شماره ۱۰۴۸ | ۱۳۹۵ چهارشنبه ۶ بهمن
صفحه را ببند
چرا با گذشت زمان و به‌وجود آمدن مدرنیته ‌مردم به گشت‌وگذار در بازار تهران مشغولند
قدمت قیمت ندارد

فاطمه صفری| اگر سری به بازارها بزنیم هنوز که هنوز است قدیمی‌ترین «بازار تهران» جایی دنج برای رهگذران و مردمی است که برای خرید و حتی گاهی تفریح به بیرون از خانه می‌روند، رهگذرانی که با وجود پاساژهای لوکس و شیک راه خود را به‌ سمت بازار تهران‌کج کرده و به آن‌جا می‌روند، بازاری که قدمت دیرینه‌اش به دوران سلطنت شاه تهماسب صفوی بر‌می‌گردد و تغییرات اساسی‌ آن به زمان قاجار می‌رسد و یادگاری ‌از دوران ناصرالدین شاه است که در میانه سلطنت پنجاه ساله‌اش شهرساز فرانسوی را مامور کرد که‌ نقشه‌ای از «دارالخلافه ناصری» تهیه کند. ظاهرا، گرمای تابستان‌های تهران است که ساخت بازاری مسقف را ایجاب کرده و سرمایه‌داران و اشراف هم با وقف تیمچه‌ها و بازارچه‌ها بر رونق آن می‌افزایند، ناصرالدین شاه هم عمارتی بزرگ به سبک «اپراخانه‌های فرنگ» برای تغزیه و برگزاری مراسم رسمی در نزدیکی آن می‌سازد (تکیه دولت) و بزرگترین مسجد را چسبیده به آن برپا می‌کنند (مسجد امام) تا در نزدیکی کاخ‌های سلطنتی، شهری شکل گیرد. به همین‌ علت ‌جهانگردان و دیپلمات‌های خارجی مقیم تهران، از اواخر قرن نوزدهم، بازار مسقف این شهر را به‌عنوان دیدنی‌ترین نقطه پایتخت ایران توصیف کرده‌اند، بازاری که تجارت تمامی تولیدات داخلی و کالاهای وارداتی کشور بدان ختم می‌شد و صنایع کوچک در آن شکل می‌گرفته‌ و هنوز‌که‌هنوز است ‌این رویه ادامه دارد. با ورود به این بازار همه رنگ‌ها را مشاهده می‌کنیم، انواع و اقسام زیورآلات، لوازم‌خانگی ‌و حتی در کنار و گوشه بازار فرش‌فروشی‌هایی دیده می‌شود اما انگار با ورود به ‌آنجا همه یک رنگ می‌شوند، رنگی از جنس شادی و لبخند به لب نظاره‌گر مغازه‌ها هستند. تاجران ‌و کاسبان حاضر در آنجا یارای دل‌کندن از آن بازار را ندارند. شاید وسعت مغازه‌شان کم باشد و در جای دیگری بتوانند با هزینه یک‌ساله‌ای که برای اجاره می‌پردازند، مغازه‌ای به مراتب بهتر داشته باشند اما نه خود تمایلی به‌جابه‌جایی دارند و نه مشتریان‌شان زیرا بیشتر کاسبان و حجره‌داران سال‌های ‌سال است که حجره دارند و سینه‌به‌سینه و نسل‌به‌نسل به فروشندگی مشغولند شاید کمتر کسی را دیده باشید که این عرصه را رهاکرده و اکنون درحال فعالیت در صنعت دیگری باشد. ‌یکی از حجره‌داران ‌همدلی بین‌شان را علت اصلی پابرجایی این بازار می‌دانست‌، اقتداری که یکی دو ساله‌ نیست ‌و اگر برای کسی مشکلی پیش‌ آید رها نمی‌شود و ریش‌سفیدان علتند که به این شکل اقتدار خود را حفظ‌ کرده ‌است. بازاری‌ که ‌همچون گذشته رونق تجاری بازرگانی خود را حفظ کرده به طوری که سایر مراکز خرید و بازارها یارای رقابت با این بازار را‌ ندارند. اما چرا هنوز با گذشت سالیان دراز این بازار نه‌تنها رونق خود را از دست نداده بلکه روزبه‌روز بر رونق آن افزوده می‌شود؟ آیا ریشه در قدمت ‌و ‌تاریخ دارد؟ یا دربرگیرنده موضوعی دیگر است که ما از آن بی‌خبریم؟
