ساخت ماجرای نیمروز از چه زمانی برایتان جدی شد؟
ایده اولیه این فیلم 8ماه پیش از جشنواره شکل گرفت و بعد از آن هم شروع به نوشتن فیلمنامه کردیم و بعد از آن بازیگرها را انتخاب کردیم.
درهمین ابتدا دوست دارم این سوال را بپرسم چرا ماجرای نیمروز؟ و چرا تاریخ انقلاب در نخستین سالهای پیروزی؟
شاید به این دلیل که من شخصا به تاریخ علاقهمندم. وقتی تاریخ میخوانیم، احساس میکنیم که این اتفاقات داستان است. وقتی وقایع دهه60 را میخواندم، همین احساس را داشتم. مسأله من در ماجرای نیمروز مسأله خشونت و امنیت بود. این تصور که چقدر هر التهابی از درون خودمان میتواند امنیت را دچار آسیب کند، نگران میشوم. به نظرم بازآفرینی این فضای ملتهب کمک میکند به جامعه امروز و جوانان تا تلاش کنند که جامعه به آنسو نرود. متأسفانه فضای سیاستزده جامعه ما میخواهد سینما را به بردگی بگیرد و مجبور کند تا کتاب تاریخ و خاطرات آقایان را به روی پرده ببرند.
دراین میان دلیل علاقهتان به تاریخ دهه60 چه میتواند باشد؟
باور دارم که تاریخ قطعا روی زندگی امروز ما تأثیر داشته و هرچه این تاریخ نزدیکتر و معاصرتر میشود، تأثیراتش در زندگی بیشتر میشود. خیلی از موضوعاتی که امروز دربارهاش صحبت میکنیم، ریشه در وقایع تاریخی دارد؛ مباحث مختلفی درعرصه سیاست، اقتصاد و موضوعات اجتماعی امروز گریبانگیر ماست و ریشه بخش زیادی از آنها در تاریخ ماست؛ ما ملتی هستیم که خیلی کم میخوانیم و خواندن تاریخ اصلا در اولویتمان نیست. درحالی که تاریخ تجربه بینظیری از زندگی افراد مختلف در دورانهای مختلف است. تجربهای که ممکن است درطول یک عمر خودت نتوانی تجربه کنی. از نوجوانی به تاریخ بهویژه به تاریخ معاصر علاقه داشتم. فیلمهای تاریخی را هم دوست داشتم. الان هم دوست دارم تاریخ را روایت کنم نه اینکه تحلیل کنم و به جزییات کماهمیت بپردازم، بلکه تصویری از زندگی مردم در دورههای مختلف تاریخی ارایه دهم.
آیا به نظرتان ماجرای نیمروز میتواند درحکم نوعی اثر مستند برای آشنایی نسل جوان دهه هفتادی با روزهای اوج انقلاب باشد؟
به هرحال ما در اینگونه فیلمها یک روایت را تعریف میکنیم و این فیلم روایت ما از آن واقعه است. ما بعد از پژوهشها و تحقیقاتی که انجام دادیم، تلاش کردیم مسأله را درک کنیم و راجع به آن فیلمی بسازیم که اثری از درک ما در آن وجود داشته باشد، ولی درنهایت این فیلم روایتی است که ما به آن رسیدیم و به همان اندازه قابل استناد و توجه است.
اما به نظر میرسد در ماجرای نیمروز مخاطبی که آگاهی دقیقی نسبت به آن تاریخ ندارد، با حجم زیادی از اطلاعات مواجه میشود و گاهی فکر میکند از فیلم و حجم اطلاعات جا مانده است.
