شماره ۱۰۵۲ | ۱۳۹۵ دوشنبه ۱۱ بهمن
صفحه را ببند
شرایط اجتماعی و بهداشتی ایرانیان در دوران قاجار؛ کچلی، بیماری رایج در میان مردم
بیماری اغنیا و فقرا
کچلی چرا و چگونه یک بیماری رایج و پذیرفته‌شده در ایران روزگار گذشته بود

پرستو رحیمی- تاریخ‌پژوه| سلامت و بهداشت فردی، همگانی و محیطی، یکی از مولفه‌های مهم در بررسی ترقی و پیشرفت یک کشور در دوره‌های گوناگون تاریخی به ویژه روزگار معاصر به شمار می‌آید. وضعیت سلامت و بهداشت همگانی ایرانیان در حدود صد سال پیش، آنگونه که بررسی تاریخ اجتماعی ایران به ویژه در حوزه پزشکی و سلامت همگانی جامعه نشان می‌دهد، چندان مطلوب نبوده است. درک این مساله احتمالا امروزه با وجود مرکزها و نهادهای گوناگون درمانی همچون درمانگاه‌ها، بیمارستان‌ها و مطب پزشکان با تخصص‌های گوناگون چندان آسان نباشد اما به واقع شدت بیماری‌ها به ویژه عارضه‌های واگیر بسیار و در سراسر کشور گسترده بوده است. برای‌ مثال بیماری وبا در سال 1225 خورشیدی یک چهارم جمعیت پایتخت را نابود کرد. وبا، طاعون و مخملک، نیز امراض پوستی همچون کچلی به دلیل فراوانی حشره‌های ریز مثل کرم‌، کک، شپش، پشه و مگس در کنار آب غیر بهداشتی آشامیدنی، مهم‌ترین بیماری‌های متداول در دوره قاجار به شمار می‌آمدند. این وضعیت با نبود بهداشت فردی که دامنه انتشار بیماری را گسترده می‌کرد، وخیم‌تر می‌شد. اصول اولیه بهداشت که ضامن سلامتی بود، رعایت نمی‌شد، در نتیجه به بیماری می‌انجامید. حتی صابون که تنها ماده شست‌وشو به شمار می‌رفت، به آسانی و همواره در دسترس نبود، به گونه‌ای که در شهر  بزرگی چون تهران فروش صابون به جاهایی ویژه محدود می‌شد. وضعیت روستاها از این نظر بسیار نامساعد بود. ویلم فلور در کتاب «سلامت مردم در دوره قاجار» به نقل از منابع تاریخی آن روزگار روایت کرده است که در سال 1920 میلادی برابر با 1300 خورشیدی تنها سه باب مغازه در عودلاجان، سنگلج و حسن‌آباد صابون می‌فروختند. وضعیت عمومی سلامت در ایران بدین‌ترتیب نامناسب بود. رواج و تاثیرگذاری باورهای عامیانه نیز این مساله را شدت می‌بخشید. معتقدان به این باورها، هم ارتباطی مستقیم میان رعایت‌نکردن بهداشت و بیماری قایل نبودند هم در درمان بیماری‌ها به باورهای خرافی روی می‌آوردند که در بهبود بیمار هیچگونه تاثیری نداشت. آمیزشی شگفت بدین‌ترتیب از جادو و طب پدید آمده بود که گاه به مرگ بیمار منجر می‌شد. چنین باورمندانی اعتقاد به «ارواح خبيثه» داشتند  و حلول آن را در جسم فرد بیمار سبب ناخوشي و بيماري می‌دانستند و یاری‌جستن از عوالم فرازمینی را راهی برای شفا قلمداد می‌کردند. طب سنتی ایران را البته باید جدا از این باورها دانست. طب سنتی در بسیاری موارد می‌توانست موفق عمل کند اما تلفیق راهکارهای آن با دستورهایی که برخی حکیمان تجویز می‌کردند، پیامدهایی خطرناک و آسیب‌زا در پی داشت.