قدمت، اعتبار می‌آورد
موهایش سفید بود و صدای لرزانی داشت ‌از روزگار نامرد می‌نالید از روزهای ورشکستگی ‌و روزهایی ‌که برای خودش پادشاهی می‌کرد، حاج احمد را ‌می‌گویم یکی از قدیمی‌ترین حجره‌داران که قریب به‌نیم قرن ‌است حجره‌داری را پیشه خود کرده است. او می‌گوید: «پنجاه سالی است که در بازار تهران حجره‌دار هستم. قبل از آن پدرم‌ و پدربزرگم در اینجا مشغول به حجره‌داری بوده‌اند، چم وخم روزگار را چشیده‌ام‌ اما این روزها من هم همچون این بازار فرسوده شده‌ام و یارای سپری‌کردن‌ ساعات زیادی را در این بازار ندارم و نه می‌توانم از بازار دل بکنم و مانند بسیاری از دوستانم این مکان را ترک کنم اینجا، اینجا....» اشک در چشمانش حلقه می‌زند و تا جایی که می‌تواند جلوی بغضش را گرفت و گفت: «یادگار پدر است، ‌یادگار روزهای کودکی و نوجوانی، روزهایی که عاشق سمیه خانوم شدم، ‌من اینجا زندگی کرده‌ام و اکنون این حجره را به دست پسرم سپرده‌ام و از او خواسته‌ام به هیچ‌عنوان این حجره را نفروشد.» حاج‌علی صاحب حجره ‌کناری وسط حرف‌های‌مان رسید اما درددل او خبر از دلگیری‌اش از روزگار داشت، او می‌گفت: «در ابتدا که حجره را باز کردم کاروکاسبی رونق خوبی داشت، هرکسی که وارد بازار و مغازه می‌شد بی‌غل‌وغش خریداری می‌کرد. اما الان انگار بازار فقط وسیله‌ای برای تفریح شده است و مردم از سر ناچاری به اینجا می‌آیند تا تفریحی کرده باشند اما نمی‌دانند جز خسته‌کردن ما کار دیگری نمی‌کنند. 10سالی می‌شود که در بازار حجره‌دار هستم اما کاروکاسبی آنگونه که باید باشد مانند گذشته ‌نیست، شاید هم من پرتوقع هستم.» از حاج احمد و حاج علی خداحافظی کردم و به سراغ پسر حاج‌احمدکه اکنون مدیریت حجره را به دست گرفته، رفتم انگار سی سالی دارد، کمی عصبی به‌نظر می‌رسد همین‌طور که به گوشی همراهش ور می‌رود، سلام‌ می‌کنم‌، او هم به ‌اکراه ‌پاسخ ‌می‌دهد. از او می‌پرسم چرا شغل پدرش را ادامه داده، تنها پاسخی که داشت «پول توش هست» پول؟! «بله خانوم پول پول، کجای تهران به شلوغی بازار می‌شود؟ مگه نمی‌دونید اینجا قدیمی‌ترین بازار تهرانه؟» با ادبیات خاصی که دارد، می‌گوید: «شما برید از اونایی که اینجا مغازه اجاره کردن بپرسید، کم‌کم ماهی سه‌ یا چهارمیلیون به بالا ‌اجاره‌ پیاده‌ میشن ما که دیگه جای خود داریم، این سوالا چیه دیگه؟! اصلا برید از مشتریامون بپرسید چرا میان از ما خرید می‌کنن.» انگار تعجب را در چشمانم دیده باشد بدون هیچ‌ سوالی گفت: «خانم بعضی وقت‌ها مکان‌ها اعتبار مغازه‌ها هستند، اگر من جایی جز بازار تهران بودم نمی‌توانستم دخل و خرجم را با هم هماهنگ کنم، تجارت کار آسانی نیست، ‌کار ما هم به نوعی تجارت محسوب می‌شود، یک روز سراسر سود و دیگر روز ضرر است و زیان اما خوشبختانه کمتر پیش آمده ضرر کنم شاید به اعتبار پدر و حجره‌اش‌ است، شاید به اعتبار مشتریان ثابتی که داریم.»
