شماره ۳۹۶ | ۱۳۹۳ دوشنبه ۱۴ مهر
صفحه را ببند
آسیب‌های سینمای دفاع‌مقدس در گفت‌وگو با محمدعلی باشه‌آهنگر
پس، از کجای جنگ باید حرف بزنیم؟
اتهام؛ نگاه اجتماعی به جنگ! محمدعلی باشه‌آهنگر را منتقدان صاحب‌نفوذش، به این اتهام تفهیم کرده‌اند. اینکه کسی بگوید جنگ، غیر از تیر و ترکش و خمپاره، سینه و درد و سودا هم دارد و از همین‌رو به تازیانه بهتان بنوازند و هم‌ردیف اشقیا بخوانندش، سخت دردناک است. باشه‌آهنگر همان‌کس است. اشقیا! حتی خیالش هم آدمی را می‌آزارد. این در ادبیات عرب و فرهنگ اسلامی در زمره تیره‌ترین واژگان است. در شناخت و تعریفش همین بس که امام شیعیان حسین(ع)، پسر مرجانه را در زمره اشقیا شمارده‌اند. اما نقد سینما و سینماگر جنگ را چه‌کار به کاربست این واژگان؟ باشه‌آهنگر می‌گوید، در نقد و تخریبش از این‌گونه نیز، فروگذار نکرده‌اند. اما از جرمش که می‌پرسیم و می‌دانیم، حتی هویدا کردن اسرار هم نیست! تنها با نگاه اجتماعی به جنگ راه جسته و البته خود، جای نقد دارد. آثارش را برخی از همان منتقدان محفلی و صاحب‌نفوذ، ضدجنگ خوانده‌اند اما مگر جنگ حتی در فرهنگ ایدئولوژیک تشیع امری مذموم نیست؟ مگر جز این است که علی(ع) چندان با نهروانیان به مدارا نشست که یاران نزدیکش را نیز تاب از کف رفت! و مگر حسین(ع) پیش از جنگی که به او تحمیل کردند قصد خروج از نینوا نکرد تا داخل در جنگ مسلمان با مسلمان نشود؟ این شمه‌ای از وضع کسی همچون محمدعلی باشه‌آهنگر است که به نگاه اجتماعی و متفاوت به جنگ عراق با ایران، اشتهار دارد و البته به واسطه نزدیکی‌اش با وزارت نفت برخی از منتقدان، فیلمساز نفتی می‌نامندش. گفت‌وگوی حاضر حول یک پرسش اساسی شکل گرفته؛ چرا سینمای جنگ، در جنگ خلاصه مانده؟ همین پرسش می‌تواند راه را برای طرح بحث‌های ریشه‌دار باز کند. گشایشی برای طرح این موضوع که چرا در سینمای دفاع‌مقدس به جنگ همچون واقعه‌ای در بطن تاریخ معاصر ایران نگاه نشده است.

|   مسعود رفیعی طالقانی  | مریم نراقی|

 بهتر است در آغاز تعریف شما را از این دو اصطلاح بدانیم؛ یکی سینمای جنگ و یکی سینمای دفاع مقدس. آیا می‌شود این دو را یکی دانست؟ و این‌که اساسا چقدر سینمای جنگی که ما در ایران می‌شناسیم با سینمای جنگی که در همه‌جای دنیا شناخته می‌شود یکسان یا متفاوت است؟
این ژانر در همه‌جای دنیا به سینمای جنگ معروف است  اما دفاع‌مقدس تعبیری است که از یک دوره‌ای به بعد در ادبیات شفاهی و بعدا در ادبیات مکتوب ما اضافه شده است.  دفاع مقدس تعبیری است که من چون در آن فضا بوده‌ام قداستش را می‌پذیرم زیرا چیزهایی دیدم که غیر از این نبود اما این تعبیر چارچوبی را به وجود می‌آورد که قانون‌های نانوشته‌ای را به هنر متاثر از آن دوران تحمیل می‌کند. اگر بخواهیم تعریف غیرآکادمیکی برایش در نظر بگیریم سینمای جنگ می‌تواند به جنگ‌هایی که در همه جای دنیا اتفاق افتاده بپردازد اما مفهوم دفاع‌مقدس، بیشتر شخصی است، قانونی است برای یک رزمنده.  یعنی رزمنده است که حدودی را برای خودش تعریف می‌کند. این تعریف یک دیدگاه آرمانی و الهی برای کسی است که قرار است بدین سبک دفاع کند.  
