شماره ۱۱۰۶ | ۱۳۹۶ شنبه ۲ ارديبهشت
صفحه را ببند
گزارش «شهروند» از زندگی زنان سوزن‌دوز بلوچستان که در رکود کشاورزی، اصلی‌ترین محل درآمد خانواده‌ها هستند
رج به رج نقش محرومیت
سال گذشته تاریخ سوزن‌دوزی بلوچ «نشان فاخر ملی ایران» دریافت کرد و در نمایشگاه صنایع دستی به‌عنوان فاخرترین لباس ملی معرفی شد سوزن‌دوزی در سال‌های گذشته از سازمان یونسکو مهر اصالت گرفته است

مهتاب جودکی| ردیف نخ‌های سیاه رج به رج روی پارچه نارنجی پیراهن بلند «زبیده» نقش زده و آینه‌های دایره‌ای میان نقش‌ها زیر آفتاب چشمک می‌زنند. حصیرِ رج‌های پیراهن روی شلوار و شال هم تکرار شده. زبیده می‌گوید 6 ماه طول کشیده تا این لباس، لباس شود. «این که شما دخترتهرانی‌ها می‌پوشید خیلی ساده است. 5 دقیقه می‌روید یک مغازه و لباس مال شماست، اما ما زحمت می‌کشیم، چشم‌مان را می‌گذاریم، ماه‌ها وقت صرف می‌کنیم، کمردرد و گردن‌درد می‌گیریم و مچمان کم‌کم قوت از دست می‌دهد. حالا این لباس را ببین.» نه فقط زبیده که هم خودش و هم چهار دختر قد و نیم‌قدش لباس بلوچی رنگ به رنگ به تن کرده‌اند، که تمام دختران بلوچ رسم سوزن‌دوزی را از بَرَند. کلاس و آموزشگاه نرفته‌اند اما بالاخره یا چشم به دست مادر و مادربزرگ دوخته‌اند یا خاله و عمه. همین است که کودکان کپرنشین هم سوزن و پارچه دست می‌گیرند و با نقش‌ها آشنا هستند و از هر زنی که بپرسید، نقش لباسی که بر تن کرده هنر دستان خود اوست.
مثلا جایی دور در روستای «تنگه سرحه» که کوه‌ها آن را در برگرفته‌اند، لباس زنان همیشه با دست خودشان نقش می‌گیرد؛ خیلی طول می‌کشد تا قابی سیاه و آینه‌کوب به بافت پارچه گره بخورد و دور آستین‌ها و یقه بپیچد.
سوزن‌دوزی در خون ماست
«زبیده مرادزهی» زنی از همین روستاست، در استان سیستان و بلوچستان، شهر ایرانشهر، بخش لاشار. زیر سایه خنک حصیر پارچه و سوزن دست گرفته و لحظه‌ای از آن صفحه که ستون‌های نخ روی آن می‌رویند، چشم برنمی‌دارد. دست‌هایش آفتاب‌سوخته است و چشم‌هایش به رنگ برگ‌های نخلستانی که کمی آن‌سوتر از پشت دیوار گلی سر بیرون زده؛ نخلستانی که مال او نیست: «کشاورزی نداریم، نخلستان نداریم. خرج بچه و شوهر بیکار را کی بدهد؟» تکه کوچک آینه را با دستی نگه می‌دارد و سوزن در دستی دیگر نخ را دور گردی آینه به ظرافت گره می‌زند؛ چند دقیقه بعد آینه روی پارچه قاب می‌شود و عکس آفتاب تویش می‌افتد. سوزن‌دوزی در خون دختران بلوچ است. همه‌شان این‌طور می‌گویند. زبیده که چهار دخترش دورش را گرفته‌اند، چادرش را می‌کشند یا پارچه و بافتش را برانداز می‌کنند، 26 ساله است و 6‌سال است که سوزن‌دوزی می‌کند: «اما سوزن‌دوزی را از بچگی بلد بودم. حالا بلد شدم که از این راه خرج زندگی را دربیاورم.» بیشتر وقتش را در خانه است، غذا می‌پزد، جارو می‌کند، بچه‌داری می‌کند و دو، سه ساعتی را هم می‌گذارد برای کار. «چون شوهرا‌ن‌مان زیاد کار نمی‌کنند. حتی کشاورزی هم نمی‌کنند. سواد ندارند. کار که نیست. مگر این‌که یک ماه از‌ سال بروند کارگری. زندگی با یک ماه کارگری که نمی‌چرخد، می‌چرخد؟» او و زنان دیگر چند سالی است پارچه‌ها را از کسی می‌گیرند و به سفارش آنها نقش می‌زنند؛ روسری، ساری، رومیزی... چند ماه طول می‌کشد تا 600‌هزار تومان دستشان را بگیرد اما «دست‌کم از بی‌پولی بهتر است. ما که سوزن‌دوزی بلدیم چرا ازش نان نخوریم؟»
سوزن‌دوزی «میرجاوه»، آینه‌دوزی «سرباز» و «چابهار»، جَوَک‌دوزی «خاش» و «سراوان»؛ طرح به طرح و رنگ به رنگ. در هر کجای سیستان و بلوچستان نوعی از سوزن‌دوزی مرسوم است، هر کدام متفاوت از دیگری. در ایرانشهر و روستاهای اطرافش سوزن‌دوزی یا بلوچی‌دوزی پرکار است، هنری کهن به قدمت تاریخ این دیار که زنان روستایی روش سنتی آن را می‌دانند و مردان شهر هم به شکل صنعتی‌اش روی آورده‌اند. برای این لباس باید تن و جان گذاشت و وقت صرف کرد، شاید همین دلیل گرانی آن است و برای همین زنان اغلب ترجیح داده‌اند که برای دوخت این نماد هویت خودکفا باشند.
