شماره ۳۹۶ | ۱۳۹۳ دوشنبه ۱۴ مهر
صفحه را ببند
بابك حميديان در گفت‌وگو با «شهروند»
نسل امروز می گوید، جای واقعیت ها در سینمای جنگ خالی است
| دنيا عيوضي | روزنامه‌نگار|

بابک حمیدیان خیلی زود به جمع بازیگرانی پیوست که جامعه سینمایی و سینما دوستان کشور منتظر بازی تازه‌اش می‌ماند. این بار بازی در فیلم «چ» و  نقش« علی اصغر وصالی» فرمانده دستمال سرخ‌ها؛ در جشنواره فیلم فجر، جشن منتقدان و جشنواره فیلم مقاومت  مورد توجه داوران، منتقدان و بیش از همه مردم قرار گرفت وتندیس های ماندگاری را برایش به ارمغان آورد. تندیس‌هایی که به نظر می‌رسد ارزش و قدر آن ها برای حمیدیان تا حدی بالاست که در کنجی از خانه‌اش به شایستگی و زیبایی  قرارشان داده . حمیدیان در روز اول مهر با «شهروند» به گفتگو نشست، زمانی که هنوز موج خبرهای حاشیه ساز این اواخر سینما راه نیفتاده بود. از همین رو گفتگو حاضر فارغ از هرگونه نگاه موضع‌گیرانه ای صورت گرفته است. هر چند که خود او هم پیش از این گفته بود «افتخار می‌کنم که عضو کوچک از خانواده شریف سینمای ایران هستم» و تعبیر این جمله را می‌توان عدم ورود او به موضع ‌گیری‌های سینمایی مطرح شده تلقی کرد. بازیگر جوان سینمای جنگ در این گفتگو از دلایل ایجاد شدن شکاف میان نسل جوان و سینمای جنگ و ضعف هایی که به بیشتر شدن این شکاف دامن می‌‌زند، می گوید. گفته‌هایی که شاید اندکی با صراحت بیان شده باشد اما همین صراحت آن
 می تواند به اثرگذاری اش بیشتر کمک کند.

 به‌نظر مي‌رسد بين نسل جديد و آنچه در جنگ ايران و عراق گذشته، شكاف ايجاد شده است. شكافي كه شايد سينماي اين حوزه هم در آن مسئول است. شما كه اهميت‌تان به اين سينما را با بازي در چند فيلم اثبات كرديد. شكاف ايجاد شده را چطور مي‌بينيد؟
من به نوعي هم به نسل جديد حق مي‌دهم، هم حق را از آنها مي‌گيرم. به آنها حق مي‌دهم كه نسبت به اتفاقاتي كه در آن 8‌سال تلخ بر ايران گذشته است كمي گيج و گنگ باشند. به دليل اين‌كه احتمالا در اين سال‌ها آنها با واژه‌هايي مثل «كشور دوست و همسايه عراق» مواجه شده‌اند، واژه‌اي كه به ذات پر از تضاد و دوگانگي است. حتي براي من كه يكي از خاطرات تلخ كودكي‌ام جشن تولدهايي است كه پدر و مادرم به خاطر بمباران در پاركينگ خانه‌اي كه در آن زندگي مي‌كرديم مي‌گرفتند، تولدهايي كه با اضطراب همراه مي‌شد. حتي همين الان كه مي‌گويم احساساتي مي‌شوم و نمي‌توانم بپذيرم كه آيا كشور «دوست و همسايه عراق» در واقعيت وجود دارد يا نه. اگر چه كه مي‌فهمم آنهايي كه با ما مي‌جنگيدند «بعث» بودند و مردم «عراق» نبودند. اما بحث من واژه‌هايي است كه مسئولان در اين سال‌ها در ادبيات محاوره مردم جاي انداختند. اين جوان‌ها خانواده‌هايي دارند كه آنها از دل همان اضطراب بيرون آمدند، بنابراين طبيعي است كه جوان‌ها اين عناوين را برنتابند. من با خيلي‌ها برخورد داشتم كه واقعا با اين عنوان مشكل داشتند كه كشور دوست و همسايه عراق چه معني دارد؟ در شرايطي كه ما همين الان كه به جنوب يا غرب ايران مي‌رويم، حس مي‌كنيم انگار همين ديروز جنگ تمام شده، آن اضطراب هنوز هم با مردم جنوب همراه است. بنابراين چگونه مي‌شود كه اين واژه‌ها معاني‌شان تغيير كرده است. در نتيجه من مسئول پاسخگويي به اين پرسش نيستم. اين موضوع يك بحث جامعه‌شناسانه و روانكاوانه مي‌طلبد كه
