شماره ۴۰۰ | ۱۳۹۳ شنبه ۱۹ مهر
صفحه را ببند
سیاست‌گذاری اجتماعی درگیر فقدان شایسته‌سالاری است

مصطفی اقلیما رئیس انجمن علمی مددکاری اجتماعی

  سیاست‌های اجتماعی موضوعی است که همه نهادهای دولتی باید هماهنگ‌کننده اجرای آن باشند و این‌طور نیست که یک نهاد متولی داشته باشد؛ نهاد متولی به معنای شناسایی امور اجتماعی و ابلاغ وظایف دستگاه‌هاست و اگر دستگاه‌ها با هم هماهنگ باشند، می‌توانند در سیاست‌گذاری‌ها موفق باشند. برای نمونه وظایف وزارت دادگستری، نیروی انتظامی و قوه مقننه همه به هم ربط دارد و اجرای سیاست‌های اجتماعی به تمام این نهادها مربوط می‌شود و کل این نهادها را دربر می‌گیرد. نمی‌توان گفت سیاست‌های اجتماعی فقط به یک نهاد برمی‌گردد و اجرای آن با یک نهاد است و ارگان‌های دیگر وظایفی در آن ندارند.
برای همین است که همه سیاست‌های اجرایی ما مثلا درمورد بچه‌های محروم و خیابانی، یک برنامه نوشته شده است که سازمان بهزیستی باید انجام دهد؛ ولی در اجرا می‌بینیم دادگستری هم درگیر می‌شود چون با قوانین نوشته شده هماهنگ نیست یا نیروی انتظامی وارد می‌شود و می‌گوید اجرای این برنامه با برنامه‌هایشان هماهنگ نیست.
ما یک‌بار به رئیس‌جمهوری پیشنهاد دادیم که اگر می‌خواهید مشکلات اجتماعی که 80‌درصد مسائل کشور را دربرمی‌گیرد، حل شود، باید معاونت اجتماعی ریاست‌جمهوری تشکیل شود که ریاست این معاونت باید رئیس سازمان بهزیستی باشد و هماهنگ‌کننده دستگاه‌های مختلف در اجرای برنامه‌هایی که برای معضلات اجتماعی جامعه تدوین می‌شود را عهده‌دار شود. می‌بینیم که متولی تمام آسیب‌های اجتماعی در کشور سازمان‌بهزیستی است. این سازمان یک زمانی قدرت پایه در کشور محسوب می‌شد و می‌توانست برنامه‌ها را اجرایی کند؛ ولی امروز این سازمان به چرخ دهم وزارت رفاه تبدیل شده و عملا هیچ‌کاره است.
تمام مسائل و آسیب‌های اجتماعی برعهده سازمان بهزیستی است و این درحالی است که این سازمان نه امکانات دارو و نه بودجه دارد و اساسا کسی توجهی به سازمان بهزیستی نمی‌کند. این سازمان امروز بخشی از وزارت رفاه کار و امور اجتماعی است که بعد از ادغام 2وزارتخانه کار و رفاه، دیگر این سازمان در امور اجرایی به حساب نمی‌آید.
این‌جاست که وقتی مسائل و آسیب‌های اجتماعی روزبه‌روز افزایش پیدا می‌کند، هیچ‌کس در این مورد پاسخگو نیست. مثلا بیکاری مقوله‌ای است که آسیب‌اجتماعی تلقی می‌شود و خانواده‌ها از این ناهنجاری اجتماعی رنج می‌برند، مددکاران سازمان بهزیستی می‌توانند بگویند که این بیکاری باعث چه معضلات و آسیب‌های دیگری شود.