شرایط اجتماعی و بهداشتی ایرانیان در دوران قاجار به طورکلی به یک دگرگونی اساسی، هم در عرصه باورها و اعتقادها هم در عرصه پزشکی نیازمند بود. آغاز ارتباط با اروپا و آشنایی با دگرگونی‌های جهانی این نیاز را افزایش داد و نخستین جرقه‌های رفع این نیاز بزرگ با بنیان‌گذاری بخش طب و طبابت در مدرسه دارالفنون در دوران صدارت عظمای امیرکبیر زده شد. گشايش آموزشگاه عالی دارالفنون در دهم دی 1230 خورشیدی برابر 1851 میلادی سرآغاز بهبود وضعيت بهداشت ايران به شمار می‌آید. پزشکی نوين در آنجا آموزش داده می‌شد و نخستين شورای بهداشت در همان‌جا بنيان نهاده شد. در دوره‌های بعد که دانش‌آموختگان پزشکی از اروپا به ایران باز‌گشتند گسترش اقدامات بهداشتی دولت در دهه‌های نخست سده چهاردهم خورشیدی وضعیت را بهبود بخشید. این دانش‌آموختگان مطب‌هایی به روش نوین به راه‌ انداختند و برای جذب مردم اعلان‌هایی با مبلغ حق ویزیت در روزنامه‌های مهم منتشر کردند. پذیرش طب نوین و روش‌های درمانی آن البته مخالفانی از جمله حکیمان و عطاران داشت. مردم نیز ترسی بسیار به ویژه در برابر واکسیناسیون و دیگر فنون طب نوین داشتند اما عموما با شدت‌گرفتن درد و بی‌نتیجه‌بودن راه‌های درمانی سنتی، ایستادگی‌های فرهنگی مردم در این زمینه از میان می‌رفت.
جای یک بیماری بر بالای سر!
بیماری‌های پوستی به ویژه کچلی یکی از شایع‌ترین بیماری‌ها در دوران قاجار به شمار می‌آمد. این بیماری هرچند در میان همه اقشار جامعه چه مرفه چه فقیر گستردگی می‌یافت اما مسلما به دلیل ارتباط مستقیم آن با حفظ بهداشت و استحمام پیاپی، در میان اقشار ضعیف و فرودست جامعه بسیار رواج داشت زیرا سطح بهداشت و تکرار استحمام در این طبقه پایین و اندک بود. ویلم فلور، پژوهشگر برجسته تاریخ ایران در کتاب «سلامت مردم در دوره قاجار» در این‌باره می‌نویسد «بیماری‌های قارچی سر، به دلیل سطح پایین بهداشت، پخش گسترده‌ای داشت و از طریق حمام‌های عمومی انتشار می‌یافت. گال  و کچلی و شپش نیز در میان افراد فقیر شایع بود. گال اغلب به این دلیل رخ می‌داد که ابروها و سر بچه‌های کوچک همیشه پوشیده بودند». این بیماری همچنین در میان مردان و زنان شایع بود و هر دو گروه را دربرمی‌گرفت. بر اساس آماری که جعفر شهری در کتاب «تهران در قرن سیزدهم» ارایه داده است از هر صد مرد 6 نفر و از هر صد زن 5 نفر کچل بوده‌اند. شیوه برخورد جامعه با این دو گروه جالب بود و به تعبیر جعفر شهری «کچلی نیز مانند بسا امراض اکراهی نداشت». وی دراین‌باره می‌نویسد «اگر پسر و از جنس ذکور کچل می‌شد می‌گفتند «نمی‌خواهند که شوهرش بدهند» و اگر دختر بود و کچل شده بود می‌گفتند «عیب ندارد کچل‌ها اقبال دارند» و مسئله را حل می‌کردند». کچلی با این حال برای زنان گونه‌ای ایراد به شمار می‌آمد و سرزنش‌شان را در پی داشت و شماتت‌هایی چون «روی عنترش غازه (سرخاب) شده، زِفت سرش تازه شده» شامل حال‌شان می‌شد. آنان به همین دلیل از کلاه‌گیس استفاده می‌کردند. زنان، خود کلاه‌گیس را می‌ساختند و آن را با قیر یا عسل روی سر قالب می‌گرفتند و ممکن بود تا سال‌ها شسته نشود. این بیماری شدت و ضعف نیز داشت. کچلیِ برخی خشک بود و تنها موی سرشان ریخته بود ولی دیگرانی که عموما از طبقات فقیر لاابالی بودند تا مدت‌ها به صورت