دور شدن نسل جوان از وقايع جنگ، خوب است يا بد؟
 اشاره كرديد كه به جوان‌ها حق نمي‌دهيد، دليل آن چيست؟
به اين دليل كه با توجه به زندگي نسبتا مدرن، الكترونيكي و سايبري كه در اختيار جوان‌ها است واقعا كمي بي‌انصافي است اگر روي واقعه‌اي كه بر اين سرزمين گذشته مطالعه نكنند. گذشته‌اي كه چندان هم دور نيست. جوان‌ها در برابر دانستن از اين واقعه مسئول هستند و اين حق را دارند كه بدانند.  
 به‌طور مشخص درباره سينماي جنگ و وضعي كه سپري كرده است صحبت مي‌كنيم، به گفته بسياري از منتقدان و مخاطبان روند سينماي جنگ در سال‌هاي اخير افول داشته است، بسياري اوج سينماي جنگ را در اواخر دهه 50 و ابتداي دهه 60 مي‌دانند. شما اين روند را از ابتداي جنگ تا اينجا چگونه مي‌بينيد؟
اين كه در اواخر دهه 50 سينماي جنگ ايران باشكوه بوده و الان نيست، چندان مطلوب من نيست. براي اين‌كه بخشي از دافعه‌اي كه ممكن است در نسل من به وجود آمده باشد اتفاقا براي همان نگاه كاملا استرليزه و فرماليستي است كه از آدم‌هايي كه به جنگ مي‌رفتند در سينماي جنگ به تصوير كشيدند. آدم‌هايي كه ممكن بود يك تنه با يك گردان عراقي مواجه شوند و همه را حذف كنند. در آن زمان با ادبياتي كه الان ديگر مطلوب نسل جوان نيست يك فيلم را پيش مي‌بردند، شايد ما خودمان هم الان آن فيلم‌ها را با نگاه نقادانه نگاه كنيم ديگر به نظرمان جذاب نرسد. فيلم‌هايي كه رفتارها در آن كاملا ژستيك بود. فيلمنامه‌هايي با اين پايه كه رزمنده‌هاي ايراني برتري‌هاي فرازميني نسبت به رزمنده‌هاي آن طرفي داشتند. اين‌كه هر عراقي را مي‌ديديم حتما چاق، مست و ناآگاه بود. در صورتي كه واقعيات جنگ بنا بر اسناد مكتوب مي‌گويد اتفاقا ارتش عراق خيلي منسجم، مرتب و آگاه بود. در نتيجه وقتي به تاريخ معاصر نزديك‌تر مي‌شويم به نظر مي‌رسد كارگردان‌هايي كه جريان جنگ برايشان همچون يك ميراث قابل اهميت بوده مثل حاتمي‌كيا، درويش، حميدنژاد و شيخ طادي و بسياري ديگر آگاه‌تر شده‌اند كه جنگ يك بحران كاملا اجتماعي است و كاملا آسيب‌شناسانه و واقع‌بينانه بايد در سينما به سمتش رفت. از همين روي، فيلم‌هايي مثل «اشك سرما»، «دوئل» و «از كرخه تا راين» كه كمي به حواشي جنگ و بحران‌هاي بعد از جنگ مي‌پردازند اتفاقا ميراث ماندگارتري به نسبت فيلم‌هايي كه خيلي مستقيم به آن جنبه‌هاي قهرمان پرورانه مي‌پرداختند، هستند. من به‌عنوان يك مخاطب، اين‌گونه از فيلمسازي برايم مطلوب‌تر است. اگر با صراحت بيانم كه ممكن است به كام عده‌اي تلخ بيايد سخن مي‌گويم، به اين خاطر است كه مي‌خواهم بگويم من به‌عنوان يك جوان 34- 33 ساله با اين وجود كه در تهران زندگي مي‌كردم با چه واقعياتي از جنگ مواجه بودم و چه احساسي در برابر كمبودهايي كه در اين مسير وجود دارد، دارم.  