این حجم اطلاعات، طبیعت اینگونه از فیلمهاست. پیچیدگی این فیلمها به دلیل اطلاعاتی است که به مخاطب میدهد. بهعنوان مثال، درفیلم جکی براون تارانتینو تا ۵۰ دقیقه اول مخاطب گیج این است که چه چیزی میبیند، اما مهم این است که چنین فیلمهایی یک وضع نفسگیر و یک ذهن درگیر در مخاطب ایجاد میکند که فیلم را از دست ندهد. این روند اگر به شکلی طراحی شود که تماشاگر احساس کند با یک وضع پیچیده روبهروست و نگران این باشد که از فیلم جا میماند، بسیارخوب است. متاسفانه یکی از مشکلات فیلمهای پلیسی ما این است که چنین وضعیتی را درمخاطب ایجاد نمیکند تا او با خود فکر کند که چه اتفاقی رخ میدهد؟ البته این را هم باید بگویم که دراین مدل از فیلمها از نیمه، یواشیواش مخاطب به فهمی از مسائل پی میبرد و درگیر اتمسفر فیلم میشود. بسیاری از افراد به من میگویند، نیمه دوم فیلم ازنیمه اول جذابتر است، درحالی که همه برداشتهایی که در نیمه دوم فیلم است و باعث میشود که مخاطب حس خوبی نسبت به فیلم داشته باشد، به دلیل کاشتهای نیمه اول است که مخاطب را به لحاظ احساسی درگیر و مجبور به دنبالکردن فیلم کرده است. فکر میکنم بخش اعظم جذابیت فیلم برای مخاطب چنین نحوه روایتی است که برای فیلم درنظر گرفته شده است.
آیا نمیشد به جای روایت ماجرایی کلی چون ورود منافقین به فاز نظامی روی تک ماجراهای دراماتیک آن روزگار مانور داد و داستان آنها را روایت کرد؟
آنگونه هم میشد نگاه کرد، اما باید این را نیز بگویم که به هرحال وقتی درفیلمی چون ماجرای نیمروز داستانها کنار یکدیگر قرار میگیرند، یک داستان بزرگتر را به وجود میآورند و ما میخواستیم آن داستان بزرگتر را روایت کنیم که تصویر کلیتری از ماجرا هم ارایه دهد. به نظر من اگر میخواستیم به یک تصویر کلیتری از ماجرای آن روزها برسیم، این شکل روایت میتوانست بهتر باشد.
در روایت داستان دستتان چقدر باز بود؟ بگذارید اینگونه بپرسم که رابطهتان با تهیهکننده چگونه بود؟
فیلم سینمایی نیاز به یک مدیریت دوگانه دارد، یعنی تهیهکننده و کارگردان هرکدام مدیریت بخشی از کار را برعهده میگیرند و این دو فضا از یکدیگر مجزا نیست و با یکدیگر همپوشانی دارد. به هرحال وقتی دونفر با یکدیگر همنسل هستند، بهتر میتوانند با یکدیگر گفتوگو کنند و به تعامل برسند، چون درک بهتری نسبت به یکدیگر دارند و این اتفاق در ماجرای نیمروز افتاد.
میتوانید بگویید که به نظرتان ساخت ماجرای نیمروز سختتر بود یا ایستاده در غبار؟
به جز طراحی صحنه، لباس و لوکیشن، به نظر من سختی در آوردن فضا در دهه60 بهعنوان یک کارگردان این است که زندگی دهه60 را در یک فیلم خلق کنیم. وقتی شما فیلمِ روز میسازی، زندگی به شکل طبیعی درجریان است. این مسأله فقط لباس، صحنه، خودرو یا دکور نیست! مسأله این است که مقولهها حیات داشته باشند و درفیلم بهعنوان یک پدیده زنده به نظر برسند. وقتی که زندگی وجود ندارد و شما باید به آن حیات ببخشید، این بسیار سخت است و دردسرهای خودش را دارد. به هرحال، من تجربه بسیار خوبی در ایستاده در غبار و آخرین روزهای زمستان داشتم و به همین دلیل در ماجرای نیمروز روشهای رسیدن به آن زندگی را کمی بهتر بلد بودم، ولی باز در ماجرای نیمروز صحنههایی وجود داشت که در سایر فیلمها تجربه نکرده بودم و این موضوع کار را سختتر میکرد. مثل صحنه درگیریهای خیابان و خانه که صحنههای تازهای بود و باید برای نخستینبار آن را تجربه میکردم.
