شماره ۱۰۳۹ | ۱۳۹۵ يکشنبه ۲۶ دي
صفحه را ببند
گزارش قتل یک سفیر!

صادق رضازاده|  اهل نمایشنامه‌نویسی و تئاتر بود. تئاتر را برای سرگرمی و خوش‌گذرانی مثل دیگر رفقای سیاستمدارش نمی‌خواست، بلکه نوشتن نیمی از زندگی‌اش بود. ماه‌های زیادی مرخصی می‌گرفت، خودش را در خانه حبس می‌کرد و می‌خواند و می‌نوشت و می‌نوشت. گهگاهی هم با دوستانش قرار ملاقات می‌گذاشت. دو نفر از دوستانش را به‌طور ثابت می‌دید و ساعت‌ها می‌نشستند به حرف زدن و مشورت کردن. آن دو نفر ریلییف و بستوژف بودند. مامورهای امنیتی حکومت تزاری به آنها مشکوک شده بود. به رفت‌وآمدها و جلسه‌های ثابت و مداوم‌شان. آخر ریلییف و بستوژف سرکرده‌های قیام دکابریست‌ها بودند. سرانجام سراغ الکساندر آمدند و او را به زندان انداختند، اما 4 ماه هم در زندان نماند و آزادش کردند. حالا وقتش رسیده بود او را برای ماموریتی حساس و حساب‌‌شده‌ به ایران بفرستند. ایرانی که آن روزها درگیر جنگ با روسیه بود. این طرف عباس ‌میرزا بود و در آن طرف میدان، دولت روسیه الکساندر را به‌عنوان نماینده‌ مذاکرات صلح به دل جنگ فرستاد. او نهایتا با قرارداد ترکمنچای که خیلی به مذاق ایرانی‌ها خوش نیامده بود بیرون آمد. چند وقت بعد با نینو چاوچاوادزه که اصالتا گرجستانی بود ازدواج کرد و پاییز را به سرنکرده بود به ایران رفت. این‌بار او را مامور دریافت غرامت از ایران کرده بودند. وقتی الکساندر به تهران رسید، متوجه شد تعدادی از زنان گرجی به عقد مردان ایرانی درآمده‌اند. با کمک و هدایت آغایعقوب ارمنی که یکی از خواجه‌سرایان بود سر ماجرا را گرفت. سرانجام با پافشاری گریبایدوف دو زن ارمنی که در منزل اللهیارخان آصف‌الدوله، وزیر امور خارجه به سر می‌بردند، به سفارت روسیه پناهنده شدند. زنان ارمنی را که در فکر پناهندگی به روسیه بودند، به یکی از گرمابه‌های مجاور سفارت بردند. وقتی دیگ صبر مردم به جوش آمد و سفارت مورد حمله قرار گرفت، نیروهای نظمیه از ترس مردم به ارگ شهر پناه بردند و شاه و عمله‌های دربار پشت درهای مسدود ارگ زندانی شدند. زمانی که اللهیارخان، حاکم شهر می‌خواست جماعت معترض را بر سر عقل آورد و با آنها گفت‌وگو کند، به سمتش سنگ و کلوخ پرت کردند و دشنامش دادند. قزاقان ناامید بودند اما می‌جنگیدند. چاره‌ای نداشتند جز این‌که حیاط را از جمعیت خالی کنند، اما تعدادشان کافی نبود. در همین موقع مهاجمان از دیوار محل سکونت سفیر بالا رفتند و از همان جا شروع به تیراندازی کردند. آنها طاق اتاق خواب را سوراخ کردند تا بتوانند به پایین تیراندازی کنند. یکی از نخستین گلوله‌ها گریبایدوف را از پای درآورد.
15 ژانویه (1795)، سالروز تولد الکساندر گریبایدوف، دیپلمات و نمایشنامه‌نویس


تعداد بازدید :  291