شماره ۴۰۰ | ۱۳۹۳ شنبه ۱۹ مهر
صفحه را ببند
گپی با «پیام مفیدی» به بهانه نمایش آثارش در گالری اثر
ایده‌آلم این است که انسان‌ها از وابستگی رها شوند
این‌روزها گالری اثر، میزبان آثار «پیام مفیدی» است. «پیام مفیدی» که 5‌سال مقیم کشور فرانسه بوده و اکنون 3‌سال است در کانادا زندگی می‌کند، در این نمایشگاه آثار طراحی‌اش را به‌همراه 3 ویدیو- چیدمان تحت‌عنوان «بی‌نظمی منسجم» به نمایش گذاشته است. او 2‌سال پیش در نمایشگاهی در گالری اثر با عنوان «خاطرات منهدم» طراحی‌هایش را به همراه یک ویدیو ارایه داده بود. فضای آثار تازه‌اش در این نمایشگاه شبیه به آثارش در نمایشگاه قبلی است، در هر دو مجموعه فضایی سرد و تاریک حاکم است به گونه‌ای که مخاطبان هنگام ورود به نمایشگاه گویی وارد فضای وهم‌آلود و خیالی می‌شوند و نمایی از حقیقت‌های زندگی هر چند ترسناک و تلخ پیش‌رویشان قرار می‌گیرد. آنها با وصل‌کردن کدهایی که هنرمند در آثارش داده به مفهومى عمیق می‌رسند و براساس ذهنیت و افکارشان برداشت خاص خود را از آثار می‌کنند. پیام مفیدی متولد ١٣٥٩ است، فوق‌ليسانس خود را از مدرسه‌ملي آرت‌دكو پاريس اخذ كرده و آثارش در اقصي‌نقاط دنيا ازجمله مونترال‌كانادا، نيويورك، استراسبورگ، رم، پراگ، پاريس، ژاپن، روماني، برزيل و... به‌نمايش درآمده است؛ او در زمينه انيميشن حایز جوايز و بورس‌هاى شاخصى در اروپا و كانادا شده كه جايزه ويژه هيأت‌داوران جشنواره بين‌المللى انيميشن ريتميك بگل فرانسه از آن جمله است.

|  مهدی تجریشی   |  

 آثار مجموعه «بی‌نظمی منسجم» فضایی وهم‌آلود شبیه خواب و رویا را به نمایش می‌گذارند.
نه، مفهومی که این آثار القا می‌کند، واقعیت است. البته واقعیتی که در فضای رازآلود و خواب‌آلود اتفاق می‌افتد. مانند بعضی از روزهای سخت زندگی می‌ماند که وقتی با آن مواجه می‌شویم برایمان شبیه یک خواب است. تلخی آثار این مجموعه و نزدیکی آن به خواب به فضای کار کمک می‌کند البته تکنیک تولید این آثار با پروسه‌ای طولانی، سخت و مریض‌گونه همراه است که با سوژه آن همخوانی دارد.
 آیا این همه تلخی و هولناک بودن برای به تصویر کشیدن انسان معاصر لازم بود؟
بله، فکر می‌کنم روایت درستی است. حتی باید تلخ‌تر از این می‌بود. من با ملایمت زیادی با این موضوع برخورد کردم. این نوعی انتقاد از خود است یعنی می‌توان وضع را تغییر داد، تنها باید سعی به عوض کردن آن کرد. من در این آثار از انسان معاصر ناامید نشدم اما از کلیت این مسیر ناامیدم.