آیا ماجرای نیمروز و ساخت آن روند مفرح و لذتبخشی برایتان داشت یا اینکه فقط درگیر دشواریهای کار بودید؟
سینما با تمام دردسرهایی که دارد، برایم لذتبخش است. در واقع از فیلمساختن لذت میبرم و همه تلاشم را میکنم که بهترین شکل کار خوب و کاری که برای تماشاگر جذاب باشد را انجام بدهم.
ماجرای نیمروز برخلاف ایستاده درغبار که درباره یک کاراکتر مشخص بود، شخصیتمحور نیست و روی ماجراها تکیه کرده است.
اگر به آخرین روزهای زمستان و ایستاده در غبار نگاه کنید، جدای از اینکه این آثار فضای بیوگرافیک داشتند، میبینید که در هر دوی این کارها فضای حاکم بر روایت هر دو فیلم متکثر و پراکنده است و این مسأله خود بخشی از واقعگرایی فیلم است. وضع متکثربودن کاراکترها که در ماجرای نیمروز دیده میشود تا حد زیادی به واقعگرایی فیلم کمک میکند؛ یعنی دراین فیلم چند نفر هستند که داستان را پیش میبرند و یک شخصیت اصلی و واحد که داستان را از آن منظر دنبال کنیم، درفیلم نیست و یک گروه هستند که ماجرای نیمروز را پیش میبرند. البته استفاده از شیوه گروهی، در سینما بیسابقه نیست و بارها فیلمهایی دیده شده که یک گروه هستند که فیلم را جلو میبرند. البته باز هم میگویم این گروهیبودن به فضای واقعی فیلم بسیار کمک کرده است.
درباره بازیگری و بازیگران
اصل واقعیت است و دیگر هیچ
میتوانید بگویید که انتخاب بازیگران برچه اساسی صورت گرفت؟
انتخاب بازیگران یک کار گروهی بود. اگر بخواهم دقیقتر بگویم، باید اشاره کنم به اینکه این انتخاب نتیجه روندی بود که درمشورت سهنفره بین من، ابراهیم امینی و آقای رضوی صورت گرفت. ابراهیم امینی قرار بود با بازیگران کار کند، محمود رضوی نیز بهعنوان تهیهکننده تجربه بسیاری برای همکاری با بازیگران شناختهشده داشت و به خوبی با خلقیات آنها آشنا بود. این درحالی بود که من تجربه همکاری با بازیگران شناختهشده را نداشتم. درنتیجه ما سهنفر با مشورت هم بازیگران را انتخاب کردیم.
از اینکه بازیگران طنز را برای نقشهای جدی انتخاب کردید، نمیترسیدید؟
درست است که انتخاب دوبازیگر طنز میتوانست برای من ریسک بالایی به همراه داشته باشد، اما واقعیت این است که ما روی توانایی این دو بازیگر براساس شناختی که از آنها داشتیم، حساب کرده بودیم و میدانستیم که از آن بازیگرانی هستند که بسیار توانمندند و اگر تنها نقشهای کمدی بازی کردهاند، به این دلیل است که این مدل نقشها به آنها پیشنهاد شده است. این درحالی است که پتانسیل بازی درنقشهای جدی و متفاوت را دارند، چراکه سابقه کار تئاتر دارند و درگذشته نیز نقشهای متفاوتی بازی کردهاند. علاوه بر آن، محمود رضوی تجربه رضا عطاران را در دهلیز و فرهاد آئیش در پردهنشین را داشت. درنهایت میتوان گفت، انتخاب این بازیگران برای ما بیشتر یک تصمیم متفاوت بود تا یک تصمیم ترسناک. فکر میکنم اینگونه انتخابها لزوما نتیجه بدی نمیدهد، البته به شرط اینکه بازیگرِ توانایی داشته باشیم که خوشبختانه کارنامه کاری این بازیگران نشان میدهد که بازیگری برای آنها یک امر بسیار جدی است و تنها به دلیل بامزگی سر از سینما درنیاوردهاند. آنها با اتکا به توانایی بازیگری و تحلیل نقش توانستهاند درنقشهای خود موفق شوند. درنهایت میتوان گفت، انتخاب این بازیگران برای ما بیشتر یک تصمیم متفاوت بود تا یک تصمیم ترسناک. احساس میکردیم این غریبهگردانی و آشناییزدایی میتواند یک عنصر جذاب برای مخاطب باشد و همین چیزی که میتوانست برای فیلم ما یک تهدید باشد، تبدیل به یک فرصت شده بود.