بازار بسته به نیاز مشتریان
مرضیه یکی از مشتریان ‌قدیمی حاج احمد است. او می‌گوید:  «دوستانم هر زمان‌ مرکز خریدی‌ را به عنوان پیشنهاد از من پرسیده‌اند من بازار تهران را پیشنهاد کردم. چراکه از شیر مرغ تا جون آدمیزاد در این بازار وجود دارد اما فقط این نیست که مرا به سمت بازار تهران می‌کشاند بلکه معماری زیبایی که دارد هردفعه مرا بیش‌‌ازبیش ‌مجذوب خود می‌کند. وقتی نیازهای مرا برطرف می‌کند چرا خودم را از این پاساژ به ‌آن پاساژ بکشانم، ترافیک این روزها را ببینید! جنس‌های تقلبی ‌کم نیست. به نظر من اینجا از هر جایی‌ جنس‌ تقلبی‌کمتر است.» حرف‌هایش پاک بیراه نبود. اما انگار در این میان تنها نام‌ و قدمت بازار است که آن را از سایر مکان‌ها متمایز کرده است. اما بشنویم از زبان  دیگر حجره‌داران در سایر بازارهای تهران‌ علی از دوستان مهران که در مرکز خرید بوستان مغازه‌ای از خود دارد، می‌گوید: «اعتبار هم، چیز خوبی است. اگر اعتبار داشته باشیم و اجناس خوبی نداشته باشیم، کارو‌کاسبی‌مان رونق می‌گیرد، بهترین‌ها همیشه نصیب کاسبان قدیمی می‌شود، چرا که در بازارهای قدیمی صاحبنام شده‌اند. خودتان بگویید، قضاوت با شما.» جنس‌هایش را نشان می‌دهد و آدرس مغازه دیگری را در بازار تهران می‌دهد و می‌گوید: «هر دو، یک جنس دارد، ولی قیمت‌ها را مقایسه ‌کنید، این قیمت ‌کجا و قیمت ‌آن کجا، تعداد مشتریان من کجا و مشتریان فلان مغازه‌ کجا؟ تا زمانی‌که جنس‌ها در آف قرار نگیرد دخل‌وخرج با هم نمی‌خواند، حتی شده است که از جیب‌مان بگذاریم که سود نداشته‌ایم اما چه کسی باورمان می‌کند.» حرف‌های مهران برای من چندان دور از ذهن نبود چرا که بسیار دیده‌ام به هنگام خرید در مرکز‌های خرید چانه‌زنی می‌کنند درحالی‌که در بازار تهران کمتر دیده می‌شود شاید هم این موضوع نشأت گرفته از بافت ‌قدیمی و فضای سنتی حاکم بر آنجاست.
مقاومت در برابر نوسازی
از بازار‌های قدیمی تهران اگر بخواهیم به صورت دسته‌بندی شده نیم‌نگاهی به بازارهای تهران داشته باشم علاءالدین، بازار بورس و بازار است که روزبه‌روز دستخوش تغییر و تحولاتی قرار گرفته با نگاهی به تاریخ متوجه پیشینه طولانی بازارها می‌شویم.‌‌ بازار که جای خود دارد، روزگاری مکانی برای رویداد‌های سیاسی تجمع‌ها‌و.... بوده است اما به مرور زمان دستخوش ‌تغییراتی قرار گرفت برای مثال در‌ سال ۱۳۵۴ که درآمد حاصل از نفت چهره تهران و شهرهای کشور را تغییر داده بود، باعث شد با توجه به احاطه کامل حکومت به بازار و شاخه‌های آن، شهردار وقت تهران ماموریت یافت تا کاری را که در سال‌های گذشته آغاز شده بود، به انجام برساند. طرح جامع شهرداری در آن زمان‌دادن نظم به بازار و انتقال کارگاه‌های مزاحم و آلوده‌کننده از آن بود که با ممنوعیت صدور مجوز ساخت و تعمیر در محوطه بازار آغاز شد. غلامحسین کرباسچی طرح‌های وسیع بازسازی تهران را آغاز کرد که ازجمله بخش‌های پراهمیت آن تغییر شکل و کاربری بازار و میدان‌های بار تهران بود، این هر دو عمل وی با مقاومت شدید بازاری‌ها و میدانی‌های سابق روبه‌رو شد. اما باید توجه داشت‌که مبادا در قدیمی‌ترین بازار حادثه‌ای چون «پلاسکو» به وقوع‌ بپیوندد، به همین جهت در این راستا به گفت‌وگو با چند تن از کارشناسان و متخصصان در این‌حوزه نشسته‌ایم.


تعداد بازدید :  344