تاریخ سوزن‌دوزی بلوچ را که پارسال با دریافت «نشان فاخر ملی ایران» در نمایشگاه صنایع دستی به‌عنوان فاخرترین لباس ملی معرفی شد و پیش از این در سال‌های گذشته از سازمان یونسکو مهر اصالت گرفته است، به دوران باستان گره می‌زنند. پیشینه دقیق این هنر با راز آمیخته است اما برای قدمتش به آثار سفالی هزاره پنجم و ششم قبل از میلاد اشاره می‌شود که  اشکال هندسی روی آن به آنچه سال‌هاست زنان بلوچ روی پارچه‌ها می‌دوزند بی‌شباهت نیست.
بعضی پژوهشگران حتی در این‌باره به نزدیکی این طرح‌ها به نقوش سنگ‌نگاره‌های پیش از تاریخ استناد می‌کنند. آنها به کاشی‌های کشف‌شده در شوش و نقش‌های تخت جمشید اشاره می‌کنند که تصویر لباس‌های ثروتمندان، دربار و محافظان در آن تزیینات برجسته‌ای دارد شبیه سوزن‌دوزی امروز و این نشانه‌ها را سندی بر پیشینه هخامنشی سوزن‌دوزی بلوچی می‌دانند؛ هنری که همه را به شگفتی واداشت و کم‌کم به سرزمین‌های دیگر هم پا گذاشت. حالا نورگل مرادزهی، زنی دیگر از «تنگه سرحه» که او هم مثل باقی زنان این آبادی روز و شب سوزن‌دوزی می‌کند، می‌گوید:  «بچه که بودیم اگر دوخت‌و‌دوزی داشتیم فقط برای لباس‌های خودمان بود.
 من از مادرم یاد گرفتم، اما الان فرق کرده احوالمان. آمدند پیگیر شدند که کی سوزن‌دوزی بلد هست و کی نه. بعد بهمان سفارش دادند.» دسته روسری‌های تا شده را روی هم چیده، ستاره‌های ریز نخی یکی‌یکی به زمینه ساده روسری‌ها دوخته می‌شود.«بیمه هم نیستیم، هیچ کداممان. این هم کار سختی است، چشمم ضعیف شده اما پول برنج را جور می‌کند. وقتی خشکسالی هست و کشاورزی نیست، با سوزن‌دوزی شکم بچه‌ها سیر می‌شود شکر خدا.» نورگل هم دو کودک دارد و شوهری کارگر. مانتوی «دختران تهرانی» به چشم او که لباسش پر از نقش و نگار است و دوخت هر تکه از نقش‌هایش دو ماه طول برده، ساده است: «خیلی ساده.» نه مثل مالِ او که با این زحمت، عروسی و غیرعروسی ندارد و لباسِ همیشه است؛ چه خانه، چه میهمانی.
سوزن‌دوزی به جای کشاورزی
قرار است در این خشکسالی که دامن بعضی روستاها را گرفته، صنایع دستی جای کشاورزی را بگیرد. خیرالنسا امیری، رئیس اداره میراث فرهنگی نیکشهر می‌گوید صنایع دستی مهم‌ترین توانمندی زنان و مردان این ناحیه است که باید برای آن برنامه ریخت: «بررسی کردیم و دیدیم در شرایط خشکسالی، مهمترین صنعتی که توانسته جایگزین کشاورزی شود صنایع دستی بوده است؛ چنان که همین حالا حول و حوش 85‌درصد اقتصاد خانوار روستایی بر پایه همین تولیدات است: سکه‌دوزی، سوزن‌دوزی و حصیربافی.»
اکنون 4‌هزار شاغل هنر‌های سنتی تنها در شهرستان نیکشهر استان سیستان و بلوچستان شناسایی و کدگذاری شده‌اند و در چهار بخش شهرستان به کار تولید مشغول‌اند.