راز شخصیتهای جذاب فیلمهایتان درچیست که تماشاگر را دلبسته سرنوشتشان میکنید؟
سعی میکنم به آدمها خیلی واقعی بپردازم. دوست دارم آدمهای فیلمام نمایشی نباشند و در یک قدمی آدمهای واقعی باشند. حتی اگر شعار هم میدهند، شعارشان اندازه دهانشان باشد. یعنی شما اول این آدم را باور کنید و بعد بگویید خب شعار هم میدهد. شخصیت فیلم هم میتواند ایدئولوژی داشته باشد، نه اینکه ایدئولوژی فیلمساز در دهان شخصیت باشد و بخواهد آنها را فریاد بزند. از خودش حرف بزند و تماشاگر باورش کند. دراین صورت تماشاگر به شخصیت دل میسپرد.
با بازیگران چطور صحبت میکنید که اینقدر رئال بازی کنند؟
تمرین میکنیم. اگر فرصت باشد قبل از فیلمبرداری که در این فیلم فرصت زیادی نبود. با بعضی بازیگران قبل از شروع فیلمبرداری توانستیم تمرین کنیم، ولی تا صحنه آماده نشود، معمولا فیلمبرداری شروع نمیشود. گاهی دوباره فیلمنامه را بازنویسی میکنیم، چون احساس میکنیم به بازیگر کمک میکند که درست صحنه را اجرا کند.
درباره روند انتخاب اتفاقات و روند نوشتن سناریو
ماجرای نیمروز به این دلایل فیلم مهمی است
در نوشتن فیلمنامه ماجرای نیمروز آیا تحقیقاتتان روند مشخصی داشت؟
برای تحقیق نگارش فیلمنامه ماجرای نیمروز به ضرورت سراغ منابع مورد نیاز در آرشیوهای موجود رفتیم؛ یعنی اول فکر میکردیم که به چه چیزهایی نیاز داریم تا سراغ آن برویم. البته بخش اعظم این اطلاعات را از مرکز اسناد انقلاب اسلامی پیدا کردیم. پیش از هرچیز باید بگویم که بسیاری از افراد فکر میکنند یک آرشیو بسیار عجیب و غریبی یک جایی وجود دارد که اطلاعاتی خاص در آن قرار دارد که باید بگویم چنین جایی وجود ندارد. هرچه که هست، همان است که همه جا وجود دارد، حتی بخشی از فیلمهایی که نیاز داشتیم، از یوتیوب پیدا کردیم و اصلا اینگونه نبود که به آرشیو فیلم خاصی دسترسی داشته باشیم. مقداری عکس و سند نسبت به آن دوران بود که از مرکز پژوهشهای اسلامی به دست آوردیم که دسترسی به این بخش نیز برای هر پژوهشگری امکانپذیر است. البته با توجه به اینکه زمان ما برای تحقیقات بسیار کم بود، از روابط و آشنایی آقای رضوی استفاده کردیم تا بتوانیم به سرعت کار خود را انجام دهیم. کل عقبه تحقیقاتی که در ذهن آقای حسنروزی طلب و آقای اصفهانی بود، دراختیار ما قرار گرفت و این افراد تجربه چندین ساله تحقیقاتی را که داشتند، دراختیار ما قرار دادند.
