شماره ۱۰۴۴ | ۱۳۹۵ شنبه ۲ بهمن
صفحه را ببند
ققنوس من، «یادم تو را فراموش» نمی‌شود!

شهرام شهيد‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ي طنزنویس [email protected]
تفأل زدم به دیوان حافظ که ببینم آن رند خراباتی چه گشایشی بر نوشته‌ام خواهد داشت. حضرت حافظ گفت:
کشتی شکستگانیم ‌ای باد شرطه برخیز
باشد که باز ببینیم دیدار آشنا را
نوشته امروز را از یکسو با افتخار تقدیم می‌کنم به آتش‌نشانان جان بر کفی که با عشق، دل به دریای آتش می‌زنند- دریادلانی که من و همکارانم قادر به توصیف بزرگی کار و ایثارشان نیستیم- و از دیگرسو این نوشته را پیشکش می‌کنم به مادران آتش‌نشانانی که در هنگام ریزش پلاسکو در ساختمان حضور داشتند.
یادم تو را فراموش... نمی‌شود. یادت هست هنوز؟ آخرین جناغ مرغ را با من شکستی. حالا داغت را دادی دستم که چه؟ من یادم هست. یادم می‌ماند. از یادم نمی‌روی دلبندم. همه‌اش جلوی چشمم هستی. هنوز تو را همان‌طور که در کوچه‌ها پی توپ می‌دویدی، به یاد می‌آورم. سفره عقدت را. تولد دخترت را. همه را خوب یادم هست. نمی‌توانی به من بگویی یادم تو را فراموش. مگر قرار نبود فردا برای دخترت تولد بگیریم؟ گفتم یادت نرود برای کیکش شمع بگیری‌ها. گفتی مادرم بچه یک‌ساله که فوت‌کردن بلد نیست. گفتم خودم به جایش فوت می‌کنم. قرار نبود بیایم این‌جا برای خاموش‌کردن این آتش لعنتی فوت کنم. چرا پلاسکو باید مثل شمع آب بشود و من نتوانم فوتش کنم. خاموشش کنم. تو هنوز آن زیر هستی و من... مادر بودن سخت است. بیا بیرون. قول می‌دهم دستت را بگیرم و نگوییم «یادم تو را فراموش». بیا بیرون بنشین روبه‌رویم. دورت بگردم. رفیقت می‌گوید گفته داخل نرو. تو گفته‌ای نمی‌شود. مال مردم آن‌جاست. می‌سوزد. من نمی‌سوزم؟ من جزیی از این مردم نیستم؟ حتما نیستم که نمی‌توانم مثل آنها دوربین دستم باشد و با ویرانه‌ای که تو درون آن محبوسی سلفی بگیرم. این عکس‌ها به چه کار می‌آیدشان؟ معمولا شکارچی‌های بی‌رحم وقتی بالای سر حیوان شکارشده‌شان می‌نشینند، با آن عکس می‌گیرند که بگویند این شاهکار ماست. جار بزنند این بی‌رحمی بزرگ اثر ماست. این سلفی‌بگیرها بالای سر پلاسکو چه می‌کنند؟ شاید هم راست می‌گویند.» چون نیک نظر کرد پر خویش در آن دید... گفتا ز که نالیم که از ماست که بر ماست». ریزش پلاسکو نتیجه خواب‌بودن همه ماست. ما خواب بودیم که تهران فرو نشست، فرو ریخت. ما خواب بودیم که یک ساختمان 50‌ساله را به حال خود رها کردیم. ما خواب بودیم و در خواب نمی‌شود تجهیزات مناسب اطفای حریق خرید، وگرنه با سطل آب که به جنگ جهنم نمی‌روند. این جهنم کی خاموش می‌شود؟ تو باید از آن زیر بیرون بیایی. من نمی‌دانم دلبندم. تو همیشه از من خواستی مقاوم باشم. صبور باشم. حالا من از تو می‌خواهم. مادرت از تو یک چیز می‌خواهد. صبور باشی. مقاوم باشی. می‌دانم که هستی. کاش دیشب درد نکشیده باشی. کاش سردت بوده باشد. اگر سرد بوده باشد، یعنی آتشی در اطرافت نبوده. سردت که باشد، خیالم راحت‌تر است. همیشه می‌گفتی مادرم من مثل ققنوسم. از دل خاکستر بیرون می‌آیم. مرد است و قولش پسرم. من می‌نشینم این‌جا. روزها. ماه‌ها. تو باید بیرون بیایی ققنوس من. پر بگیر و بیرون بیا عزیزکم.

دیدگاه‌های دیگران

م
مرجان |
مخالف 0 - 0 موافق
اشك و آه و دريغ بر اين سرزمين و جان انسانها اشك و اشك .... چه آرزوهاي خفته برخاك ....

تعداد بازدید :  916