رعایت این حدود الهی سخت است، فقط شور نیست بلکه یک شعوری هم باید پشت‌سر آن باید باشد.  در این چارچوب، یک رزمنده آگاهانه به دفاع می‌پردازد.  این خیلی سخت است.  در ادبیات الهی و ادبیات قرآنی و احادیث به جهاد اکبر هم معنا می‌شود.  اگر شعور را از دفاع برداریم خیلی خطرناک است و آن خطر این است که این دفاع یا جنگ یا جهاد برود به سمت داعش. آنها هم یک تعریف مقدس از جنگی که می‌کنند دارند،  بنابراین شعور در دفاع‌مقدس خیلی مهم‌تر از شور است.  
البته این را نباید ناگفته بگذارم که در دوره جدید از این معنا سوءاستفاده‌هایی هم شده.  خیلی چیزها را به این معنا چسبانده‌اند و در خیلی امور دخالتش داده‌اند.  به بیان بهتر دفاع‌مقدس دچار تحریف و تخریب شده است. حالا ما وظیفه داریم که از این تخریب در حد توان‌مان جلوگیری کنیم.  از نظر من کار کردن در سینمای جنگ بسیار ساده‌تر از کار در سینمای دفاع‌مقدس است.  وقتی شما در سینمای دفاع‌مقدس وارد می‌شوید در نانوشته‌ها و اذهان بسیاری که مدعیان این حرف هستند چیزهایی وارد می‌شود که شما نمی‌توانید به آن پاسخ بدهید.  در سینمای دفاع‌مقدس حرف‌هایی زده می‌شود که از بن‌مایه‌های فکری و فرهنگی ما برخاسته‌ است.  
اگر یک مقدار پایتان را این طرف یا آن طرف بگذارید محکوم به خیلی چیزها می‌شوید. به‌عنوان مثال ممکن است یک رزمنده در فیلم این چفیه دور گردنش نباشد.  آن وقت است که با انبوهی از انتقاد مواجه می‌شوید، مثل ماجرای لباس‌های فیلم «ملکه». می‌خواهم بگویم گاهی پیرامون یک مفهوم، گفتمان و چارچوبی شکل می‌گیرد که شکستنش به نفع خود آن مفهوم، از پدید آوردن خود متن و صحبت درباره خود آن مفهوم سختتر می‌شود. من در کل سعی کرده‌ام از دیدگاه خودم، با تعاریف واقعی، مسیری را دنبال کنم که کمتر بشود به آن خرده گرفت.
 شما خودتان را فیلمساز سینمای جنگ می‌دانید یا سینمای دفاع‌مقدس؟
من خیلی به این تعبیرها فکر نمی‌کنم.  یعنی آن چیزی که خودم از این فضا گرفته‌ام غریزی شده است.  مثل ژانر است. مثل این‌که هنرمندانی در دوره‌های مختلف سبک‌هایی را پایه گذاشتند که بعدها یک عده آمدند، گفتند به این می‌گوییم اکسپرسیونیسم، رئالیسم و... به نظرم در مورد ما هم بعدها می‌آیند تعریف ژانر و گونه را مشخص می‌کنند.  من خیلی نمی‌توانم به اینها فکر کنم چون خودم درون این فضا هستم  گرچه در این مورد چالش‌های زیادی داریم.  مثلا یکی می‌آید روی یک فیلمنامه حرف می‌زند و می‌گوید این ضددفاع مقدس است. وقتی بپرسید چرا، ادله‌ای دارد که من نمی‌توانم بپذیرم.   خلاصه که در این حیطه قدم زدن سخت است.  من الان هنوز در میان این حادثه هستم.  من هنوز دارم در آن فضا زندگی می‌کنم. نه این‌که دلالت روز را فراموش کنم، نه؛ به‌عنوان پدیدآورنده، تحلیلم را بر اوضاع جدید دارم و حوزه فکرم دفاع مقدس است.  معتقدم اثر هنری باید فرزند زمانه خودش باشد و اساسا نمی‌توان منفعل بود.  مثلا من نمی‌توانم بی‌توجه به این باشم که در دوره جدید در منطقه‌ام چه دارد می‌گذرد.  یعنی نمی‌توانم بی‌توجه به این تحولات کار کنم چرا که یک زمانی من با کشوری در حال جنگ بودم، اما ما الان داریم به همان مملکت کمک می‌کنیم که از محاصره یک گروه خشن تروریستی به نام داعش نجات پیدا کند.  الان دیگر من نمی‌توانم تخم نفرت بکارم! ملکه می‌آید فرزند زمانه خود می‌شود.  مثلا اگر یک عراقی هم بیاید این فیلم را ببیند شاید حرف آن را بپذیرد.  شاید از خودش بپرسد چرا حمله کردیم.  خب شما وقتی می‌خواهید در این حوزه کار کنید، باید همه‌جور ملاحظه از دینی و سیاسی و ایدئولوژیک و تاریخی... داشته باشید.  من خودم فکر می‌کنم درباره کاری که دارم انجام می‌دهم همیشه آن مسیری را انتخاب کرده‌ام که در آن مقطع زمانی به نظرم بهترین می‌رسیده است.  سعی کرده‌ام یک خط میانه را انتخاب کنم تا در شرایط زمانی امروز - به قول سهراب سپهری - «حرفی از جنس زمان» زده شود.  
