شماره ۱۱۰۰ | ۱۳۹۶ شنبه ۲۶ فروردين
صفحه را ببند
مرا آپلود کن

یاسر نوروزی روزنامه‌نگار

دختری ازم خواست یک قرن بعد را مجسم کنم. خب اولین تصویر، ناخودآگاه قبر خودش بود. ببخش! شرمنده‌ام که در آن زمان مُرده‌ای، من معذبم از تصویر بودنم. اما باور کن هنوز هر هفته مجازاً می‌روم به گورستان مجازی، گل‌های مجازی بگذارم روی قبر مجازی‌. آن زمان دیگر تو نیستی و مردم جای معاشقه‌های مجازی، معشوقه را دانلود می‌کنند. من آن زمان حسرت دارم. من آن زمان ریش‌های انبوهی دارم که هر که از دور ببیندم می‌گوید: «اینو نگاه!» یک‌جور آیینی را هم مبلغ‌‌ام. نوح نبی مردم را به ساختن کشتی فرا می‌خوانده اما سه قرن بعد، من ملتمسانه در تدبیر گرد آوردن آبم. کشتی کشتی آب آورده‌ام برای این دریای سراب. «خورشید» را هم اجرا کرده‌ام چون سیصد سال بعد من هنوز عاشق آفتابم؛ آفتاب‌گردانم. می‌دانید؟ 1457 چه فرقی دارد با 1557 یا 1657؟ آن سالی را که مجسم می‌کنم، من در انتظار دانلود کردن «صبح»‌ام. و آدم‌ها را تماشا می‌کنم که چطور در الگوریتم‌های بی‌قاعده سرگردان‌اند. تهران آن سال لابد پر از سفینه‌های پروازکننده خواهد بود یا حتا ماشین‌های زمان. مردم عاشق آیندگان‌اند. من سوار نمی‌شوم. نمی‌خواهم بدانم هزار سال بعد در چه شمایلی دنیا دوباره بزک کرده خودش را به شکل دنیا. من به گذشته‌ها می‌روم. تا برسم به زمانی که دارم این نوشته را می‌نویسم، برسم به همین شب، به امشب. تا دوباره به «عشق» فکر کنم. تا دوباره شروع کنم به نوشتن. دوباره دنبال همین نوشته بنویسم: مطمئن باش روی شمارشگرهای ماشین زمان، تاریخ 0/0/0 را می‌زنم. خودم را تصور می‌کنم که با سرعت نور در حال برگشتن‌‌ام. ریش‌های انبوه سفیدم رفته‌اند. من جوان شده‌ام. نوزاد شده‌ام. به زهدان مادر برگشته‌ام. منِ مطرودِ تبعیدیِ رانده بار دیگر به بهشت رفته‌ام. تا آن صدای نخستین ازل را بشنوم. تا ناگهان دوباره بگوید: «اَلَستُ بِربّکُم؟»، بگوییم:‌ «بلی.»
پی‌نوشت:
اشاره دارد به آیه 172 سوره اعراف و زمان نخستین؛ زمانی که خداوند از همه ذرات انسان گواهی گرفت که «آیا من پروردگار شما نیستم؟ گفتند: آری»

 


تعداد بازدید :  302