 دست و دستمال دو عنصر جدانشدنی در این کارها هستند که گاهی هم بر سر پرسوناژ اصلی تابلوها رنگ‌سرخ می‌پاشند؟
من دلم می‌خواهد هر مخاطب برداشت خاص خود را از آثار داشته باشد. یکی از برداشت‌ها و خوانش‌های این آثار دست تقدیر است. اما می‌توان برداشت سیاسی، مذهبی، فردی و رسانه‌ای از این آثار داشت. در این آثار پرسوناژ‌ها ذهن خود را می‌بندند و یک مسیر را تکرار می‌کنند. هر بیننده‌ای بنابر ذهنیت خود می‌تواند آثار را برای خودش معنا کند. من به نوعی آثار را چینش کردم که بتواند تمامی مفاهیم را در ذهن تداعی کند و درعین‌حال روی مفهوم خاصی تأکید نکردم تا بقیه مفاهیم حذف شوند. آثار، خود را با ذهن مخاطبان هماهنگ می‌کند. اکثر افراد به تقدیر معتقدند و بعضی به جای آن‌که به رفتار خود بها دهند و خود را تغییر دهند وا داده‌اند و به دستی متکی شدند که این دست می‌تواند خانواده، سیاست، رسانه و... باشد. از نظر من انسان‌ها می‌توانند به جای وابستگی زندگی خود را تعریف کنند و در راه درست پیش روند. دست در این آثار افراد را به خود وابسته می‌کند و بدون آن‌که خود را تحمیل کند، حضورش خود به خود تحمیل می‌شود. ایده‌آل من این است که انسان‌ها آن دست را کنار بزنند و از وابستگی رها شوند. اتکا به این دست در بیشتر افراد در همه‌جای دنیا دیده می‌شود و این مختص ایرانی‌ها نیست، در خارج از ایران در فرانسه، کانادا و... نیز حضور این دست در زندگی آدم‌ها دیده می‌شود. در این بین می‌توان به حضور پررنگ رسانه‌ها در کشورهای دیگر اشاره داشت که از آن می‌توان به قدرت حاکم رسید که توانسته رابطه را از طریق رسانه با افراد برقرار سازد و زندگی را به شکل و فرمی ثابت از مفاهیم تبدیل کند.
 در کل کار‌ها از رنگ دور هستند و ما فقط رنگ قلم را می‌بینیم.
کارها بي‌رنگ نیست و تونالیته‌های رنگی در همه فریم‌ها وجود دارد و به معنای مطلق سیاه و سفید نیست اما پالت رنگی آثار محدود است و واریاسیونی از رنگ‌های مختلف در آن نیست. از جهتی علت محدود بودن رنگ‌ها تکنیکی است که برای این آثار انتخاب شده و از طرف دیگر نیز می‌توان به لحاظ مفهومی به آن نگاه کرد. این آثار کادر بسته تکرار شونده‌ای دارند که فضای سنگین و سردی را ایجاد می‌کنند این فضا به کمک واریاسیون رنگ‌های خاکستری و قرمز که به آن اضافه شده به‌وجود آمده است.
 مجموعه آثار «بی‌نظمی منسجم» به لحاظ مفهومی با نمایشگاه قبلی‌تان با عنوان «خاطرات منهدم» که حدود 2سال پیش در گالری اثر به نمایش گذاشته شده بود، چه تفاوت‌هایی کرده است؟
فضای هردو مجموعه سرد و تاریک است و تقریبا یک مسیر فکری را دنبال می‌کند. در مجموعه «خاطرات منهدم» یک کار ویدیویی به نمایش گذاشته بودم که یک خط داستانی داشت اما در این نمایشگاه 3 ویديو ارایه داده‌ام که خط داستانی آن با هم پیگیری می‌شود البته کاراکتر دست و دستمال در هر 3 ویدیو تکرار می‌شود. به لحاظ تکنیکی این 3 ویديو‌ شبیه به همان تک‌ویديوی مجموعه قبلی است اما تفاوت‌هایی هم دارد و تکنیک‌های دیگری نیز در آنها به‌کار گرفته شده است. ویديو‌ها در نمایشگاه حاضر یک کار سه‌لتی است که هم می‌توان آنها را به تنهایی دنبال کرد و هم در کنار هم 3 مقطع از زندگی یک انسان را نشان می‌دهند. با ارایه این 3 ویدیو در کنار هم سعی کردم مفهوم را منتقل کنم و ذهنیتم را از طریق انتقال کدهایی که در آثارم است به ذهن مخاطبان برسانم.
 عنوان «بی‌نظمی منسجم» به گونه‌ای برای این مجموعه انتخاب شده که معنای خاصی را در ذهن بیننده القا نمی‌کند.