 طی بیش از دو دهه‌ای که از جنگ گذشته تعاریفی از جنگ وجود داشته که اگر من بخواهم آن را بازخوانی و بازبینی کنم باید بگویم من دفاع مقدس را این‌طور می‌فهمم که انگار جنگ تمام شدنی نیست. همین جنگی که درباره‌اش ‌هزار جور حرف می‌زنند.  یک عده می‌گویند فرسایشی بوده و یک عده هم می‌گویند مقدس، لازم، دفاعی و... حالا بماند که همزمان با جنگ، ما در داخل کشور تحولات خاص سیاسی – اجتماعی هم داشته‌ایم که در جای خود بسیار قابل بحث است.  خلاصه که انگار در کانتکست دفاع‌مقدس، جنگ بناست و باید که هرگز تمام نشود.  شما این را می‌پذیرید؟ چرا ما نمی‌رسیم به این نقطه که بگوییم ما فیلم می‌سازیم و اگر به جنگ پرداختیم زوایا را طوری می‌بینیم که اگر بنا باشد در هر زمینه دیگری بسازیم هم همان‌طور می‌بینیم. به‌ هر حال جنگ هم یک واقعه است و ما درباره‌اش فیلم می‌سازیم.  برخی می‌گویند چرا این سینما نمی‌خواهد یا نمی‌تواند از زیرسایه ایدئولوژی خارج شود؟ همین حالا خود شما بارها از اصطلاح ایدئولوژی استفاده کردید.  
چارچوبی که من از آن صحبت می‌کنم همان چارچوبی است که با اسیر خوش‌رفتاری می‌کند و او را تشنه نگه نمی‌دارد.  اصل در آن بر برائت و بخشایش است و خاک میهن برایاش عزیز، مهم و مقدّس است.  سربازش پس از فتح، غارت نمی‌کند و شاخه درختان را هم نمی‌شکند، به حریم خصوصی مردم تعرض نمی‌کند. چه برسد به تهاجم و خون ریختن. پس اگر می‌گویم ایدئولوژی، منظورم این است،  بنابراین جنگیدن آن سربازی که معتقد به این چارچوب است به مبانی همان چارچوب مقید است و از نظر من آن چارچوب واجد مذهب، انسانیت و میهن‌دوستی است. مذهب برای من این‌طور تعبیر شده‌ است،  بنابراین اگر از رزم به معنای عام، این ایدئولوژی را برداریم دیگر از «دفاع مقدّس» چیزی نمی‌ماند.  در آن صورت دیگر آن جنگ به منِ غیرنظامی چه ارتباطی دارد! مملکت ارتش و سرباز و... دارد که باید برود کارش را انجام دهد.  اما جنگ ایران و عراق برای ما از مرز حضور نیرو‌های صرفاً نظامی عبور می‌کند.  اگر نکرده بود که دیگر سیاوشی وجود نداشت که من در فیلم ملکه بخواهم از آن استفاده کنم چون سیاوش نه سرباز است، نه سرگرد و نه اصلا جنگجو،  بلکه یک جوانی است که رفته و می‌خواهد بجنگد. سیف‌الله و الماس و سامی‌ای وجود نمی‌داشتند.  فقط امجد می‌توانست بماند و استوار محمودی! پس ما اگر ایدئولوژی را - به همین تعبیری که جامع نبود، اما مانع بود - برداریم، دیگر چیزی نمی‌ماند.  باید بگویم که بله، الان در دوره‌ای زندگی می‌کنیم که اتفاقا بار ایدئولوژیکی که در جنگ‌های فعلی به‌وجود آمده گرفتاری‌هایی برای منطقه به وجود آورده است.  شما ببینید چه بار ایدئولوژیکی در نحله‌های مختلف اسلام‌گرایان روی سر جنگجوهای فعلی که در منطقه درگیرند سایه انداخته است.  به ‌هر حال قدرت‌هایی وجود دارند که از دویست‌سال پیش به این طرف سعی کرده‌اند بنیادگرایی خشن را رواج دهند و این خیلی خطرناک است.  