درطول تحقیقات خود با افرادی که واقعا درعملیات حمله به خانه سفید موسی بختیاری حضور داشتند، ملاقات کردید؟
اوایل فیلمبرداری بود که این شانس را پیدا کردیم تا با دونفر از افرادی که دراین عملیات حضور داشتند، صحبت کنیم و این مسأله برای من بسیار جذاب بود تا این شخصیتها را از نزدیک ببینیم؛ چراکه میتوانست برای من الهامبخش باشد. یکی از این افراد شخصیتی بود که کمال با بازی هادی حجازیفر را از روی آن طراحی کرده بودیم و دیگری نیز کسی بود که صادق با بازی جواد عزتی را براساس آن طراحی کرده بودیم. جالب است که کمال به من گفت، من درمورد نقش خود حساس هستم و چه کسی قرار است آن را بازی کند و من وقتی گفتم کسی که نقش احمد متوسلیان را بازی کرده است، ابراز رضایت کرد و گفت: خیلی خوب است. البته باز هم تأکید میکنم، این جلسه برای ما بسیار جذاب بود و صحبتهای بسیاری کردیم؛ ازجمله این گفتوگوها درباره ماجرای حمله به خانه موسی خیابانی و کشتهشدن موسی بود که برای من تعریف کردند. مسأله جالب این بود که این دونفر دربخشی از خاطرات با هم اختلافنظر داشتند و بعد عکسها را آوردند و درنهایت به یک نتیجه رسیدند. یکی از اتفاقهای جالب دراین جلسه این بود که حتی بخشی از عملیات را برای ما اجرا و لحظه به لحظه خاطرات را برای ما تعریف کردند.
آیا انتقاد عدهای را که میگویند در روند انتخاب حوادث داستان سلیقهای برخورد شده و از کنار یکسری اتفاقات مهم آن دوران گذشتهاید، قبول دارید؟
از منظرهای مختلف میتوان درباره وقایع تاریخی فیلم ساخت. امروز که بعد از گذشت ۳۰سال درباره آن اتفاقات فیلم ساخته شده همه به دنبال منظرهای خود میگردند و میگویند چرا برخی از موارد در فیلم نشان داده نشده است. ماجرای نیمروز قرار نیست همه این کارها را انجام دهد و فکر میکنم باید فیلمهای متفاوتی درباره این موضوع ساخته شود. هدف این فیلم همان چیزهایی است که من میگویم، یعنی ماجرای نیمروز تصویری از یک وضع را به مخاطب ارایه میدهد؛ وضعیتی که دانستن آن برای امروز ما هم جذاب است چراکه نسل جدید آن را نمیداند، چون اهل تاریخ خواندن نیست و کسی هم که درباره این اتفاقات خوانده است، اصلا برایش قابل تصور نیست. زمانی یک چیز را میخوانید و یک وقت یک چیز را با دیدن تصور میکنید که تأثیر آن بسیار متفاوت است. تلنگرهایی در فیلم گنجانده شده است تا تماشاگر هنگام تماشای فیلم با خود بگوید مگر چنین چیزهایی امکان دارد و بعد از بزرگترهای خود بپرسد که آیا واقعا چنین چیزهایی وجود داشته است یا خیر. برای من جالب است که بسیاری از افرادی که خود در آن سالها درگیر این ماجراها بودهاند به من میگویند که میدانی چه زمانی فهمیدیم ماجرای نیمروز فیلم مهمی است، زمانی که فرزندمان بعد از دیدن این فیلم آمد و گفت واقعا چنین اتفاقهایی در تهران رخ داده است؟ و بعد از ما خواسته است که از آن روزها برای او تعریف کنیم. یک نفر به من میگفت در حالیکه من ۲۵سال در کشور کار امنیتی کردهام یک بار پسرم به من نگفت چه اتفاقهایی در دهه ۶۰ رخ داده است ولی با دیدن این فیلم از من سوال میکند.