عنوان «بی‌نظمی منسجم» را برای مجموعه آثار تازه‌ام برگزیدم زیرا فکر می‌کردم این عنوان تأکیدی روی مفهوم کار ندارد و جهت خاصی را به ذهن مخاطبان نمی‌دهد. همیشه سعی می‌کنم برای مجموعه آثارم عناوینی آبستره انتخاب کنم که مفهوم مشخصی نداشته باشند. «بی‌نظمی منسجم» مفهومی انتزاعی دارد و از جهتی نیز به نوعی ناهنجاری در رفتار کاراکترهای این آثار که درعین‌حال با نوعی نظم و انسجام همراه است، اشاره دارد. درواقع می‌توان گفت این ناهنجاری، ریتم ثابتی دارد و تکرار می‌شود. من در زمان خلق این آثار به یک‌سری مفهوم فکر می‌کردم که آن مفاهیم با دست و دستمال فرم پیدا کرد. درحقیقت حلقه ارتباطی کارها با هم پرسوناژ ثابت دست و دستمال است که در همه کارها تکرار می‌شود.
 تابلوهای روی دیوار گالری اثر عکاسی صحنه‌پردازی شده با تکنیک انتقال تصویر و جوهر روی کاغذند، این آثار طراحی هستند یا آنها را عکاسی می‌دانید؟
سخت است که مرز این آثار را مشخص کرد، فکر می‌کنم آثارم هنوز در رده آثار طراحی به‌شمار می‌آیند. برای این آثار ابتدا صحنه‌پردازی و عکاسی شده، بعد از آن کلاژ شده و تصویر آماده‌شده تا تکه‌های مختلف آن به هم وصل شود و سپس تکنیک انتقال تصویر صورت گرفته و با مرکب روی آنها کار شده که این نیز کار را به طراحی نزدیک کرده است.
 شما تا اندازه زیادی در آثارتان به مدیوم طراحی پایبندید، فکر می‌کنید آوردن رنگ در آثار و تبدیل‌کردن آنها به نقاشی نمی‌تواند بیانگر دغدغه‌های شما باشد؟
در مجموعه قبلی، آثارم کمی به نقاشی نزدیکتر بود، به نظرم هر آرتیستی برای بیان دغدغه‌ها و احساساتش مدیومی را انتخاب و فکر می‌کند حرفی که می‌خواهد بزند به این طریق با بهره‌گیری از مدیوم موردنظر و متریال انتخابی‌اش بهتر بیان می‌شود. در این مجموعه چیزی که برایم بسیار جذاب است نزدیکی و ایجاد پلی بین فضای رئال عکس و طراحی است. برای ایجاد کردن این نزدیکی به دنبال راهی بودم که بتوان از طریق آن این دو مدیوم را به هم نزدیک کرد. به این معنی که واقعیت یک تصویر رئال را به‌عنوان ایمیج عکاسی شده وارد فضای طراحی کنم و از این طریق پلی بین تکنیک عکاسی و طراحی به وجود آورم به نوعی که با هم عجین شوند. همه آثار فضایی وهم‌آلود و خواب‌گونه دارند. شکل قدیمی کارها و پاک‌شدن بعضی قسمت‌ها و اضافه‌کردن مرکب حالتی وهم‌آلود در کار به‌وجود آورده است. این فضا در ویديو‌ها بهتر درک می‌شود چون با ریتم و سرعت همراه است و کار را شبیه به خواب کرده است. دوست داشتم آثارم شبیه به یک کابوس به‌نظر برسند. کابوسی که تکرار می‌شود. در ویدیو به‌خاطر ریتم، موزیک و صدایی که سوار آن است، فضای کابوس بیشتر در ذهن تداعی می‌شود. فی‌البداهگی و غیرقابل پیش‌بینی بودن در ویديو‌ها برایم بسیار جذاب است. در تکنیک انتقال تصویر از هر فریم به فریم بعدی حرکتی وجود دارد به‌طوری که انگار پرشی بین تصویرها رخ می‌دهد. غیرقابل پیش‌بینی بودن اتفاق هنری برایم بسیار جالب است. هرکدام از این ویديو‌ها داستان دارند و از قبل برای تهیه آنها تصمیم‌گیری شده است اما درعین‌حال نتیجه ماجرا با تکنیکی اتفاق می‌افتد که قضیه را رندوم می‌کند درواقع این تکنیک کار را از شسته‌رفتگی درمی‌آورد. در این تکنیک هر فریم با فریم بعدی متفاوت است یعنی اگر دکمه مکث را بزنیم یک مجموعه را می‌بینیم که تصاویر پلک می‌زنند و عوض می‌شوند، این فضا شبیه به حالتی است که در خواب برایمان رخ می‌دهد، چیزهایی مانند واقعیت روزمره است اما همه‌چیز قابل لمس نیست. نورها عوض می‌شوند قسمتی از تصاویر پاک می‌شوند و بخش‌هایی از آن از ذهنمان می‌رود.