 رخداد جنگ در بسياري از كشورهاي دنيا دستمايه مهمي براي ساخت فيلم محسوب مي‌شود. اين در حالي است كه در كشورما بسياري از فيلمسازان با دلسردي از ساخت فيلم‌هاي جنگي ياد مي‌كنند. از ديدگاه شما اين دلسردي در فيلمسازان محصول يك واكنش است؟
بله؛ جنگ جهاني اول و دوم در اين كره خاكي رخ داده، اما مي‌بينم كه هنوز درباره آن در‌ هاليوود فيلم‌هاي تاثيرگذاري ساخته مي‌شود. هيچكس نمي‌تواند انكار كند كه اين فيلم‌ها درباره بحران‌هاي مردماني كه در گذشته دور كشوري مي‌زيسته‌اند، ساخته شده است و محترم نيست. حتي اين فيلم‌ها به لحاظ تكنيكي هم موفق است. ما مادامي كه بخواهيم بگوييم سينماي ايران به لحاظ تكنيكي سينماي به نسبت عقب‌مانده‌اي است. (تعبير عقب‌مانده را به لحاظ آنچه در‌ هاليوود به‌عنوان صنعت سينما بررسي مي‌شود، به‌كار مي‌برم.) بنابراين بايد بپذيريم كه از تعداد فيلمسازان ما به تدريج كم و در میانشان دلسردي ايجاد مي‌شود. بايد يادمان باشد كه سينماي ايران هيچ‌گاه بر پايه تكنولوژي استوار نبوده است، سينماي ايران، سينماي انسان محور است و همواره آسيب‌شناسانه بر پايه روابط انسانی در شرق جلو مي‌رود. در نتيجه به اين دليل كه جنگ هم در يك منطقه‌اي از شرق اتفاق افتاده است، در سينما اهميت پيدا مي‌كند. سينماي ايران با محور انسان جلو مي‌رود و داستان‌هاي انساني تا پايان تاريخ بشر مورد بررسي قرار مي‌گيرد. به اين خاطر من قبول ندارم كه سينماي جنگ رو به افول است. سينماي جنگ هنوز مگوترين راز‌ها و داستان‌ها در دل جنوب دارد كه مديران در برابر استخراج‌كردن آنها از سينه نسل‌هايي كه آرام‌آرام پير مي‌شوند و شايد ديگر حوصله داستانگويي نداشته باشند، مسئول هستند.  من وقتي با كارگردان‌هايي مثل احمدرضا درويش و ابراهيم حاتمي‌كيا روبه‌رو مي‌شوم درمي‌يابم كه اين كارگردانان در سينماي خود دغدغه‌هاي اومانيستي و انساني دارند. بنابراين آن دسته از فيلمسازاني كه دلسرد شده‌اند، شايد اين دلسردي را ابزاري براي عنوان اين كه داستان‌هاي جنگ تمام شده، نسل جديد ارتباط برقرار نمي‌كند و ما به لحاظ تكنيكي هم از آن معيار سينماي جهان دور هستيم، قرار داده‌اند. به اين دليل كه آنها به‌عنوان فيلمساز مسئول تهيه خوراك فرهنگي براي اجتماع هستند، با حذف هركدام از آنها به‌عنوان يك فيلمساز دلسرد يك خلاء و جاي خالي بزرگ در جامعه به وجود مي‌آيد.
 در جريان تهيه اين خوراك فرهنگي شما هم به‌عنوان يك بازيگر مسئوليت‌هايي در مقابل نسل جوان داريد...  
