شماره ۱۰۹۵ | ۱۳۹۶ شنبه ۱۹ فروردين
صفحه را ببند
روزایی که تو نبودی، این حمید گودرزی زیرپوش رکابی تنش نمی‌کرد که یه‌وقت بدتیپ نشه!

فاضل ترکمن طنزنویس [email protected]

 بسیاری از اعضای انجمن قاراشمیش در اعتراض به حمید گودرزی زیرپوش رکابی پوشیده بودند. زیرپوش بهروز وثوقی ازبقیه پاره‌پوره‌تر بود. گوشه‌ سمت راستش هم با سیگار سوخته و سپس سوراخ شده بود! بهروز وثوقی به حمید گودرزی گفت: «بچه‌خوشگل! کی گفته شما بازیگری؟!». حمید گودرزی که حسابی ترسیده بود، صدایش دورگه‌تر از قبل شد و با صدایی لرزان گفت: «حالا من یه چیزی گفتم استاد! شما چرا به دل گرفتی؟! حالم خوش نبود اون شب! نزنی مثل برادران آب‌منگل شتک‌متک‌مون کنی!». بهروز وثوقی گفت: «بچه زدن نداره! برو به بازیت برس!». نوید محمدزاده گفت:   «بهروز وثوقی! سینما رو روی حساب کی ول کردی رفتی؟! روزایی که تو نبودی، این حمید گودرزی زیرپوش رکابی تنش نمی‌کرد که یه‌وقت بدتیپ نشه. من می‌گم نرو، چون این حمید گودرزی خیلی گولاخه! چون سینمای ایران بازیگر نداره! تو بری تنها می‌مونه! چون سینمامون بوی گند ادکلن این بچه‌خوشگلا رو می‌گیره. ولی اگه رفتی دیگه برنگرد. چون نمی‌گن خسرو شکیبایی‌شون مُرده. عزت‌الله انتظامی دیگه فیلم بازی نمی‌کنه. بهروز وثوقی‌شونم گذاشته رفته. می‌گن مشکل از سینمای ماست. جون خودت یه ذره هم به فکر ما باشید. کاری نکنین حرف دهن این‌هالیوودیا شیم. نرو وثوقی! اگه به ‌خاطر وجود بازیگرایی مثل حمید گودرزی می‌ری؛ نرو! گول کت و شلوار براقشم نخور. اینو پوشیده بذارت تو عمل انجام شده. اگه به‌ خاطر وزارت ارشادم می‌ری؛ نرو! من می‌رم! باور کن من می‌رم! من می‌رم تو فیلمای مسعود ده‌نمکی بازی می‌کنم تا از نفوذش استفاده کنه بذاره تو برگردی. نرو وثوقی!». فریدون جیرانی که سراسرش را بغض شدیدی فرا گرفته بود، زد زیر گریه و با صدای زیرش گفت:   «بس کن گودرزی! مُردیم وسط شما از استرس!». مسعود فراستی گفت: «حالا من کار ندارم گودرزی! ولی نوید هرچی باشه، مقوا نیست! تو چطوری روت شده بازی‌های درنیومده خودتو با نوید مقایسه کنی؟! مقوای بدتیپی هم هستی!». رامبد جوان با خوشحالی بدون هیچ مقدمه‌ای پرید وسط معرکه و درحالی ‌که دست و سوت می‌زد، با خجستگی خاصی گفت: «ما خیلی خوبیییییم! ما خیلی باحالیییییم!». مهران مدیری گفت: «بیاین دورهم شاد باشیم. دنیا دو روزه.». نوید محمدزاده گفت: «این دو تا رو دیگه کجای دلم بذارم؟!». حمید گودرزی گفت: «باور کن بهروز افخمی گولم زد! گفت من بهت توی فیلم روباهم بازی دادم، تو هم باید بیای به الگوهای موفق سینمای ایران فحش بدی. چون اونا سیمرغ و کن و اسکار می‌گیرن ولی به فیلم آذر، شهدخت، عمه، خاله، عمو، زن دایی من نمی‌دن!». بهروز افخمی گفت: «تا وقتی به من جایزه ندن، وضع همینه! همه‌تونو میندازم جون همدیگه! یوهاهاهاها!». بهروز وثوقی گفت: «این کیه دیگه؟! نوید! این کارگردانه؟! ما رفتیم از ایران، تولیدی کارگردان زدین؟! والا زمان ما یه مسعود کیمیایی بود، یه داریوش مهرجویی بود، یه ساموئل خاچیکیان و... هرکی از ننه‌باباش قهر می‌کرد، کارگردان نمی‌شد!». نوید محمدزاده گفت: «ولش کن بهروزخان! ایشونو خدا زده!». حمید گودرزی گفت: «درست صحبت کن! اون‌موقع که من تو سریال‌های هندی قاسم جعفری بازی می‌کردم، تو کجا بودی؟! حالا با یه زیرپوش چرک و یه نقش پلشت و دو تا دونه رگ گردن اومدی سیمرغ بهت دادن، خودتو گم کردی؟!». بهروز وثوقی خندید و گفت: «این باز رفت رو هوا!‌ الان داشت ابراز پشیمونی و ندامت می‌کرد! چی می‌زنی تو بچه‌خوشگل؟! نکن با خودت! مگه چند سالته؟! گوزن‌ها رو ندیدی، عبرت بگیری؟!». درهمین لحظه چراغ‌های انجمن قاراشمیش خاموش شد و انجمن درتاریکی عجیبی فرو رفت و سایه‌ای سیاه که قد و بالای تو رعنا رو بنازم، داشت، از دور پدیدار شد. نوید محمدزاده چراغ را روشن کرد. مارلون براندو بود. با زیرپوش رکابی از فیلم «تراموایی به‌ نام هوس» آمده بود و با لحن فیلم «پدرخوانده» می‌گفت: «کی این‌جا با زیرپوش رکابی و پلشتی مشکل داشت؟!».

 


تعداد بازدید :  836