 سفیدی فضای منفی در تابلو‌ها به‌صورت برجسته‌ای خودنمایی می‌کند، آیا این تکنیک در روند مفهومی به مدد شما آمده است؟
به نظر من نباید خود را گمراه کنیم. این درواقع ورود به بن‌بست کمپوزیسیون، ترکیب‌بندی و فضای مثبت و منفی است و در آن نمی‌توان به دنبال کارکرد مفهومی گشت. این بحث تکنیکال ماجراست‌‌، همان‌قدر که فضای منفی مهم است، فضای مثبت نیز دارای اهمیت است و ربطی به داستان و روایتی که درحال مطرح‌شدن است، ندارد به جز آن‌که مثلا جایی که دست قرار می‌گیرد مهم است زیرا مکان سلطه‌گر همیشه بالاست و این‌که در چه جایی قرار می‌گیرد، دارای اهمیت است. من قبول ندارم که سفیدی فضا را اشباع کرده است، اینها با هم فضایی را ایجاد کرده‌اند و همان‌طور که گفتم تنها چیزی که کمک می‌کند، جای قرار گرفتن دست‌هاست.
 نقاشی و به‌طورکلی هنر از کی وارد زندگی شما شد؟
وقتی مدرسه می‌رفتم نمره پایین طراحی باعث شد که به کلاس طراحی بروم، کم‌کم طراحی و نقاشی برایم جذاب شد و در 17سالگی به کلاس‌های طراحی استاد ‌هانیبال الخاص رفتم، در آن زمان به شکل حرفه‌ای طراحی فیگوراتیو را آموزش دیدم و روزی 10، 12 ساعت طراحی می‌کردم و از همان وقت در نمایشگاه‌های متعدد گروهی نقاشی و طراحی در گالری‌های الهه، طراحان‌آزاد و... شرکت می‌کردم. در دانشگاه نیز موازی با رشته دانشگاهی‌ام که گرافیک بود، طراحی را ادامه دادم. پس از آن‌که لیسانس گرافیک را از دانشگاه آزاد دریافت کردم، برای دنبال‌کردن رشته انیمیشن که در ایران ناشناخته و بسیار جوان بود به فرانسه رفتم و در‌ سال 1388 مدرک فوق‌لیسانس انیمیشن از مدرسه ملی آرت‌دکو در پاریس گرفتم. از آن زمان تاکنون هم در جشنواره‌ها و فستیوال‌های مختلف هنری در خارج از ایران شرکت داشتم.   حدود 2سال پیش نیز در ایران در گالری اثر نمایشگاه انفرادی برگزار کردم، «بی‌نظمی منسجم» دومین نمایشگاه انفرادی‌ام در گالری اثر محسوب می‌شود.
