شهروند| شمسلنگرودی روز گذشته گفتوگویی انجام داده که به شدت تند و انتقادی است. در این گفتوگو به نظر میرسد این شاعر رویه محافظهکار خود را کنار گذاشته و به آثار کسانی تاخته که بههرحال طرفدارانی در جماعت شعر دارند. او تأکید کرده است: «شعرهای آقای رویایی و براهنی شعر نیست؛ هذیان است. آخر اینها چه چیزی میخواهند بگویند که بنده و خیلیهای دیگر نمیفهمیم و فقط خودشان با شاگردانشان میفهمند. تازه شاگردانشان هم نمیفهمند؛ فقط ادایش را درمیآورند!» او در ادامه درباره بحث سادهنویسی در شعر نیز مفصل صحبت کرده است که بحث این روزهای شعر در ایران است: «من گفتم میخواهم دیگر ساده شعر بگویم، از هذیان خسته شدهام. عدهای خواستند این را علیه من به کار بگیرند و گفتند «سادهنویسی»، من هم گفتم «باشد «سادهنویسی»». اسم که مهم نیست! البته اگر میدانستم بعضی میخواهند از این قضیه اینقدر داستانسرایی کنند، این اصطلاح را از آنان نمیپذیرفتم، چون خود سادهنویسی که معنا ندارد. ساده یعنی چه؟ در چه قسمتی؟ منظور من از سادگی در زبان بوده و نه در تخیل و مفهوم. من فقط میخواستم ساده گفتن را در بیان مطرح کنم ولی متاسفانه برخی این اصطلاح را گرفتند و هیاهو راه انداختند. سادهنویسی به این معنا که گفتم، چیز تازهای نیست. در قدیم میگفتند سهل و ممتنع. ما به آن گفتیم ساده. باید میگفتیم سادهالممتنع تا راضی شوند! این نوع شعر در مقابل شعر هذیانی قرار میگیرد و نه پیچیده. شعر ساده به یک معنا شعر سعدی است که در درونش بسیار پیچیده است.» جملات شمسلنگرودی درواقع در اعتراض به منتقدانی است که تعبیر «سادهنویسی» را دست گرفتند و آن را حمل بر راحتنویسی دانستند. تلقی این عده از منتقدان حالا لنگرودی را به این واکنش تند واداشته است. نویسنده «تاریخ تحلیلی شعر نو» در ادامه شعرها ماندگار شاملو را هم دقیقا شعرهای سادهای دانسته و درعینحال آورده است: «کتابهای آخر شاملو مشکل دارد. یعنی مشکل من نیست، مشکل شعریت است. شعرهای آقای رویایی و براهنی شعر نیست؛ هذیان است. آخر اینها چه چیزی میخواهند بگویند که بنده و خیلیهای دیگر نمیفهمیم و فقط خودشان با شاگردانشان میفهمند. تازه شاگردانشان هم نمیفهمند؛ فقط ادایش را درمیآورند! چطور من شعر بودلر را میفهمم، پل والری را میفهمم، بعد شعر این آقایان را نمیفهمم! مسأله من زدودن همه این چیزها بود که خوشبختانه تا حدود زیادی این اتفاق افتاد. بعضیها به من میگویند آیا شما باعث نشدید که شعر به سادهنویسی بیفتد؟! آخر به من چه ربطی دارد؟! هرکس هرکاری میکند تبعاتی را به دنبال دارد. در مسیر رود، خار هم میروید. مگر شعر پیچیده (در ساختار و زبان) باعث به وجود آمدن هذیان نشد؟!» انتقاد شمس شاید همسو باشد با این جمله از احمدرضا احمدی که درباره این گروه گفت: «بسیاری از این مدعیان پستمدرن، تابلویشان را عوض کردند گذاشتند الیزابت!» شمسلنگرودی در ادامه شعر باباچاهی را نیز به شدت نقد کرده است: «آقای باباچاهی مثل آدمی است که کراوات بزند و با کت و پیژامه به خیابان بیاید! یعنی عناصرش با هم همخوانی ندارد. ذهنیتش با فرمی که ارایه میدهد، همخوانی ندارد. با رمز و اسطرلاب شاید بفهمیم منظور چیست! هرطور دوست دارند بگویند؛ به من ربطی ندارد. اما اینکه مرا متهم کنند که شعرت چون ساده است، سادهلوحانه است، از کجفهمی خودشان است. عدهای آب را گلآلود میکنند که بگویند آب عمیق است. من با این روند مخالفم.»