یحیی بازیاریزاده معاون آموزش و پژوهش هلال هرمزگان
آتشسوزی در مجتمع پلاسکو در پایتخت کشور و پیامدهای دردناک آن بهویژه جانباختن جمعی از آتشنشانان فداکار کشورمان ازجمله وقایعی است که تا مدتها نیازمند واکاوی کارشناسی ریشهشناسانه از مناظر مختلف برای پیشگیری از تکرار وقایع مشابه از طریق از میان بردن بستر اتصالگر پیشسازهای وقوع چنین وقایع دردناکی است. در کنار خبرها و قضاوتهای متعدد و متنوع مخابرهشده در طول عملیات امدادرسانی قبل و بعد از فروریختن ساختمان دستخوش حریق، تجمع عمومی مردمی که نظارهگر این واقعه بوده و عکس و فیلمبرداری از سوی آنان بهویژه آنکه این تجمع عمومی مانعی فرا راه سرعت، کیفیت و اثربخشی عملیات اطفا و امدادرسانی قلمداد شد در کانون توجه انتقادی رسانهها و افکار عمومی قرار گرفت تا بدانجا که محافل عمومی و کارشناسی در اینکه در صورت نبود این تجمعات شاید عملیات اطفا قبل از فروریختن ساختمان و پدیدآیی آن شرایط تلخ و دشوار پایان میپذیرفت یا عملیات آواربرداری و جستوجو و نجات پس از فروریختن ساختمان در صورت نبود این تجمع عمومی سریعتر و موثرتر پایان میپذیرفت همداستان بودند. واکنشها در سطح عمومی و شبکههای اجتماعی البته از سطح داوری ارزشی و ملامتگری اخلاقی متعاقب آن فراتر نرفت.
آنچه در این نوشتار در پی آن هستیم نه داوری و ملامتگری اخلاقی که تلاش برای به دست دادن تبیینی روانشناختی با نگاهی ریشهشناسانه برای پیجویی چرایی ارتکاب این رفتار فردی درحال تبدیل شدن به یک عادت اجتماعی در شرایط اضطراری از سوی شهروندان است.
در این نوشتار بر آنیم که این رفتار که عمومیت نسبی یافته و بیم آن میرود که در صورت عدم مداخلهای هدفمند و اثربخش، به یک عادت اجتماعی در بخشهایی از فرهنگ جامعه تبدیل شود را از منظری روانشناختی بازکاویم.
مدل نظری انتخابیمان برای تبیین این رفتار ناسازنده، یک مدل انگیزشی- هیجانی- آگاهانه و انتخابی خواهد بود. برای ورود به بحث و دستیابی به درک مناسب از آنچه در مقام عمل در شرایط وقوع یک حادثه یا وضع اضطراری آسیبرسان نظیر وقوع تصادفات جادهای یا وقوع آتشسوزی نظیر آنچه در مجتمع پلاسکو رخ داد، در گام نخست این پرسش را مطرح میکنیم که با توجه به اینکه پشتوانه و جهتبخش رفتارهای انسان انگیزه است، اصولا انگیزه مرتکبان رفتار نظارهگری منفعلانه و نایاریگرانه توأم با عکس یا فیلمبرداری از وقایع، با وجود احتمال خطر جانی و مالی برای افراد در معرض آن واقعه یا خود نظارهگران چه میتواند باشد. حداقل نقشپذیری یاریگرانه قابل انتظار، توقف حضور منفعلانه مانع امدادرسانی و حداکثر آن نیز نقشپذیری مستقیم در فرآیند یاریرسانی در حدود صلاحیت و متناسب شرایط است.
