اين روزها شاهد هجوم تبليغاتي بزرگي عليه دولت هستيم. ابتدا بگوييم كه معتقد نيستيم دولت بياشكال است. اصولاً هر نهادي كه ادعاي بياشكالي كند، خودش نشانه وجود بزرگترين اشكالات در آن است. به علاوه معتقد هم نيستيم كه همه نقدها در عمل صددرصد بيطرفانه انجام ميشوند. طبيعت سياست و رقابت به گونهاي است كه مخالفان دولت به نقاط ضعف آن بيشتر توجه و آن را برجسته ميكنند و موافقانش نقاط قوت آن را مورد توجه قرار ميدهند. ولي در هر دو صورت بايد حدي از انصاف را رعايت كرد. وقتي كه هر كار دولت را رد و نقد و با بدترين برچسبها آن را معرفي كنيم و همه اينها را از طريق رسانههايي انجام دهيم كه از پول اين ملت ارتزاق ميكنند، اين كار موجب مخدوششدن فضاي عمومي و سياسي جامعه خواهد شد؛ حتي اثرگذاري انتقاد را هم از دست ميدهد. از اين نظر شايد به نفع دولت باشد كه همه فعاليتهاي آن را سياه نشان دهند، چون ديگر كسي به اين سياهنمايي وقعي نخواهد گذاشت؛ ولي اين كار به دو دليل به ضرر كشور است: نخست اينكه دولت را از نقد سازنده و مفيد محروم ميكند، معلوم نميشود كجاي كار دولت درست و كجاي كار آن نادرست است. به قول حافظ چو پردهدار به شمشير ميزند همه را/ كسي مقيم حريم حرم نخواهد ماند. اين طور كه به دولت حمله ميشود، كشيدن شمشير بر روي همه است. حتي اگر كسي در این شمشیرکشی موفق هم شود چه نتيجهاي به دست خواهد آورد؟ تفاوت ايران با ساير كشورهاي منطقه در همين اتحاد و انسجام نيروهايش هست كه با وجود اختلافات توانستهاند، وحدت خود را در مسائل اساسي حفظ كنند. آمدن برخي نوكيسهها به این ميدان ویرانگری بويژه كساني كه در 8 سال دولت پيش، براي خود جايي پيدا كردند، در تشديد اين بحران نقش نخست را دارد. اثر منفي ديگر اين رفتار، بستن راه گفتوگو و تعامل منطقي ميان نيروهاي سياسي است. اين نحوه سياهنمايي جايي براي گفتوگو و تفاهم باقي نميگذارد؛ جز اينكه بذرهاي كينه و نفرت را ميپراكند، اثر ديگري ندارد.
واقعيت اين است كه اصولگرايان منتقد و يا حتي مخرب، نوعي نعل وارونه ميزنند زيرا آنان بيشترين نقش را، اگر نگوييم تمامي نقش، در به وجود آمدن بحران سالهاي 1390 به بعد در كشور داشتند؛ كشوري كه رشد اقتصادي آن منفي بود، اشتغال در حد صفر بود، تحريمها در نهايت خود قرار داشت، پولهاي كشور در بانكهاي خارجي بلوكه شده و به نفع بيگانگان بود، فروش نفت به حداقل يعني كمتر از يك ميليون رسيده بود. از همه بدتر تورم و فساد بود؛ تورم سالانه براي طبقات كمدرآمد به حدود 60درصد و براي عموم مردم به 40درصد رسيد. فساد نيز در همه امور ديده ميشد. بانكها و صندوقهاي مثلاً قرضالحسنه در بدترين شرايط خود بودند. قاچاق كالا به بيش از 20 ميليارد دلار در سال رسيده بود و مسئوليت همه اينها با كساني است كه امروز لباس خيرخواه مردم و منتقد دولت را پوشيدهاند. لباسي كه مثل پوستين است. روي آن پوست خوش آب و رنگ و سوزندوزي شده و درونش بسيار زشت و كريه است. اينكه امروز انتقاد ميكنند، مشكلي نيست، در هر حال مخالفان سياسي كاري جز انتقاد ندارند و اين چندان غيرطبيعي نيست ولي رعايت حدي از انصاف هم بد نيست. دولت فعلي داعيه اين را ندارد كه همه مشكلات را حل كرده است. اگر در اين چهار سال توانسته باشد جلوي سقوط بيشتر آن فرآيند ويرانگر دولت پيشین را گرفته باشد، خيلي هنر كرده است. همين كه تولید و فروش نفت را راه انداخته، تحريمها را كمابيش به شرايط عاديتري برگردانده، توليد را در مسير رشد قرار داده و امسال با رشد خوبي مواجه شدهايم، همين كه اشتغال را بويژه در اين دو سال گذشته رو به راه كرده، همين كه تورم را به بهترين شكلي كنترل كرده، همين كه از بار گسترده فساد كاسته است و از همه اينها جالبتر همين كه دهان منتقدان را نميبندد و از آزادي رسانهها و شبكههاي مجازي دفاع ميكند، بزرگترين خدمت را به جامعه كرده است. اين دولت همين كه توانسته شرايط خارجي را از طريق برجام به سوي ثبات هدايت كند و ايران را از زير ضرب قطعنامههاي امنيتي سازمان ملل خارج كند، دستاورد بسيار بزرگي بوده است. همانطور که گفته شد انتظار نميرود كه مخالفان فعلي دولت به دستاوردهاي آن اشاره كنند، اين انتظار اگر چه طبيعي است ولي از مخالفان اين دولت انتظار نميرود و اين انتظار وجود داشت كه در نقد دولت اندكي انصاف را رعايت كنند و حداقل اينكه به دستاوردهاي مسلم آن احترام بگذارند، حتي اگر زبانشان به تأييد آنها نچرخد. ظاهرا انتقاد مخالفان این است که چرا این دولت نتوانسته تمام خرابکاریهای دوران 8 ساله منتقدان را جبران کند! واقعاً چنین کاری در یک دوره 4ساله شدنی نیست. مخالفان منصف و آگاه نعمتي است كه هر دولتي از آن بهرهمند شود بايد شكرگزار باشد. در بدشانسي اين دولت همين بس كه منتقد منصف و متعهد نيز ندارد. اين نحوه نقد و هجوم به دولت، همه را به ياد نهيب مرحوم امامخميني در ماجراي مكفارلين به برخي از اصولگرايان آن روز مياندازد كه فرمود: «اين تذهبون؟»