 امیری کار سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری را در بخش آموزش به مردم و توانمندسازی شاغلان به هنرهای سنتی، تولید و بازاریابی مهم می‌داند: «برای بازاریابی حضور دوره‌ای صنعتگران در نمایشگاه‌های خارجی و داخلی برای معرفی راحت‌تر کارشان موثر بوده و هست، به‌ویژه برای سوزن‌دوزی. می‌خواهیم کاری کنیم که سوزن‌دوزی از انحصار بخش سنتی بیرون بیاید و بازاری ایجاد کنیم که مخاطبان در گروه‌های مختلف ایرانی و خارجی بتوانند مشتری‌اش باشند، می‌خواهیم قالب‌های اجرا متفاوت باشد نه فقط لباس و روسری، تا فقط لباس نباشد. در بحث صادرات صنایع دستی کشورهای حوزه خلیج فارس مشتری‌اند، الان بحرین، دوبی، مسقط، عمان و حتی سوئد و دیگر کشورهای اروپایی داریم و پیگیر هستیم تا صنایع به‌عنوان برند استفاده شود.»
این‌طور که او توضیح می‌دهد، اعتباری در حدود 80‌میلیون تومان هم برای تجمیع صنعتگران صنایع دستی در نظر گرفته شده است: «می‌خواهیم صنعتگران این حوزه را تجمیع کنیم و ساماندهی تا کارگاه و بازارچه صنایع دستی برای ادامه کارشان راه بیفتد. زمینش را گرفته‌ایم و تخصیص هم برای تولید و فروش صنایع دستی انجام شده است. باید دست بجنبانیم.»
امنیت داشته اصلی ماست
به جز صنایع دستی، گردشگری هم راه دیگر نجات اقتصاد روستاها شده. رئیس اداره میراث فرهنگی نیکشهر می‌گوید برای راه‌اندازی کمپینگ گردشگری در روستای «تنگه سرحه» هم 150‌میلیون تومان اعتبار در نظر گرفته شده است اما تا شناخته شدن روستاهای سیستان و بلوچستان به‌عنوان مناطقی امن هنوز فاصله هست: «ما از لحاظ امنیت هیچ مشکلی نداریم و با دیدن این‌جا این ذهنیت غلط از استان ما پاک می‌شود، چون این ترس، ترسی دروغی است. خیلی از جهانگردان هر‌سال به این‌جا می‌آیند؛ گروهی، دو نفره و هیچ مشکلی هم برایشان پیش نیامده و تردد راحتی داشته‌اند.
 این‌که گاه و بی‌گاه مشکلی پیش می‌آید از سوی کسانی است که شاید دست بیگانگان هم در کارشان دخیل باشد. اما به جرأت می‌گویم که سیستان و بلوچستان می‌تواند با توجه به امنیت و جاذبه به‌عنوان مقصد مهم گردشگری معرفی شود.» نیکشهر در مسیر جاده ترانزیت قرار گرفته و جاذبه‌های تاریخی و صنایع دستی ویژه‌ای دارد؛ آبشارها و آبگرم‌های مختلف، 45 اثر ثبت ملی و 85 اثر تاریخی دیگر که در دست ثبت است. این‌جا در همسایگی چابهار هم هست اما تلاش مسئولان این است که هر کدام از این شهرها خود مقصد گردشگری باشند، نه مسیر گذر. ‌سال 1396 برای این استان به نام گردشگری نام‌گذاری شده و به گفته امیری این عنوان انتخاب شده تا استان به ایرانیان معرفی و به همه ثابت شود که به جز تمام داشته‌ها، امنیت داشته اصلی سیستان و بلوچستان است. «تنگه سرحه» قبلا مسیر باریکی داشته و سرحه هم یعنی سرحدات. سردترین نقطه استان اینجاست و از این‌جا به بعد به سمت چابهار هوا گرم می‌شود. فرامرز دانش، بخشدار لاشار از توابع شهرستان نیکشهر از گردشگری در «تنگه سرحه» می‌گوید:  «عید به عید این‌جا که منطقه هدف گردشگری ماست جای سوزن انداختن ندارد اما متاسفانه هنوز نخیلات و آبشارها و رودخانه‌هایش، بازار محلی و صنایع دستی‌اش به قدر کافی دیده و شناخته نشده است.»
می‌گوید مردم محرومند و صدای‌شان باید به گوش پایتخت برسد: «اینجا کمتر توسعه یافته و محروم مانده است. او از لاشار حرف می‌زند که به‌خاطر آبشارها و نخیلاتش منطقه بکر گردشگری است اما تا جذب گردشگران راه زیادی در پیش دارد. «آبشارهایی داریم که هنوز معرفی نشده‌اند. بازارهای محلی هم دیدنی است. ترس و وحشتی که می‌گویند، این‌جا وجود خارجی ندارد. آن‌قدر استقبال مردم از گردشگران خوب است که همین خودش جاذبه گردشگری است.»
لباسی که دانش به تن کرده یک‌دست سفید است. خودش می‌گوید این لباسی است که در حکاکی‌های تخت جمشید بر تن مردان هخامنشی است. «از مدیر پایگاه جهانی شهر سوخته بپرسید. او هم تأیید می‌کند که لباس مردانه بلوچی تاریخ دارد و از زمان اشکانیان همین بوده. لباسی که هم برای آب و هوای منطقه مناسب است هم خیلی راحت است.»


تعداد بازدید :  1109