متناسب شرایط، به این معنا که مثلا در صورت مواجه شدن با یک مصدوم در بیابان که ممکن است بهزودی جان سپارد و به عوامل حرفهای امدادرسان دسترسی آنی و زودهنگام وجود ندارد، تلاش برای نقشپذیری مستقیم مسئولانه در حدود صلاحیت و متناسب با شرایط نظیر تلاش برای اطلاعرسانی و ارایه کمکهای اولیه و حمل و انتقال در صورت آموزشدیده بودن میتواند از هر شهروندی مورد انتظار باشد همانگونه در صورت ورود عوامل حرفهای امدادرسان با ترک و خلوت کردن مسیر و صحنه میتواند مسئولانه باشد. به عبارت دیگر فرضیه اولی این است که علیالاصول میبایست انگیزهای قویتر از انگیزهای که باعث نقشپذیری یاریگرانه یا ترک محل شود در ماندن و نظارهگری منفعلانه شهروندان در این قبیل شرایط ذینقش باشد. انگیزهکاوی علمی مستلزم اتخاذ یک رویکرد روششناسانه علمی مبتنی بر روشهای تحقیق مستند است اما ما در این یادداشت با رویکرد فرضیهآفرینی، انگیزههای محتمله از ارتکاب چنین رفتاری را در حدود حوصله و مجال در اختیار، بازمیکاویم. این مسأله شاید انگیزهای برای توجه و ورود پژوهشگران حرفهای برای طراحی و انجام تحقیقات کاربردی راهگشا با نگاه ریشهشناسانه برای دستیابی به راهحلی برای برونرفت از این رفتار عمومیتگرای درحال تبدیل به یک عادت اجتماعی به دست بتواند داد. نخستین انگیزه محتمله، بیم فرد نظارهگر منفعل از آسیب دیدن خویش و عدم ورود به عرصه کمک به این دلیل و به امید وصول نیروهای حرفهای یاریرسان از یکسو و عدم ترک مکان به منظور دنبال کردن روند واقعه تا به انتها و به اصطلاح دستیابی مستقیم به آنچه عاقبت و سرانجام واقعه پنداشته میشود از دیگر سو است. این دلیل البته خود بهتنهایی کافی نبوده، چرا که در صورت کفایت این دلیل در بسیاری موارد به گواه شواهد، نظارهگران، خود به علت بیاحتیاطی در عدم ترک بهنگام محدوده ریسک ازجمله مثلا محدوده در معرض ریسک وقوع یا گسترش سیل، دچار آسیب شدهاند.
انگیزه دیگر را میتوان ناظر به نگاه دولتی نظارهگر منفعل به فرآیند امدادرسانی دانست. در این شرایط فرد، دولت و نهادهای تخصصی و حرفهای مربوطه را متولی ورود و مداخلات مورد نیاز برای امدادرسانی میداند. این انگیزه اما با عدم همکاری برای ترک محل به منظور گشایش مسیر و تسهیل عملیات امدادرسانی در موارد متعدد ازجمله واقعه حریق اخیر در مجتمع پلاسکو تضعیف میشود.
پاسخ به حس هیجانخواهی و تجربه هیجانی را نیز میتوان بهعنوان یکی از انگیزههای احتمالی نظارهگران منفعل مطرح کرد. مروری بر برخی کلیپهای ضبط و انتشاریافته توسط بخشی از شهروندان در شبکههای اجتماعی و واکنشهای هیجانی شخص ضبطکننده نشانگر تجربه این هیجان است، اما دلیل متقنی برای اشتیاق و انتخاب آگاهانه فرد در این مورد نمیتوان به دست داد. عمومیت یافتن نسبی این رفتار نیز الزاما ناظر به هیجانخواهی نبوده ولی شواهد کافی برای نفی این فرضیه نیز وجود ندارد و میتوان تجربه هیجانی را بهعنوان یکی از زیرساختهای انگیزش نظارهگران منفعل وقایع در شرایط اضطراری مورد کندوکاو بیشتر قرار داد؛ بهویژه آنکه بهتر است این عامل احتمالی را در پیوند با سایر عوامل احتمالی مورد بررسی دقیق قرار داد.