اگر من به‌عنوان بابك حميديان مي‌گويم كه لازم است اين داستان‌هاي ناخوانده استخراج شوند، بايد اين را در نظر بگيريد كه من با ماهيت يك بازيگر در اين سينما حضور دارم و انتخاب مي‌شوم كه در فيلمي باشم يا نباشم. اما تهيه‌كنندگان و فيلمسازاني كه تعيين‌كننده سياست‌هاي اين‌گونه از سينما هستند، زمان آن رسيده كه كمي از پيله واژه‌سازي بيرون آيند و عمل كنند. من يك صدا هستم اما تعيين‌كنندگان اين سينما تريبون قوي‌تري دستشان است. چرا ما هيچ‌وقت نمي‌بينيم كه يك گروه جوان را با دستمزد مناسب به جنوب بفرستند كه داستان‌هاي ناخوانده را از آن افراد و آن منطقه‌ها روي كاغذ بياورند و به فيلمسازان جنگ بفروشند كه تبديل به فيلم شود.  اين يك مسير كاملا حرفه‌اي است و كسي نمي‌تواند از آن ايراد بگيرد. من دوست دارم كه تهيه‌كنندگان و فيلمسازان با تجربه اين سينما عمل گرا‌تر باشند.
 به‌نظر مي‌رسد به تدريج فضاي فكري جوان‌هاي بعد از جنگ به سمتي در حرکت است كه بين نسل آنها و جنگ این فاصله بیشتر مي‌شود، بنابراين خود جوانان نسل جديد هم در اين زمينه مسئوليت‌هاي دارند. شما در اين رابطه چه نظري داريد؟
 پاسخ به اين سوال هم خوب و هم كمي پرخطر است. به اين دليل كه اگر بخواهم اين موضوع را بررسي كنم شايد صراحتي در بيانم باشد كه نسل جديد را با خودم درگير كنم. اما آنچه اهميت دارد اين است كه ما بايد مسير سينماي جنگ را آزاد بگذاريم كه آرام و رام پيش رود. به دليل اين كه با جنگ بحران‌هاي انساني بر مردمان اين سرزمين گذشته است. كافي است يكبار برويم قطعه شهداي بهشت زهرا آن‌وقت مي‌بينيم كه شمار زيادي از مردم ايران هنوز درگيري‌هاي عاطفي با جنگ دارند و با جنگ فاصله نگرفته‌اند. جنگ در دل همان شمار زيادي از مردم آرام‌آرام جلو مي‌آيد و به بچه‌ها و نوه‌هاي آنها منتقل مي‌شود و نمي‌توانيم اين را تفكيك كنيم كه آيا نسل جديد از سينماي جنگ دور است يا نه؟ سينماي جنگ به دليل داستان‌هاي ناگفته‌اي كه هنوز به آن پرداخته نشده است، همچنان تا صد‌سال ديگر هم مسير دارد و جلو خواهد رفت. كافي است ما بگذاريم اين سينما اندكي اجتماعي‌تر و واقع گرايانه‌تر پيش رود. اين كه ما بخواهيم ابزار طنز را دستاويزي قرار دهيم براي پيش بردن سينماي جنگ واقعا مطلوب نيست و مردم هم به آن آگاه هستند. بنابراين ديگر اين بحث‌هاي آسيب‌شناسانه كاركردي ندارند. ما بايد شاهد عملگرايي باشيم. ما فيلمسازان صادقي با سينماي جنگ داريم كه قدرت ساخت فيلم‌هايي را كه رازهاي مگو در جنگ داشته دارند. الان كه حال سينماي ايران خوب است، كارگردان‌ها هم حالشان خوب به‌نظر مي‌رسد، فيلمنامه‌اي را به آنها بدهند و بستري را براي صريح‌گويي براي آنها فراهم كنند كه اينها فيلم بسازند. به‌نظر من سينماي جنگ همواره مسئوليت خود را مقابل نسل جديد انجام مي‌دهد، ما مي‌بينيم كه در ‌سال چند فيلم در اين راستا مي‌سازند و جشنواره‌اي هم برپا مي‌شود. از طرفي ديگر درباره وظايف نسل جديد بايد بگويم كه مثل همه‌جاي دنيا هر جريان فرهنگي مي‌تواند يكسري موافق و يكسري مخالف داشته باشد. من در ميان نسل خودم آدم‌هاي همفكرم را مي‌بينم كه براي عنوان شهيد، خانواده شهيد و سينماي جنگ احترام زيادي قایل هستند.  در عين حال يكسري هم با اعتقاد برتفكر آزادي بيان و آزادي انديشه دوست دارند بگويند كه آن‌گونه از سينما مطلوب ما نيست.