وقتی سازمان بهزیستی بخواهد کارش را با قدرت انجام دهد، آیا باید حرفش در جایی هم شنیده شود یا نه؟ یک سازمانی که وقتی رئیسش می‌خواهد وزیر را ببیند، باید 10 روز در نوبت بماند، که نمی‌تواند کاری از پیش ببرد. درواقع ما فقط در عنوان، سازمانی به نام بهزیستی داریم در عمل و اثر کاری از پیش نمی‌رود چون حمایتی که باید از آن
صورت نمی‌گیرد.
کمیته امداد در کنار سازمان بهزیستی تأسیس شد، این نهاد یک سازمان مردم‌نهاد تلقی می‌شود و هیچ کاری با نهادهای دولتی ندارد. با این حال با کمک‌های مردمی شکل گرفته و فقط به خدمات‌رسانی و کمک به نیازمندان می‌پردازد. امروز به لحاظ چارچوب و فرم فعالیت، کمیته امداد دستگاهی است که به اندازه کمک‌هایی که به نیازمندان می‌کند، به پرسنل خود هم حقوق می‌دهد. به عقیده من، اگر وظایف درست تعریف شود، سیاست‌گذاری‌های اجتماعی خیلی بهتر اجرا می‌شود. در کشور ما سیاست‌گذاری اجتماعی مثل خانواده‌ای است که 10 تا پدر داشته باشد. مادر، بچه و پدر همه پدر هستند و خود را مسئول می‌دانند و همین می‌شود که کاری از پیش نمی‌رود.
همان‌طور که مقام معظم رهبری هم در رهنمودهایشان سفارش کردند، شایسته‌سالاری و پاسخگویی مهم است؛ این دو مفهوم اگر توسط دولت‌ها به درستی اجرا می‌شد، اوضاع مباحث اجتماعی امروز این نمی‌بود. وزارتخانه‌های کار، رفاه و تعاون 3 نهاد جداگانه بودند که هرکدام کار خود را انجام می‌دادند، ولی آمدند 3 وزارتخانه را با هم ادغام کردند و همه‌چیز به هم ریخت. یا وزارت ورزش و جوانان. اصلا ورزش چه ربطی به جوانان دارد. ورزش در همه جای دنیا توسط بخش‌های خصوصی با درآمد تبلیغات اداره می‌شود؛ جوانان ‌هزار مقوله و موضوع دارند که باید به آنها رسیدگی کرد ولی امروز می‌بینیم که وزارت ورزش می‌ماند که با جوانان چه باید بکند. اینها به‌خاطر این است که شایسته‌سالاری نبوده که مدیران بفهمند چه باید بکنند. هیچ‌کس هم پاسخگو نیست. اصولا از کسی پاسخ نخواسته‌ایم. به عبارتی، وقتی پای آسیب‌های اجتماعی در میان است، نمی‌دانیم باید یقه چه ارگانی را برای پاسخگویی بگیریم. پلیس و نیروی‌انتظامی وظیفه مشخصی دارد که در مواقع ارتکاب جرم یا بعد از اثبات جرم وارد عمل می‌شود یا اگر کسی شکایتی کرد، وارد می‌شود و رسیدگی می‌کند؛  وقتی زیربنای آسیب‌های اجتماعی را می‌نگریم، می‌بینیم که باید هر نهادی براساس رسالت و وظیفه‌ای که برایش تعریف شده عمل کند.
ما برای آسیب‌ها و سیاست‌گذاری‌های اجتماعی باید یک سازمان مسئول تعریف کنیم که اساسا آسیب‌ها را شناسایی و برای هر معضلی نهاد متولی خودش را موظف به انجام کار و رسیدگی کند. برای مثال مشخص کند که چه سازمانی در کشور باید وظیفه جلوگیری از گسترش اعتیاد را عهده‌دار شود و بررسی کند چرا اعتیاد زیاد می‌شود. ریشه‌یابی کند که بیکاری و فقر فرهنگی چقدر در این امر موثر است. این نهاد متولی که الان در کشور ما بهزیستی است باید اختیار داشته باشد که نهادهای مسئول را برای این امور بازخواست کند؛ مثلا وقتی پیش‌بینی می‌شود این معضل ظرف یک‌سال حل شود؛ اگر این اتفاق نیفتاد نهاد مسئول باید پاسخگو باشد.
متاسفانه در جامعه ما شرایط به‌گونه‌ای است که هرکسی در هر اداره‌ای وارد می‌شود، خودش هر کاری دلش می‌خواهد انجام می‌دهد. قوه‌مجریه ما تابع اجرای قوانین مجلس است؛ ولی این قوه برنامه و دستورکاری در اختیار ندارد پس خودش برنامه‌ریزی و کار خودش را می‌کند. مشکل اساسی ما همین است که نهادها کار خودشان را درست
انجام نمی‌دهند.
سیاست‌گذاری‌های اجتماعی باید توسط سازمانی ارایه شود که متولی رسیدگی به امور و آسیب‌های اجتماعی است؛ بهزیستی امروز باید بازوی اجرایی دولت و وزارتخانه‌ها باشد. اگر آسیب‌های اجتماعی شناسایی نشود و به نهادهای مسئول گزارش نشود، سنگ روی سنگ بند نمی‌شود و کشور از هم می‌پاشد. امروز ما نظم ساختاری در ارگان‌ها نمی‌بینیم. پلیس وارد مقوله‌های فرهنگی می‌شود، نیروهای دیگر کار پلیس را انجام می‌دهند و همین می‌شود که سیاست‌گذاری اجتماعی شکست می‌خورد و معضلات باقی می‌ماند و وقتی پرسیده می‌شود چه‌کسی در کشور مسئول آسیب‌هاست، هیچ‌کس نمی‌داند. در همه کشورها وقتی می‌خواهند درمورد مسائل اجتماعی برنامه‌ریزی و سیاست‌گذاری کنند؛ از انجمن علمی‌ها مشاوره می‌گیرند. اما این‌جا وضع به‌گونه‌ای است که ما به‌عنوان انجمن علمی مددکاری اجتماعی برای مجلس و ریاست‌جمهوری نامه می‌نویسیم و خودمان اعلام می‌کنیم هر وقت در هر موضوعی نیاز به نظر کارشناسی و علمی داشته باشند، در خدمتشان هستیم و راهبرد ارایه می‌دهیم ولی هیچ‌کس توجهی نمی‌کند. در ایران همه خود را در همه فنون استاد می‌دانند و در کار هم دخالت می‌کنند. روانشناس می‌گوید، من جامعه‌شناس هم هستم؛ مددکار هم هستم. وقتی آگهی استخدام برای مددکاری می‌زنیم، از رشته‌های جامعه‌شناسی و روانشناسی و آموزش پیش از دبستان و چند رشته دیگر پذیرش می‌کنیم؛ آسیب همین‌جاست. وقتی می‌خواهیم مددکار اجتماعی استخدام کنیم چرا باید تخصص‌های دیگر هم بگیریم.
این آسیب‌ها و رسیدگی به آنها یک سازمان متولی می‌خواهد؛ وقتی بهزیستی هیچ قدرتی ندارد و هیچ سازمانی حرفش را گوش نمی‌کند، تکلیف چه می‌شود. از 1400مددکار اجتماعی که در سازمان بهزیستی مشغول هستند، تنها 7‌درصد آنها مددکاری خوانده‌اند.
متخصص ندارند اجازه استخدام ندارند و مجبور می‌شوند از دیگر رشته‌ها استفاده کنند که خود اینها ریشه آسیب در همان دستگاه می‌شود.
به عقیده من، اگر در هر کار و مسئولیتی فرد درستی را انتخاب کنیم و بر سر کار بیاوریم، مسائل حل می‌شود.


تعداد بازدید :  143