علی میرموسوی عضو هیأت علمی دانشگاه مفید قم
بررسي وضعيت تجددخواهي در ايران نيازمند اشاره به معناي تجدد است. بهنظر ميرسد مدرنيته يا تجدد به دو معناي متفاوت اشاره دارد. نخست، تجدد به معناي تجربه يا وضعیتی است که بعد از رنسانس در اروپایغربی و آمریکایشمالی بهویژه در قرن18 اتفاق افتاد که سبک زندگی متفاوت و یک نظام معرفتی خاص، فرآورده آن بود. وضعیتی که همچنان رو به گسترش است و امروزه در چارچوب جهانی شدن ارزشهاي آن به بسیاری از کشورها انتقال یافته است. اما معنای دیگر تجدد گستردهتر و چهبسا مستقل از تجربه جهان غرب است. در این معنا، تجدد وضعیتی است که نظام معرفتی و سبک زندگی گذشته با چالش روبهرو میشود و تلاش برای تأسیس یک نظام معرفتی و نيز سبك زندگي جدید آغاز میشود. از این ديدگاه ميتوان به تجربههاي گوناگون تجدد اشاره كرد که تجدد ایرانی يكي از آنهاست. درواقع جامعه ایرانی در برههای از زمان با چالشی روبهرو شد که با سبک زندگی گذشته به مشکل برخورد و آن را زیرسوال برد، نظام دانایی گذشته ترك برداشت و كوشش براي تاسيس نظام معرفتي جدید آغاز شد.
در چنین وضعیتی دو نیروی متفاوت روبهروی هم قرار گرفتند. اولین گروه، نیروهایی بودهاند که از نظام معرفتي، ارزشها، ساختار و سبك زندگي گذشته پشتيباني كردهاند و ميتوان با عنوان «محافظهکار» از آنان ياد كرد. دومین گروه، نیروهایی هستند که خواهان تغییر اين وضع بوده و بهعنوان «نوگرا» شناخته میشوند. در جامعه ما بهدلیل اینکه مذهب حضور جدی داشته، تجددخواهی نیز با مذهب گره خورده و یک شکل جدی از تجددخواهی در جامعه اتفاق افتاده که مذهبی بوده است. البته ما تجددخواهی غیرمذهبی هم داشتهایم که خیلی جدی نبوده است. در هر صورت طی این تجربه تحولاتی در جامعه رخ داده است. مثلا صورتبندی اجتماعی تا حدودی تغییر کرده که بهخصوص در حوزه روابط اجتماعی و خانواده و نهاد دولت آن را به وضوح میتوان دید. از طرفی چون جامعه ما در آینه تجدد غربی به برخی از عقبماندگیهای خود واقف شد، از تجدد غرب اقتباس کرد و همانطور که میبینید خیلی از نهادهای جدید مثل قانون اساسی، مجلس و ریاستجمهوری و نظام انتخابات که در عرصه دولت داریم براساس تجدد غربی شکل گرفته است. البته بهنظر میرسد این نهادها به دلیل اینکه بنیادهای نظری درستی برای آنها فراهم نشده به شکل درست شکل نگرفته و کارکردهایی که در یک جامعه مدرن دارد را ندارند. با وجود اين بهنظر ميرسد جامعه ما در وضع گذار قرار دارد و همه تحولات دو قرن اخير در راستای تجدد ایرانی بوده است. بهعنوان مثال انقلاب اسلامی سال 57 که یک تحول برای گذار به تجدد ایرانی بود و حرکت توسعهخواهانه به حساب میآمد که در چارچوب اندیشه سنتی امکان طرح نداشت. اما عوامل و موانعی هم وجود داشته که موجب شده تا چنین حرکتهایی نتیجه لازم را نداشته باشند و با ناكامي روبهرو شوند.