 به عنصر طنز بعضي فيلم‌هاي جنگي سال‌هاي اخير اشاره كرديد كه مردم آن را درك مي‌كنند و مطلوبشان نيست اما آمارها نشان داد كه مردم از آن سينما استقبال كردند...
مردم احوال زندگي‌هاي اجتماعي‌شان خوب نيست و گاهي به اين سينما گرايش پيدا مي‌كنند. اما بايد در نظر بگيريم مردم همان‌طور كه «جدايي نادر از سيمين» مي‌بينند «اخراجي‌ها» را هم مي‌بينند. تعادل فرهنگي در طول‌سال براي مردم وجود ندارد كه بخواهند انتخاب كنند كه چه گونه‌اي از فيلم‌ها را ببينند يا   نبينند.
 وقتي به سينماي عراق كشوري كه با ما در جنگ بود نگاه مي‌كنيم، در آن ميان فيلم‌هاي چندان موفقي به چشم نمي‌آيد. اين در حالي است كه سينماي ايران با تمام فراز و فرود‌هايي كه در اين حوزه تجربه كرده، فيلم‌هاي ماندگاري را از جنگ به جا گذاشته است...  
بله، پيكره فرهنگي در ايران با همه چالش‌ها و بحران‌هايش مسير درستي را مي‌رود. براي اين‌كه مردم خواسته‌اند اين پديد‌ه‌هاي مختلف فرهنگي حفظ شوند. اما مردم عراق همواره درگير تجزيه‌طلبي بوده‌اند. به همين دليل دوست ندارم كه فراتر از مرزهاي اين سرزمين درمورد مقاومت، جنگ، اعاده حيثيت و اعاده ناموس حرف بزنم. چون هنوز فكر مي‌كنم كه آن چيزي كه به‌عنوان حرمت خاك و ناموس پرداخته شود، جا دارد كه در همين ايران 80ميليوني و در جنوب و غرب ايران پرداخته شود. هنوز وقتي به «پاوه» «نودشه» و «نوسود» در ارتفاعات كردستان مي‌رويم، مي‌توانيد صداي ضدهوايي و پرواز هواپيماهاي جنگي اين سرزمين را بشنويم. چراكه پژواك آن صدا براي مردم سرزمين‌هاي مرزي جنوب و غرب مانده است. وقتي در روزنامه مي‌خوانيم كه روستايي در حلبچه است كه مردم آن‌جا بيدار باش صبحگاهي‌شان صداي سرفه است و شامگاه آنها براي رفتن به خواب هم هنوز صداي سرفه است؛ پس چرا اينها سينما نمي‌شود. چرا همه مي‌دانيم كه اين چيزها هست اما دستاويز سينمايي برايشان نيست. اينها واقعيت تلخ جهاني هستند. اما پس چرا فيلمساز‌ها از اين واقعيت تلخ فيلم نمي‌سازند. بنابراين همان‌طور كه بالاتر گفتم. فيلمساز دلسرد براي من معني نمي‌دهد، چون او در يك لاك دفاعي رفته است. به‌نظر من آنها دوست دارند كه در سيني فيلمنامه جويده شده با پول، امكانات و تكنولوژي در اختيارش قرار دهند. پس دغدغه فيلمسازي‌شان كجا است.  