زخم‌دار کچل بودند. کچل‌های زخم‌دار با زخم‌های باز آب‌دار کریه که خونابه‌های سرشان تا پیشانی و پیرامون گردن‌شان دویده بود، چندان اشکالی نمی‌دیدند با همان سر زخم خونابه و زردابه‌چکان در میان دیگران ظاهر شوند. آن‌ها به قهوه‌فروشی و غذافروشی رفته و با مردم هم غذا می‌شدند. همچنین گاه با همان دست‌های نشسته که سرشان را خارانده و چرک‌آبه‌هایش را پاک کرده بودند، غذا می‌خوردند و اگر فروشنده اطعمه و امثال آن بودند با همان دست‌ها خوراکی برداشته یا پخته و ساخته تحویل می‌دادند. احتمالا به دلیل مشکلاتی از این‌دست بود که به روایت «روزشمار تاریخ ایران» اداره صحیه (بهداشت) در 30 خرداد 1301 خورشیدی به بقالان اخطار داد «بقال و شاگردانش نبايد بيمارى كچلى‏ و سفليس داشته باشند در غیر اینصورت تحت تعقيب و مجازات قرار می‌گیرند». بر اساس همین گواهی تاریخی می‌توان دریافت کچلی تا سال‌های 1301 خورشیدی همچنان یکی از بیماری‌های شایع بوده است.‌ بررسی منابع تاریخی نشان می‌دهد فراگیری این بیماری در دوره‌های پیش‌تر نیز به عادی‌بودن آن در سطوح گوناگون جامعه انجامیده بوده است. ژان شاردن، جهانگرد فرانسوی که در روزگار صفوی به ایران آمده است در سفرنامه خود به این مساله اشاره دارد «چون كچلى عموميت دارد هيچ كچلی از ابتلاى به اين بيمارى خجالت نمى‏كشد». تاورنیه دیگر جهانگرد اروپایی این دوره نیز بر این مساله تصریح می‌کند «کودکان را از پنج شش ماهگی شروع به تراشیدن سر می‌کنند و به طور معمول دو سه بار در هفته آن را می‌تراشند. اما در منظر بینندگان کچلی آزاردهنده نیست، زیرا سر هیچ مو ندارد و به هنگام سلام دستار از سر برنمی‌دارند». یکی از ویژگی‌های اصلی بیماری کچلی، پیدایش و بروز آن در دوران کودکی بود، بدین‌معنا که کم‌تر در بزرگ‌سالی رخ می‌داد. بیش‌تر منابع تاریخی از این‌رو بیماری کچلی را یکی از اصلی‌ترین بیماری‌های کودکان نام نهاده‌اند. تاورنیه با اشاره به این مساله، روایتی از چگونگی پیدایش آن به دست می‌دهد «نخستين بيمارى كه دامنگير كودكان مى‏شود كچلى است كه تا دوازده سالگى از آن مصونيت ندارند، و شايد مهم‏ترين عامل سرايت اين مرض اين است كه مردم بنا به عادت سر بچه‏هاى خود را از كودكى مى‏تراشند، و چون دلاك سر بچه‏ها را كه پوست آنها لطيف و نازك است با همان تيغ كه براى تراشيدن سر همه به كار مى‏برد مى‏تراشد و نمى‏تواند تميز باشد، لاجرم بچه‏ها به بيمارى كچلى گرفتار مى‏شوند. اما بچه‏هاى ارامنه كه سرشان با قيچى اصلاح مى‏شود، نه با تيغهاى همگانى، از اين بيمارى در امانند». مرتضی راوندی نیز در کتاب پربرگ و ارزشمند «تاریخ اجتماعی ایران» به نقل از رافائل دومان که در روزگار شاه عباس دوم صفوی کتابی درباره اوضاع اداری و اجتماعی ایران نوشته است، تاکید می‌کند که دلیل شیوع کچلی به کاربردن تیغ دلاکی به شمار می‌آید که برای همه استفاده می‌شده است. یاکوب ادوارد پولاک، پزشک اتریشی نیز که 9 سال در روزگار ناصرالدین شاه قاجار در ایران به سر برده است، در سفرنامه‌اش «ایران و ایرانیان» دلیل اصلی گستردگی و رواج این بیماری را پوشاندن کامل و همیشگی سر می‌داند «چون سر را اغلب می پوشانند در کودکان کچلی به مقدار زیاد دیده می‌شود که غالبا تمام سر را فرا می‌گیرد و حتی ابروها را هم مصون نمی‌گذارد».