آنچه در این میان نباید و نمیتوان از نظر دور داشت، عدم نگاه الزاما منفی به این عامل احتمالی است. ای بسا بسیاری از نظارهگران منفعل الزاما با نیتی ناسازنده به حضور خویش در صحنه وقوع حادثه تداوم نبخشیده و قلبا نگران سرنوشت آسیبدیدگان احتمالی آن حادثه بوده و تا زمان اطمینان از اطلاع دقیق از سرنوشت و وضع سلامت آنان حاضر به ترک محل نباشند. وجود افرادی که در این میان دست به دعا دارند و نظایر آن را ناظر به همین مسأله میتوان دانست. وقوع بهت و حیرت نیز ازجمله عوامل مرتبط با این عامل بوده که ممکن است قدرت و امکان تصمیمگیری اصولی و منطقی را از افراد ستانده باشد.
در جمعبندی پایانی این نوشتار صرفنظر از اینکه کدام یک از عوامل پیشگفته یا نگفته چه سهمی را در آفریدن انگیزه برای حضور منفعلانه شهروندان در صحنه وقوع حوادث و در برخی موارد مبادرت ورزیدن به عکاسی و فیلمبرداری و حتی مقاومت در برابر فراخوانان به ترک محل دارد، مطالعه علمی برای یافتن انگیزههای واقعیشان حتی با همکاری خودشان و استخراج راه حلهای کاربردی و کمعارضه برای کاستن از پیامدهای ناسازنده این حضور منفعلانه اولویتی حیاتی دارد. به نظر میرسد برخی عوامل زیرساختی این رفتار جوانب فرهنگی یافته و حلوفصل آن در گرو مداخلات چندلایه در طیفی از عوامل و زمینههای دخیل باشد که بالطبع زمانبر خواهد بود.
در این شرایط بهعنوان یک راهبرد کوتاهمدت مبتنی بر ظرایف روانشناختی، میتوان تا زمان برداشته شدن و شروع تأثیر گامهای بنیادین برای کمک به فرهنگسازی شهروندان در این زمینه، بهعنوان راهبردی موقت برای گذار به دوران تغییرات بنیادیتر، مجموعه آموزشهایی را در شرایط آرامش برای مردم تدوین و ارایه کرد. فیالمثل ضمن عدم مقابله قهرآلود با این رفتار آنان، با دعوت از آنان و فراهم آوردن شرایط برای نظارهگری بدون تداخل در فرآیند امدادرسانی آنان را با کمک عوامل انتظامی به مناطقی کماثر بر روند امدادرسانی برای نظاره فراخواند یا با تعریف و واگذاری یک حیطه نقشآفرینی انساندوستانه در پشتیبانی عملیاتهای امدادرسانی در پس صحنه به آنان، آنان را مبتنی بر یک عاطفه سرشتی- انسانی به سمت تبدیل شدن از یک نظارهگر منفعل مانع به یک مشارکتکننده فعال عامل، رهنمون شد. در پایان یکبار دیگر ضمن تسلیت شهادت آتشنشانان سرافراز میهن در نبرد با شعلههای سوزان آتش سهمگین به خانوادههای داغدار و خانواده آتشنشانان فداکار و مردم و دولتمردان کشورمان، ضمن تمنای علو درجات از پیشگاه آفریدگار مهرآفرین برای آنان، یک پرسش را بار دیگر از خویش بپرسیم که آیا هر یک از ما بهعنوان یک شهروند برای پیشگیری از وقوع وقایع دردناک مشابه و نیز بهبود کمی و کیفی عملیاتهای امدادرسانی، چه نقش و تغییری میتوانیم پذیرفت و از کی این نقش را میخواهیم آغازید؟ فراموش نکنیم که بعضی وقتها بودن و حضور موثرمان در فرآیند امدادرسانی به مصدومان، در نبودن و عدم حضورمان در آن صحنه است. آنگونه که آتشنشانان شهیدمان، این قهرمانان ملی و آیینیمان در بسیاری مواقع با نبودن و رفتنشان، بودن و ماندن و زندگی را به ما بخشیدهاند. اما ما به آنان چه تعهد و دِینی داریم؟ پس به پیمانی که ما را با آنان است، ژرفتر بیندیشیم. باشد که آتشنشانان و همه امدادگران روزهای دشوارمان را گر یاری نمیتوانیم رساند لااقل آنان را زحمت و خطر نیفزاییم.