 در اين سال‌ها به تكرار شنيديم كه واژه سينماي ضدجنگ به بسياري از آثار اين حوزه اطلاق شد، مفهوم سينماي ضدجنگ را چگونه تعبير مي‌كنيد؟
من دومين فيلمي كه بازي كردم فيلم طبل بزرگ زیر پای چپ در كنار حميد فرخ‌نژاد و حسين محجوب به كارگرداني كاظم معصومي بود. اين فيلم در دوره خود جهان را فتح كرد. من كانديداي نقش مكمل مرد از خانه سينما شدم. حميد فرخ نژاد جايزه بازيگري جشنواره مسكو را گرفت ولي با واژه سينماي ضدجنگ فيلم را رد كردند و اصلا كسي نمي‌داند چنين فيلمي ساخته شده است. من مي‌خواهم بگويم آن كسي كه مي‌گويد اين فيلم‌ها ضدجنگ است، آيا الان بعد از ساخته شدن اخراجي‌ها با آن جنس صريح‌گويي‌هايي كه مطلوب من نيست مي‌تواند همان را بگويد. آن فيلم دغدغه سه آدم است كه دوست دارند انتخاب كنند در جنگ باشند يا نباشند. آيا واقعا در دوران 8ساله جنگ ما آدم‌هايي نبودند كه اين‌گونه بحران‌هاي رواني به سراغشان آمده باشد؟ باور كنيد كه بوده‌اند. همه آنهايي كه اين واژه را به فيلم اطلاق كردند هم مي‌دانند كه بوده‌اند. اما هيچكس از چنين فيلم‌هايي كه واقعا باعث آشتي نسل جديد با سينماي جنگ مي‌شود حمايت نمي‌كند، فيلم‌هايي كه باعث رجعت آنها كه فكر مي‌كنند سينماي جنگ صرفا قهرمان‌پرور است، واقع‌گرايانه و واقع‌گو نيست، مي‌شود.
 برخي فيلم‌ها به دليل عدم صراحت نتوانستند ارتباط درستي با جوان‌ها ايجاد كنند و همين موضوع باعث شد كه استقبال نسل جوان از اين سينما كمرنگ شود، آيا شما كه به‌عنوان بازيگر در چند فيلم سينماي جنگ حضور داشتيد اين را مي‌پذيريد كه سينماي جنگ خودش اهميتش را از نسل جوان
 گرفته است؟
واقعا دوست داشتم براي پاسخ به اين سوال يك تهيه‌كننده معتبر سينما هم اينجا بود و بلافاصله مثل يك آينه سوالتان به سمت ايشان برمي‌گرداندم كه آقاي تهيه‌كننده‌اي كه
تصميم مي‌گيري پول داشته باشي، فيلم مي‌سازي و من را به‌عنوان بازيگر انتخاب مي‌كني، شما چه مسئوليتی را نسبت به اين که بين سينماي جنگ و نسل جديد فاصله افتاده است مي‌پذيريد؟ سينماي جنگ را آيا به‌گونه‌اي روايت مي‌كنيد كه بچه‌هاي دهه هفتادي كه دچار سونامي سايبري هستند و تمام علاقه‌شان اين است كه از هر چيزي حتي سفره صبحانه‌شان عكس بگيرند و در صفحه‌هاي مجازي‌شان بگذارند، آن را درك كنند. يادآوري كنم كه واقعيات تلخي در هر جنگي وجود دارد كه كشورهايي برنده شده‌اند كه پل ارتباط فرهنگي بين نسل جديد آنها با تبليغات جنگي آن كشور تحميل شكل گرفته است. روش آنها به‌گونه‌اي بوده كه اين پل را به نوعي ساخته‌اند كه مسيرش دو طرفه باشد و براي ورود سينماي جنگ به خانه‌ها و افراد خانواده واقعيت‌پذير صورت گيرد.