درباره سینما و علایق و سلایق
تاریخ ما تاریخی مردانه است...
آیا با توجه به علایق تاریخی و سینماییتان از این نگران نیستید که دچار تکرار شوید؟
ممکن است این اتفاق بیفتد و زمانی که فیلم میسازم به این مسأله فکر میکنم، اما سعی میکنم این امر تبدیل به یک مانع برای من نشود؛ چراکه تقویت این فکرها در ذهن فیلمساز تبدیل به یک ترمز میشود و فیلمساز فراموش میکند که فیلم را برای مخاطب میسازد. فکر میکنم هر بار فیلمی میسازم که موفقیتی به دست میآورد این نگرانی برای من بیشتر میشود که فیلم بعدی چگونه خواهد شد. زمانی که ایستاده در غبار به پایان رسید، همه گفتند مهدویان دیگر چه چیز میخواهد بسازد! وقتی بهسرعت فیلم دوم خود را شروع کردم، بسیاری از افراد به من میگفتند چرا دارم به این سرعت فیلم میسازم. حال در چنین شرایطی من باید سعی کنم فیلمی بسازم که مخاطب آن را دوست داشته باشد؛ درنهایت به این نتیجه رسیدم که مگر چقدر قرار است که زندگی کنم، من یک قصه خوب و یک ایده خوب دارم و در کنار آن تماشاگری داریم که نیازمند تماشای فیلم است، پس چرا فیلم خوب نسازم. اگر یادمان باشد که کار ما فیلمساختن است و در این روند هر اتفاقی رخ دهد، نگرانی نداشته باشیم، میتوانیم خوب کار کنیم.
میتوانید بگویید سیاست چه جایگاهی در افکارتان دارد؟
در ابتدای جوانی احساس میکردم که با رأی دادن و تغییر رئیسجمهوری اتفاقات بزرگی رخ میدهد؛ ولی وقتی بزرگتر شدم، فهمیدم که با تغییر سیاستمداران اتفاق خاص و بزرگی قرار نیست بیفتد.
میتوانید کارگردانان محبوبتان را بگویید که چه کسانی بودهاند؟
در دوره دانشجوییام در دانشگاه سوره به سینمای پولانسکی خیلی علاقه داشتم.
در ساخت ماجرای نیمروز آیا الگوی ذهنی و سینمایی خاصی داشتید؟
براى ساخت ماجراى نیمروز تحتتأثیر مونیخ اسپیلبرگ و 30 دقیقه بامداد کاترین بیگلو بودم.
میشود بگویید که چرا سینمایتان اینقدر مردانه است؟
من درباره تاریخ کار میکنم و واقعا تاریخ ما مردانه بوده یعنی کاملا مردسالارانه است و شخصیتهای زن در تاریخ کم بوده و همیشه در حاشیه بودهاند. مردان هستند که به جنگ میروند. انقلاب که میشود مردها به تظاهرات میروند. قهرمانان ما عموما مرد بودند. در واقع به این معنی نیست که زنها نخواستهاند كه نقش داشته باشند این نقش خیلی وقتها از آنها سلب شده است؛ این یک واقعیت است. در سینمای ما به محض اینکه میخواهند یک داستان تاریخی بسازند از یک خانم استفاده میکنند. طرف دیگر قضیه محدودیتهای سینما برای نشاندادن زن زیاد است؛ شما نمیتوانید به یک پرداخت درست و دقیق از زن و تأثیر زن در درامهای ایرانی برسید.