 معمولا آثارى كه رويكرد تلخ و تراژيك دارند، از ماركت و بازار دور مى مانند. اين مولفه برايتان مهم نيست؟
من وقتی کار می‌کنم به بازار فکر نمی‌کنم. خلق کردن اثر هنری یک پروسه بسیار شخصی است. اگر هنرمندی بخواهد به بازار فکر کند، باید از صداقت با خودش و آثارش خارج شود. درعین‌حال قبول دارم که اکثر فضاهای هنری را بازار تنظیم و تعریف می‌کند. فکر می‌کنم هنرمند باید کار و اصرار کند و مارکت خودش را ایجاد کند. البته این کار بسیار سختی است اما نتیجه‌بخش است و می‌توان از این طریق سلیقه بیننده را هم تغییر داد. من همیشه تأکید می‌کنم که کارکرد کار فرهنگی سلیقه‌سازی برای مخاطب است. شاید پروسه‌ای طولانی باشد که نتیجه دادن آن زمانبر است اما درنهایت نتیجه دلخواه حاصل می‌شود. مارکت ویدیو در ایران بسیار تازه است و کلکسیونرهای آن بسیار کم هستند چون نمی‌دانند با این آثار چه‌کار می‌توانند انجام دهند اما مطمئن هستم که تلاش‌های هنرمندان در این زمینه درنهایت نتیجه‌بخش خواهد بود. برای ارایه محصولی جدید باید روی کیفیت آن تکیه و سعی کرد برای مخاطب انگیزه ایجاد کرد که کار را در فضایی که هست، ببیند و دنبال فضاهای ذهنی خودش نباشد. آثار من دکوراتیو نیستند و شاید کمی هم آزاردهنده باشند اما من به این مطلب قایلم که برای انجام کار فرهنگی باید پروسه‌ای از زمان را طی کرد و نباید به سودآوری آن فکر کرد. ممکن است هنرمند دوست داشته باشد که از فروش آثارش گذران زندگی کند اما برای من این مسأله مطرح نیست و حاضرم برای امرارمعاش کار دیگری کنم اما کار هنری‌ام را با استانداردی که قبولش دارم جلو ببرم و سعی کنم سلیقه مخاطب را به سمت جایی ببرم که به نظرم بهتر است.
 شما حدود 5‌سال در فرانسه و 3‌سال در کانادا زندگی کرده‌اید، با توجه به شناختی که از مخاطبان داخلی و خارجی دارید، تفاوت بین مخاطبان ایرانی و خارجی را در چه می‌بینید؟
مخاطبان خارج از کشور ویدیو را بیشتر می‌شناسند، برایشان پدیده عجیبی نیست و ارتباط بیشتری با آن برقرار می‌کنند اما درعین‌حال فضاهای سیاه و سفید و تلخ آثار برای مخاطبان ایرانی ملموس‌تر است و به نوعی با آثار بهتر ارتباط برقرار می‌کنند. مفهومی که از کارها در ذهن مخاطبان ایرانی شکل می‌گیرد به مفهومی که من در ذهن دارم نزدیک‌تر است که این نیز به پشتوانه مشترک و بک‌راند فکری من با مخاطبان ایرانی بازمی‌گردد. درواقع باید گفت، دید هرکدام از مخاطبان ایرانی و خارجی در دریافت هر یک از مسائل با هم تفاوت دارد و هرکدام در زمینه‌ای نسبت به دیگری برتری دارد. من همیشه سعی می‌کنم به نوعی کار کنم که آثارم برای مخاطبان داخلی و خارجی قابل درک باشد.
 موقعیت هنر ایران در آن طرف مرزها چگونه است؟
به نظرم موقعیت هنر ایران در خارج از کشور خیلی خوب شده است، البته در آن‌جا چیزهایی را از هنرمند ایرانی می‌‎خواهند که تصویر مشخصی را از ایران نشان دهد یا المان ایرانی خاصی داشته باشد. اما در خود ایران هنرمندان بسیار خوب کار کرده‎اند و اتفاق‌های بسیار خوبی درحال وقوع است و هنرهای تجسمی ایران در مسیر درستی قرار دارد. در ایران فقط ویدیو آرت جای چندانی ندارد و اگر مارکت وارد آن شود نتیجه مثبتی حاصل می‌شود زیرا سرمایه به سمت آن می‌آید و کیفیت کار‌ها بالا می‌رود البته حضور مارکت از جهتی می‌تواند منفی هم تلقی شود چون رابطه بین مارکت و هنرمند شکل می‌گیرد و آثار به‌سمت سلیقه مارکت گرایش می‌یابند.


تعداد بازدید :  248