 ضعف در كانون سينماي جنگ چگونه شكل گرفت؟
ضعف سينماي جنگ ما از دوره‌اي مي‌آيد كه فقط به اين كه رزمندگان ما دو بال روي شانه‌هايشان بوده است، مي‌پرداختند و همواره بهشت از آن آنان بوده است و هرگز دچار آزمون و خطا در انتخاب اين‌كه آيا به‌عنوان يك فرد تنهاي پراضطراب در آن شب‌ها و روزهاي سرد و سخت
 8 ساله قرار دارند، نمي‌شدند. آيا واقعا انتخاب درستي كرده‌اند كه الان اينجا هستند؟ آيا در آينده كسي از شجاعت‌هاي آنان روايتي خواهد كرد؟ جاي اين سوالات در سينماي جنگ ما خالي است و جوان امروز جواني كه تكنولوژي در اختيارش است، به دنبال پاسخ آن است. جواني اگر مثل من در كتابخانه‌اش «دايره‌المعارف مصور تاريخ جنگ ايران و عراق» به جمع‌آوري «جعفر شير علي‌نيا» را داشته باشد كه پر از واقعيات جنگ است، معلوم است با خواندن اين كتاب و كتاب‌هايي مثل اين فكر مي‌كند كه صراحت در بخشي از فيلمسازان جنگي ما نبوده است و واقعياتي را مي‌بايست به ما بازگو نكرده‌اند. حالا كه آنها به ما راست نگفته‌اند ما هم كلا اين سينما را انتخاب نمي‌كنيم. يعني يك اتفاق كاملا فرهنگي دو طرفه است. در يك جامعه آزاد و باز! آدم‌ها حق انتخاب دارند. اما جوان ايراني، جواني آگاه به مسائل روز به مسائل روز ايران و جهان خوراك واقعيت مي‌خواهد. اگر واقعيت را در هر حوزه‌اي در آسيب‌شناسي اجتماعي، در سينماي كودك، در سينماي عروسكي وارد كنيم، فرهنگ جهاني مي‌شود. همه مردمان دنيا مي‌دانند كه جنگ چه معني مي‌دهد.  
 از ديدگاه شما چه راهكاري براي پررنگ شدن ارتباط جوان با سينماي جنگ وجود دارد؟
يكی از راه‌ها اين است كه اگر مي‌خواهيم خوراك بصري فرهنگي به اسم سينما به جامعه بدهيم. بايد كمي هم با ورود دوربين‌هاي جديد كه دوربين‌هاي آسان‌تري براي جابه‌جايي و حمل‌شدن براي ساخت اين‌گونه از فيلم‌ها هستند سعي كنيم كه ريتم، شاكله و ساختار جديد به سينما مخصوصا در حوزه جنگ دهيم. نتيجه استفاده از اين دوربين‌ها اين مي‌شود كه دكوپاژ سريع‌تر و خوش ريتم‌تري در فيلمسازي خواهيم داشت. جوان امروز هم كه اصولا عجله دارد. اگر فيلم به‌گونه‌اي باشد كه در مونتاژ آن در او هيجان به وجود آورد حتما با اين فيلم ارتباط برقرار مي‌كند. اگر به كارگردان‌هاي جواني مثل شهرام مكري يك فيلمنامه‌اي از وقايع جنگي به واقعي‌ترين شكل ممكن‌اش بدهند، بي‌ترديد با دانش و تكنولوژي امروز روايتش خواهد كرد. در چنين شرايطي بي‌ترديد دهه هفتادي و هشتادي‌ها اين فيلم را مي‌بينند و آرام‌آرام اين شكاف رفع مي‌شود. نمي‌خواهم بگويم آدم‌هايي مثل حاتمي‌كيا، درويش و حميدنژاد سينماي جنگ را در انحصار خود گرفته‌اند چون اينها ظاهرا مي‌خواهند با نسل جديد پل ارتباطي داشته باشند. به‌نظر من بخشي از مديران و بالا دست‌هاي اين حوزه محافظه‌كار هستند. به اين دليل است كه فيلمسازان جوان علاقه‌اي ندارند وارد اين حوزه شوند. وقتي تكنولوژي، فرصت و اندكي پول در اختيار اين فيلمسازها بگذارند محصول چيزي خواهد شد كه نسل جوان دوست دارد.


تعداد بازدید :  168