| مجتبی گیوهچی | فعال فرهنگی|
اول: همه کسانی که با نگاه توسعه و پیشرفت از تخریب کالبدهای خاطرهساز و دارای ارزش هویتی شهرها دفاع میکنند و به دیگران گوشزد میکنند: «حفظ خاطرهها و رویدادها، حفظ کالبدها و بناها نیست!» دقیقا با تخریب بناها و کالبدهای خاطرهآفرین و هویتساز در نظر و عمل معتقدند که توسعه یعنی تغییر بنا و کالبد!
به تعبیری، نقدی که اینان بر جریانهای ضدتوسعه دارند، همان نقدی است که ارباب نظر در توسعه پایدار بر ایشان روا میدارند.
دوم: خاطرهها، چرا برای هویتباوران مهم است و نسبت خاطرهها با کالبدها و ساختمانها چیست؟
قبل از پاسخ به این پرسش باید از نسبت خاطره و نشانه سخن گفت. اگر نشانهها و آیهها نبودند، چگونه میتوانستیم دری به باغ خاطره باز کنیم؟ اگر مسجد شیخ لطفالله نبود، آیا میتوانستیم راهی به دوران صفوی بجوییم؟ اگر بنای مهدیه مشهد نباشد، میتوانید نشانه و دری به خاطره انجمن پیروان قرآن و موسس آن مرحوم عابدزاده و رویداد نیمهشعبان بگشاییم؟
اگر نشانههای کالبدی و بناهای خاطرهآفرین نباشند، آیا ما به جای تخیل خاطرات، توهم خاطرات (خاطراتی بیریشه در واقعیت) نمیکنیم؟
نشانهها و آیهها خاطرات را معنادار میکنند و نسبت وثیقی با خاطرهسازی و معنابخشی به خاطرات دارند.
در نقل تاریخ گذشته، آنچه از دست رفته، زمان است؛ ولی آنچه «زمان دیروز» را در«امروز ما» بازآفرینی میکند «مکان» است .
بودن یک مفهوم نسبتاً مستقیمی با تجلی در مکانها دارد؛ از نظر هايدگر جهان در فضا نيست، بلكه فضا در جهان است. به نظر او فضا، مكان را از حالت وحشي خود ميرهاند و به آن مكان زيستن ميبخشد. بنابراين فضا به بودن مربوط است. هايدگر مثال معروفي درباره معابد يوناني دارد و ميگويد كه معبد برپاشده بر صخره فقط به صرف برپا ايستادن خود عرصه تجلي بودن در فضاست: معبد با بودن خود نخست به اشياي ظاهري ديدن ميبخشد و سپس به انسانها ديدي به خويشتن ميدهد. همين نكته درباره پيكره خداي معبد نيز صادق است. اين پيكره فقط تصويري نيست كه به كمك آن بتوان آسانتر سيماي خداي معبد را تصور كرد، بلكه اثري است كه به خداي معبد امكان حضور و بودن ميدهد؛ از اين نظر اين پيكره همان خداي معبد است. (فردانش، 1381: 23).
نكته اصلي در تلقي هايدگر از معماري جايگاه ساختمان در هستي است كه به وجود بنا مربوط است. از همين رو است كه معبد روي صخره ميرويد و پل دو كرانه رودخانه را به يكديگر ميرساند. به همين ترتيب، خانه روستايي جنگلنشين که از دامنه كوهي كه بر آن نشسته، زاييده ميشود، حاصل زيستي روستايي است. معناي زيستن راستين همانا حفظ يگانگي بين چهار عامل فانيان (بشر)، زمين، آسمان و قدسيان (خدايان) است و ساختن و ساختمان نيز نقشي جدا از اين ندارد (فردانش، 1381: 24).
سوم: دکتر محسن رنانی میگوید: «پروژه توسعه، پروژه تحول در عقلانیت است» یا «توسعه از خانه و کودکستان و دبستان شروع میشود نه از خیابان و کارخانه.»
به تعبیری دیگر توسعه از انسان آغاز میشود نه از کارخانه، خیابان و ساختمان... توسعه بدون انسان نوعی تغییرات شکلی و فرمی است که بهتر است نام آن را مدرنیزاسیون بدون پشتوانه عقلانیت و مدرنیته گذاشت.
همانگونه که دکتر رنانی در جایی دیگر متذکر میشود: «تاریخ دویست ساله اخیر، تاریخ توسعه ایران نیست بلکه تاریخ پیشرفت است بدون توسعه!»
در جایی که انسان محور توسعه است و مقوم انسانیت انسان، خاطرات و پیشینه هویتی او است؛ آیا تخریب نشانههای گذشته و خاطرات یک عمل ضدانسانی و بر این مبنا ضدتوسعهای نیست؟
چهارم: امروز در مشهد با صورت توسعه! و سیرت پول و سوداگری، شهر چون طعمهای چرب و شیرین مورد دستبرد و حراج قرار میگیرد، حتی کوهها بریده میشود تا ساختمانها و برج ساخته شوند. مالها جای باغها را میگیرند تا در کنار اجناس مصرفی، شهر و زیستبوم فروخته شود و مهدیه خراب میشود تا ما در تله ضدتوسعه و پیشرفت نیفتیم!
نشانهها که پنجرههای خاطره و هویتند و مکانهای یکنواخت و تخت را از مکانهای عمیق و معنادار متمایز میکنند، چه آن وقت که بنایی باشند مانند «مهدیه حاجی عابدزاده» یا مسجدی چون «مسجد گوهرشاد» یا دستخطی باشند از کتابت قرآن و... همه و همه به ماده، زایندگی و برکت میدهند و معنا و زندگی بیمعنا و مدرنزده امروز را تا فراسوی معنا، برکت و توسعه میدهند.