آیدین سیارسریع طنزنویس [email protected]
«ما از همین فردا باید دست به کار شویم» این جمله برای ما ایرانیها آنقدر حساسیتبرانگیز است که نهتنها انگیزهای برای شروع نمیدهد بلکه باعث رویش ناگزیر کهیر در اقصا نقاط بدنمان میشود. تقریبا همه میدانیم که این جمله به همان اندازه معتبر است که جمله «از شنبه شروع میکنم» اعتبار دارد. شنبهها برای ما زیادند؛ برای مسئولان بیشتر. میگویند حادثه پلاسکو ممکن است در دهها نقطه دیگر از تهران اتفاق بیفتد. سرها را تکان میدهیم و تأسف میخوریم: نچ نچ نچ... دقیقا همان واکنشی که مالک ساختمان فرسوده و نهاد شهرداری در حین معامله دارند. شهرداری پلمپ نمیکند و به مالک میگوید كه ادامه فعالیت در این ساختمان خطرناک است. مالک سر تکان میدهد: نچ نچ نچ... حالا چه کار کنیم؟ دستی که قبلا یک ذره شرم و حیا داشت و از زیر میز میرفت، روی میز میآید و میگوید خب حالا بدون شوخی، چقدر؟ و قضیه با ذکر صلواتی فیصله پیدا میکند. امروز که کار از کار گذشته، میگویند از فردا باید به فکر آینده باشیم. آدم یاد کارشناسان فوتبال میافتد که بعد از شکستهای ملی به تلویزیون میآیند و میگویند باید از همین فردا روی فوتبال پایه کار کنیم! ما هم انصافا بیکار نمینشینیم و آنقدر روی فوتبال پایه کار میکنیم که بوی فسادش چنان بلند شود که از فردایش کارشناسان به تلویزیون بیایند و بگویند: این تن بمیره دیگه روی فوتبال پایه کار نکنید! واقعیت این است که درآمدزایی به هر قیمت و تفکر کوتاهمدت ما را تبدیل به موجودات خندهدار و قابل ترحمی کرده است. پول میدهیم (میگیریم) تا غیراستاندارد بسازیم، پول میدهیم (میگیریم) تا طبیعت را نابود کنیم و درنهایت با یک لرزش کوچک تمام آن اموال را میگذاریم و فرار میکنیم. مدتهاست کارشناسان از بحران آب و سستشدن زمین میگویند و مسئولان هم گویا تصویر دارند ولی صدا را ندارند. اینها به کنار، آدم به زلزله احتمالی تهران که فکر میکند، قلبش میرود روی ویبره. ما که با ریزش یک ساختمان و آتش گرفتنش اینگونه دگرگون شدیم، با فعالشدن گسلهای تهران چه میکنیم؟ قرار است با گسل صحبت کنیم، پا داد لابی کنیم؟ پول چایی گسل را میدهیم؟ یا فلانی را به ریاستجمهوری میرسانیم که زلزله نیاید؟ امیدوارم متهم به تشویش اذهان عمومی و ایجاد رعب و وحشت بین مردم نشوم ولی جسارتا کارشناسان میگویند هر 150سال در تهران یک زلزله میآید و آخرین زلزله پدرومادردار هم 170سال پیش در تهران آمده و الان هم خطر بیخ گوش ما قرار دارد. فکر کردهایم که قرار است با این یکی چکار کنیم؟ مایی که مسئولیتی داریم، از مهندس ساختمان تا مدیر شهرداری و دولت و... آیا گمان میکنیم خودمان کلاغی، کفتری پرندهای چیزی هستیم که اگر اتفاقی روی زمین بیفتد، سریعا بال میزنیم و پرواز میکنیم؟ آیا حس میکنیم طبیعت با ما شوخی دارد؟ آیا فانتزی حماسهسازی و افتخارآفرینی داریم که جان مردم و آتشنشان و... را فدای بیفکری و طمعکاریهای خودمان میکنیم؟ جسارتا یک نکته را جهت یادآوری عرض میکنم: زلزله بم 26هزار قربانی داشت و همان شدت زلزله در ژاپن یک نفر قربانی که آن هم در اثر حمله قلبی جان سپرد! پس بیاییم از همین فردا ... هیچی ... بیخیال ... از فردا به همین روند خوردن و کندَن از هم ادامه دهیم. رأی ما هم دکتر فلانی!