در بررسي عوامل يا موانعي كه فرآيند تجدد را در ايران با كندي روبهرو يا متوقف كرده است به موارد گوناگون نظري و عملي ميتوان اشاره كرد. نخستين مانع اين كه نیروهای محافظهکار منافعشان با سبک زندگی گذشته پیوند خورده است و همین مسأله آنها را به سمت تقابل با تجددخواهی میکشاند. دوم اينكه تقابل و چالش ایدئولوژیك بین نوگرايان و محافظهکاران در دو سده گذشته همواره به خشونت كشيده است، از اينرو زمينه براي نگاه انتقادي به سنت و انديشه و گفتوگوي آزاد درمورد مفاهيم جديد فراهم نشده است. سومین مورد هم به تجددگرایی آمرانه برمیگردد که در دوران پهلوی یک گفتمان بهعنوان تجددگرایی آمرانه حاکم شد. گفتمانی که میخواست بدون توجه به شرایط اجتماعی، جامعه را از بالا در فرآیند نوسازی قرار دهد که موجب واکنشهای شدیدی شد و تا حدودی نیروهای محافظهکار را تقویت کرد. مثل ماجرای کشفحجاب که بدون توجه به زمینههای اجتماعی صورت گرفت. علاوه بر این، سطح پایین آگاهی بهخصوص آگاهی تاریخی هم از دیگر عواملی است که باعث شده تا تجدد همیشه در هالهای تصنع قرار گیرد. حافظه تاریخی جامعه ما بهشدت ضعیف است و به گذشته خود و وقايعي که پشتسر گذاشته، آگاهی ندارد و همین هم باعث شده در چرخه تکراری قرار گیرد و چندان پیشرفتی نسبت یک قرن گذشته نداشته باشد. به علاوه اینکه ضعف اقتصادی را هم باید به موارد بالا اضافه کنیم. در شرایط کنونی نیز بهنظر میرسد ما با دو رویکرد روبهرو هستیم. رویکردی که به تجدد غربی نگاه مثبتی ندارد و ایده تمدن اسلامی را مطرح میکند و تأکید دارد که ما در درون تعالیم دینی و میراث گذشته زمینههای داشتن یک تمدن اصيل را داریم. اين رويكرد بیشتر خودش را در تقابل با تمدن جدید نشان میدهد و واژگان جدیدی را مطرح میکند. رویکرد دوم هرچند نگاه تقلیدی به تجدد غربی ندارد اما احساس میکند در جهان کنونی نمیتوان به سبک زندگی گذشته اکتفا کرد و باید همگام با تحولات عرصه جهانی پیشرفت کرد و تعامل مثبتی با گونههای تجدد داشت. نگاهی که معتقد است ما میتوانیم در چارچوب ارزشهای دینی با جهان وارد تعامل شویم و فرآیند جهانیشدن اقتضا میکند وارد این پروسه شویم تا مشکلات جامعه اعم از فقدان اعتماد عمومی و معضلات عمده معيشتي مانند فقر و بیکاری حل شود.
واقعیت این است که زیستن در جهان جدید نیازمند همراهی با روندهای جدیدی است که در جهان وجود دارد. با توجه به این دو رویکرد ما باید هرچه سریعتر از طریق یک توافق وارد مرحله جدید شویم. اگر امروز شما به کوبا سفر کنید با کشوری روبهرو میشوید که با انواع مشکلات درگیر است و این مشکلات آنها را مجبور کرده از ایدئولوژی فاصله بگیرند، هرچند که دیر این اتفاق افتاده اما الزامات عملی این کشور را وادار به تغییر کرده است. در جامعه امروز ما نیز با وضع بغرنجی روبهرو هستیم که اگرچه شايد بيان آن سیاهنمایی تلقی شود، اما واقعیت جامعه ما است. دشواريهاي معيشتي و نابهنجاريهای اجتماعي مانند رشد آمار طلاق، اعتیاد، بيكاري، بالا رفتن تعداد چکهای برگشتی، فساد اداری، زوال اخلاق، كاهش اعتماد عمومي، رشد پرخاشگري و ديگر آسيبهاي اجتماعي نشان میدهند ما در شرایط خوشایندی نیستیم و عبور از این وضعيت ما را ناگزیر میکند که با تحولات همسو شویم. درحالحاضر ما در چالش بین دو جریان هستیم که باید از مسیر گفتوگو این مسأله حل شده و به راهي مورد توافق برای تجدد دست پیدا کنیم.