شماره ۱۰۱۰ | ۱۳۹۵ شنبه ۲۰ آذر
صفحه را ببند
مادر آزرده، خشونت علیه زنان و نقش آگاهی

محمدرضا نیک‌نژاد آموزگار

بازیگوشی‌های پسربچه‌ پرانرژی و سرو زبان‌دار به راه بود. شیرین‌کاری‌های زبانی و رفتاری‌اش لبخند بر چهره‌ مادر می‌انداخت و لحظه به لحظه بر عمرش می‌افزود. می‌گفت جاهای خالی زندگی‌ام را همین وُروجک پر کرده است؛ خوش سر و زبانی‌اش به او رفته و البته چهره و قد و بالایش. با گفتن این سخن، غم بر چهره‌اش نشست. گفت خیلی دوستش داشتم. از دستم درآوردندش! عاشقش بودم و به خاطرش در برابر پدر و مادر و همه ایستادم. قید همه چیز را زدم، حتی خودم را! با همه چیزش ساختم. بداخلاقی‌هایش، مستی‌هایش، رفیق‌بازی‌هایش و حتی خیانت‌هایش! سال‌ها پنهان‌کاری کردم. نمی‌خواستم کسی بوی ناخوشیِ زندگی‌مان را حس کند. سردی چند‌سال پایانی‌اش کوهی بر دلم بود و فشاری چندین تُنی بر قلبم، اما باز دوستش داشتم! به خاطرِ کارش هفته به هفته خانه نبود و روزهای بودنش نیز باز هم نبود! یار و یاور و مونس تنهایی‌های من این پسر بود و هست. همه بدی‌هایش را به خاطر عشقش یا نمی‌دیدم یا توجیه می‌کردم، اما واپسین رفتارش... ماه‌ها بود که با یکی از همکارانش زندگی مشترک داشت و منِ ساده‌دل هر بار گمان می‌کردم که در مسافرت کاری است! دیگر نتوانستم تاب بیاورم و باز هم تمام‌قد جلوی خانواده‌ام ایستادم! درخواست طلاق کردم. عکس پروفایل آن خانم را نشان‌مان داد و با اندوهی سنگین و آهی سرد گفت که همه می‌گویند من از او زیباترم! و با ریشخندی از شرم پرسید: «چنین است!؟» لابه‌لای درددل‌هایش چندین‌بار با افسوس گفت اگر قانون را می‌دانستم روزگارم این نبود! اما تلخی داستان مادر و پسربچه‌ شیرینش آن‌جا زهرآگین شد که پسر، ابزار فشار پدر شده بود و راهی برای آزار زن دلداده و مادر مهربان. مرد با این شرط طلاق را پذیرفته بود که تا سن قانونی بچه، مادر حق ازدواج نداشته باشد وگرنه بچه را از او خواهد گرفت! اکنون مادر و بچه تنها زندگی می‌کنند اما پدر...
این روزها همزمان است با سالروز جهانی مبارزه با خشونت علیه زنان و همچنین پویش ملی کارزار «منع خشونت خانگی». در این روزها برخی از کنشگران حقوق زنان با برگزیدن بازه‌ زمانی آذر 95 تا آذر 96 در پی افزایش تلاش برای از میان برداشتن شکل‌های گوناگون خشونت خانوادگی علیه زنان هستند. از این‌رو، شنیدن این داستان تلخ به‌عنوان شکلی دیگر از هزاران شکل خشونت علیه زنان، می‌تواند انگیزه‌ای شود برای تلاش‌افزایی در راستای کاهش ستم‌های قانونی، فرهنگی، اجتماعی و خانوادگی علیه زنان. اما به گواه تاریخ، دگرگونی‌های اجتماعی و فرهنگی مانند نوع سیاسی‌شان پیامد خواست اکثریت شهروندان است. ناگفته پیداست که تا خواست جمعی نباشد، تغییری پدید نمی‌آید. اگر هم دگرگونی‌ها بر جامعه تحمیل شود، پس از اندک‌زمانی یا قانون‌های پیشین باز خواهند گشت یا تنها روی کاغذ می‌مانند و آنها به سویی می‌روند و مردم به دیگر سو! یگانه راه رسیدن به دگرگونی، چه در حقوق و چه در نگاه شهروندان، آموزش و آگاه‌سازی است. تا شهروندان احساس دیگرگون شدن را نداشته باشند و تغییر در ذهن‌ها شکل نگیرد، بی‌گمان خواستی برای تغییر پدیدار نمی‌شود. از این‌رو، پیشنهاد می‌شود که دست‌اندرکاران کارزار منع خشونت خانوادگی علیه زنان بیش از هر کنش دیگری در پی آگاه‌سازی زنان باشند. شاید روزی که گام‌های آگاهی‌رسانی برداشته شود، مادرِ داستان تلخ ما نیز پس از سال‌ها آزردگی بتواند هم زندگی تازه و شادِ خودش را داشته باشد و هم کودک دوست‌داشتنی و بی‌گناهش را؛ شاید!


تعداد بازدید :  360