کچلی چگونه درمان می‌شد
راه درمانی این بیماری زِفت‌انداختن سر بوده است که برخی منابع تاریخی شیوه درمان و چگونگی کاربرد آن را به کوتاهی نوشته‌اند. شاردن در این‌باره می‌نویسد «براى معالجه اين بيمارى شبكلاهى اندوده به قير كه مانند عرقچين بر سر گذاشته و برداشته مى‏شود بر سر مى‏گذارند در موقع برگرفتن عرقچين قير اندوده به آن موها و زخمها را از ريشه برمى‏كند، و بدين‌سان پس از تكرار اين عمل موى تازه بر سر بيمار مى‏رويد، اما وقتى زخمها بهبود يافت غالبا لكه‏هاى سفيدى روى سرشان نمايان مى‏گردد». جعفر شهری از عملی به نام «گرتراشی» نام می‌برد و آخرین راه علاج را زِفت‌انداختن می‌داند «کچلی‌هایی که تخرمه زخم‌هایشان قسمت اعظم سر را دربرگرفته آخرین راه علاج آن زفت معلوم شده بود، به این قرار که سر قبلا تراشیده و با آب گرم و کیسه حمام شسته شده پس از آن زفت بیندازند. زفت مایه غلیظ سیاه بدرنگ چسبنده‌ای مانند قیر بود که پس از نرم کردن بر روی آتش بر پارچه آب ندیده‌ای کشیده روی زخم می‌انداختند و هر پانزده روز یک‌بار آن را عوض می‌کردند، پیش از آن هم باید یکی دوشب کچلی را آلوچه پخته بسته، تیغ انداخته، حمام ببرند». پولاک نیز به زِفت انداختن اشاره کرده که با گرد همراه بوده است«معمولا به روی آن زفت می‌اندازند که به قسمت خارجی آن گرد گچ پاشیده‌اند». گاه نیز پس از تراشیدن سر با روغن کنجد آن را چرب کرده، کشک، پشم و جو را مساوی سوزانده، می‌ساییدند و چندین بار روی سر می‌پاشیدند. به دلیل سختی و دردی بسیار که بیمار متحمل می‌شد، تا زمانی که التهابات بسیار گسترده می‌شد و همه سر بیمار را دربرنمی‌گرفت، آن روش‌های درمانی را به کار نمی‌بردند. همین مساله شدت و گسترش بیماری را در دیگران  افزایش می‌داد زیرا تراشیدن سری که پر از جوش زخم و عفونت بود، کاملا غیربهداشتی صورت می‌پذیرفت. پولاک در این‌باره می‌نویسد «به موجب مرارات این روش، کمتر خانواده‌ای حاضر به اقدام می‌گردید و همین کار، معالجه را به امروز و فردا می‌کشاند. کم‌کم رو به گسترش می‌گذاشت و در بعضی تا پایین گردن را فرامی‌گرفت». روش‌های درمانی به هرروی سودمند نمی‌افتاد، زیرا در کنار پیامدهای گوناگون به ویژه درد بسیار، به رویش دوباره مو نیز کمکی نمی‌کرد و تنها جلوی گسترش روزافزون بیش‌تر جوش‌ها و التهاب‌ها را می‌گرفت. کسانی که به این بیماری مبتلا می‌شدند، متعدد بودند و کچلی بدین‌ترتیب به پدیده‌ای طبیعی در جامعه بدل شده بود.


تعداد بازدید :  854