شهرام شهيدي طنزنویس [email protected]
با خودم فکر میکردم بعد از حادثه دلخراش پلاسکو چطور باید درموردش طنز بنویسم؟ راستش را بخواهید همیشه فکر میکنم طنزنویس جماعت عین مرغ است. در عزا و عروسی باید حاضر باشد و کارش را انجام بدهد. خب البته درپس همه حوادث تلخ، آدمی باید امیدوار بماند. زنده بماند. پس به قول حافظ:
با دل خونین لب خندان بیاور همچو جام
نی گرت زخمی رسد آیی چو چنگ اندر خروش
- ایرانی جماعت میتواند بعضی چیزها را بدون نگرانی از اینکه خارجیها زودتر از او بجنبند، به نام خودش ثبت کند. یکی از این بسیار فرهنگهای مختص به ما ایرانیها، سلفیگرفتن در هرشرایط زمانی و مکانی است. یعنی من مطمئن هستم اگر من را به جهنم هم ببرند- همین الان شنیدم عدهای گفتند آمین- آنجا با اولین دوربینی که دم دستم باشد، یک عکس سلفی میگیرم و به اشتراک میگذارم و زیرش مینویسم: «من و جهنم همین الان یهویی» به نظرم همه ما درحق جناب دوربینی اجحاف کردهایم. اغلب ما ایرانیها دارای ژن «آقا دوربینی» هستیم. تمایل شدید به دیدهشدن. از بس هم که نایس و گوگولی و تو دل برو هستیم. بگو ماشاالله!
- دوستی دارم که از ساعتهای اولیه حادثه درمحل حضور داشته. به او پیغام دادم تو در پلاسکو مغازه داشتی؟ نوشته نههانی. بعد هم به من توصیه کرده برای جلوگیری از مزاحمت در امر امدادرسانی از حضور درمحل خودداری کنم. برایش نوشتهام تو با آتشنشانهای محبوس آنجا نسبتی داری؟ زده تا جایی که میدانم نه. و بعد باز سفارش کرده مبادا با عکسگرفتن درمحل حادثه مانع کار نیروهای امدادی شویم و در راستای اثبات پیامش یک عکس از شلوغی محل و مزاحمت مردم برای نیروهای امداد فرستاده. از او پرسیدم، خب عزیزجان شما الان آنجا چه غلطی میکنی؟ تازه شانس آورد هنگام تایپ متن خانواده کنار دستم نشسته بود و چیز بیشتری به او عرضه نکردم. البته خیلی خونسرد جواب داده من شهروند خبرنگارم دیگه! یعنی من اگر بفهمم کدام شیر پاکخوردهای اولینبار این شهروند خبرنگار را خلق کرد، دیگر حسابش با کرامالکاتبین است
- عملکرد کانالهای خبری و سایتها هم درحادثه پلاسکو خیلی عجیب بود. آنها ضمن دعوت به مردم برای عدم حضور در محل حادثه از همان مردم میخواستند اگر عکس و فیلمی از حادثه دراختیار دارند، برای آنها ارسال کنند تا به اسم خودشان منتشر شود. خب من وقتی نروم به محل حادثه، چطور میشود از آنجا فیلم گرفته باشم؟
- بازی «کی بود؟ کی بود؟ من نبودم» هم دراین مدت خیلی خوب انجام شد. شهرداری، شورای شهر، سازمان آتشنشانی، ستاد مدیریت بحران، ضابط قضائی مسئول پلمپکردن مغازهها و... هرکدام ضمن شرکت در این بازی توپ را از زمین خودشان شوت میکردند تو زمین یک ارگان دیگر. آخرش معلوم نشد عمه من مقصر ماجرا بوده یا خود مرحوم پلاسکو؟ البته اگر بخواهم از آن طرف قضیه هم نگاه کنم، یاد حکایتی از عبید زاکانی میافتم که درکتابش نوشته: استر طلحک بدزدیدند. یکی میگفت، گناه تو است که از پاس آن اهمال ورزیدی. دیگری گفت، گناه مهتر است که در طویله باز گذاشته است. طلحک گفت: پس دراین صورت دزد را گناه نباشد.