شماره ۱۰۶۳ | ۱۳۹۵ يکشنبه ۲۴ بهمن
صفحه را ببند
لطفاً داوران دوتابعیتی نیان تو برنامه هفت! مرسی! اَه!

فاضل ترکمن طنزنویس [email protected]

انجمن قاراشمیش حسابی شلوغ‌پلوغ شده بود. صدای اعتراض و انصراف از چپ و راست و عقب و جلو به گوش می‌رسید. بهروز افخمی خیلی خوشحال بود و با تمام زور بدن بالا و پایین می‌پرید و با صدای بلند می‌گفت: «بالاخره شوکران دادم به خوردِ سینمای ایران و همه‌شون رو کشتم!» حجت‌الله ایوبی لبخند مکش‌مرگ‌مایی زد و گفت: «تا رئیس سازمان سینمایی زنده‌ا‌ست، هیچ‌کس نمی‌تواند با بی‌تدبیری، امید را از سینمای ایران بگیرد.» مسعود فراستی گفت: «کدام رئیس سازمان سینمایی؟! شما یک مقوای درنیومده بیشتر نیستی!» بهروز افخمی گفت: «بهت گفتم با ما درنیفت ایوبی! حالا برو ببینم با تدبیرت چه‌جوری می‌خوای امید درست کنی!» پرویز پرستویی هفت‌تیرش را کشید و گفت: «هیشکی نمی‌تونه از این‌جا بره بیرون!» ابراهیم حاتمی‌کیا گفت: «ای بابا! شورشو درآووردیا! بسه دیگه! هنوز توی ژستِ حاج کاظمی؟! با تکرارِ همین یه نقش این‌همه سیمرغ گرفتی، بست نبود؟!» مسعود کیمیایی گفت: «پولاد قمه‌ رو بیار!» پولاد با قمه بزرگی آمد وسط انجمن و درحالی‌که به سمت پرویز پرستویی می‌رفت گفت: «همچین بزنم شتک‌متکت کنم تا بفهمی حرمت سلطان رو باید چه‌جوری نگه داری!» فریدون جیرانی که چشم‌هایش مانند ستاره‌هایی کم‌نور در آسمان دیده نمی‌شد، جیغ بلندی کشید و گفت: «مثل فیلم «پارک‌وی» من بزن انگشت‌منگشتاشم قطع کن بره!» مسعود فراستی گفت: «پارک‌وی که درنیومده بود!» فریدون جیرانی گفت: «پولاد اول اینو بکش، همه راحت شیم!» حجت‌الله ایوبی گفت: «برادران! امیدوار باشید. این امید است که با خودش تدبیر می‌آورد!» سالار عقیلی گفت: «کدوم امید؟! از کدوم امید حرف می‌زنی، ‌هان؟! سریال «معمای شاه» هم تموم شد و رفت! حالا من دیگه کجا فریاد بزنم: «نام جاوید وطن... صبح امید وطن...»؟!» یغما گلرویی گفت: «نترس بدبخت! محمدرضا ورزی ماهیانه سریال تاریخی می‌سازه و تن همه تاریخو تو گور می‌لرزونه! تا ماه بعد دندون رو طلا بذار، تا یه تیتراژ دیگه بهت تقدیم کنه!» محمدحسین مهدویان گفت: «الان این چه بحثیه آخه؟! تاریخ کیلو چند؟! سیمرغ کیلو چند؟! داوران بی‌سواد کیلو چند؟!» رویا نونهالی گفت: «درست صحبت کن بچه! کاری نکن ناتاشا بشم بزنم از وسط نصفت کنم!» محمدحسین مهدویان زد زیر خنده، طوری که تمام دندان‌های سفیدش جلوه‌نمایی کرد و بعد گفت: «فیلم من باید در همه بخش‌ها کاندیدا می‌شد و جایزه می‌برد!» رویا نونهالی گفت: «متوهم! متوقع! این‌همه بخش کاندیدا شدی، حالا چون دو تا بخش فرعی کاندیدات نکردیم، باید بچه‌بازی درآری؟!» فریدون جیرانی گفت: «پس من چی بگم «خفگی» رسماً خفه شد تو این جشنواره!» مسعود فراستی گفت: «خفگی» درنیومده! فیلم فقط فیلم «ماجرای نیمروز» و بعد رو به رئیس صداوسیما کرد و گفت: «حساب‌مون داره می‌ره بالاها! خیلی از این فیلم معمولی مقواتون تعریف کردم!» حمید نعمت‌الله گفت: «من چی بگم که این‌قدر کم‌لطفی در حق «رگ خواب» شد؟!» رویا نونهالی گفت: «بمیرم الهی! یاد بگیر مهدویان! ادب و نزاکتو یاد بگیر!» مسعود فراستی گفت: «داوری درنیومده بود!» حجت‌الله ایوبی گفت: «خدا همه بی‌تدبیرانِ ناامید را به سینه قبرستون هدایت بفرماید!» فریدون جیرانی با صدای نازک و بغض‌آلودی گفت: «آمین!» مسعود ده‌نمکی گفت: «من نه مرغ می‌خوام، نه سیمرغ!» یغما گلرویی گفت: «تخم‌مرغم به تو نمی‌دن! نگران نباش!» مسعود ده‌نمکی گفت: «حالا واستا! اگه با «اخراجی‌های ششصد و شصت و شیش» اسکار نگرفتم!» بهروز افخمی گفت: «چه‌قدر شیش کنار هم! نکند علاوه بر دوتابعیتی‌ها، شیطان هم در سینما رسوخ کرده؟!» مسعود ده‌نمکی گفت: «چی بلغور می‌کنی هی؟! من که از خودتونم!» بهروز افخمی گفت: «من دوست دارم برای همه اهالی سینما جز خودم و مسعود پرونده‌سازی کنم، حرفیه؟! می‌تونم! می‌کنم!»

 


تعداد بازدید :  598