها به دست آورد و به این پرسش که ما دچار نسخه جعلی تجدد شدهایم، پاسخ قاطع مثبت یا منفی داد. برخی قایل به وجود تفاوتهایی در نگاه سنتی با نگاه متجددین هستند و همانطور که ذکر شد برخی هم فارغ از تفاوت یا قرابت این دونگاه به یکدیگر، وجود نگاه ظاهری در خوانش ایرانی تجدد را مدنظر قرار دادهاند. در این میان بهطور قطع این اتفاق افتاده که آنچه بابطبع و نظر ایرانیان بوده و با گذشته هم ارتباط داشته، دوام یافته است و آنچه مورد پسند عمومی قرار نگرفته و از آن پیروی نشده، به صورت موجی گذرا سپری شده و از بین رفته است. بنابراین اعلام نظر درباره اینکه نسخه ارایه شده تجدد، نسخهای جعلی یا اصلی بوده باید بر مبنای ماندگاری یا «عدم» آن، مورد بحث قرار گیرد. باید ببینیم چهچیزی ماندگار شده و چهچیزی نتوانسته است در این خطه، دوام بیاورد. با چنین دیدگاهی است که میتوان درباره موج سنتگرایی یا تجددخواهی هنری در ایران نتیجهگیری کرد. از نمونههایی که در این حوزه میتوان یاد کرد، هنر نگارگری و نقاشی است. نگارگری و نقاشی سنتی در ایران مانا بوده و نوع مدرن چنین بحثی از میان رفته و در مقاطعی، به شکل موجی آمده و گذشته و اگر هم حالا باقی مانده است، عمومیت ندارد.
بهنظر من آنچه درباره نقاشی و نگارگری ذکر شد، در سایر موارد هم صادق است و در بخشهای مختلف هنر میتوان چنین رویهای را دید که آنچه ریشهدار باشد، ماندنی است و آنچه ریشهدار نباشد، مدتی میماند و بهطور طبیعی در طول زمان، از
میان میرود.