مبارزه با داعشی که پرچم لااله‌الا‌الله در دست می‌گیرد خیلی سخت می‌شود، چون که او به یک ایدئولوژی اعتقاد دارد و براساس اعتقادش می‌جنگد.  ممکن است سردمدارانشان با یک پیش‌فرضی وارد این جنگ‌ها شده باشند و شاید هم اصلا اعتقادی نداشته باشند یا داشته باشند، اما سربازان‌شان که ریزه‌خواران این سفره هستند واقعا با یک اعتقادی می‌آیند و می‌جنگند.  حتی این‌ بار ایدئولوژیک در میان زنان هم رخنه کرده و نمونه‌اش گسترش جهاد نکاح است.  تعداد بسیار قابل‌توجهی از این زنان در حال برگشتن به تونس باردار بوده‌اند.  این حتی به اروپا هم رسیده است.  
این پیش‌بینی را من در فرزند خاک کرده بودم که نگارش فیلمنامه‌اش از ‌سال 78 تا 82 طول کشید.  ما آن موقع خطر این تکفیری‌ها را در یکی از سکانس‌های فرزند خاک آوردیم و نشان دادیم.  حالا سیاوشی که در این فیلم می‌خواهد با یک آرمان پالوده و پاک بجنگد باید شعورش به حد کمال برسد تا راه درست را تشخیص بدهد.  یکی دفاع از سرزمینش و دوم مردانه جنگیدن به‌عنوان یک ایرانی شیعه مسلمان.  یعنی اگر لازم نیست کسی را نکشد چون آن‌که روبه‌روی اوست یک انسان است.  ببینید الان در عراق سپاهی هست به نام بدر که شاخه نظامی مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق است.  فرماندهان این سپاه همان اسرایی هستند که روزی به‌عنوان ارتش عراق به ایران آمدند و در اردوگاه‌های ایران زندگی کردند.  خب روی اینها کار شد.  اینها بن‌مایه تشکیل سپاه بدر شدند.  شعوری وجود داشت که اینها برگشتند به‌عنوان بازوی نظامی ما یا خودشان عمل کنند.  
 من از حرف شما برداشت می‌کنم که شما دارید با ایدئولوژی به جنگ ایدئولوژی می‌روید یا به تعبیر شریعتی با مذهب علیه مذهب! اگر بخواهم روشن‌تر بگویم منتقدان شما را که می‌گویند ضدجنگ می‌سازید دارند شما را متهم به چیزی می‌کنند که دست بر قضا در سنت اسلامی امری پسندیده است.  در کجای اسلام یا همه ادیان الهی است که جنگ تبلیغ شده باشد؟! شما می‌پذیرید که با ایدئولوژی به جنگ ایدئولوژی رفته‌اید؟
نمی‌توانم این را بپذیرم. چون خود این یک خطراتی دارد. چه اید‌ئولوژی‌ای؟ من که اسلام‌شناس نیستم.  
 همین ایدئولوژی که از آن حرف می‌زنید.  
آنها به جنگ ما می‌آیند چون ما تعرضی به کسی نکرده‌ایم.  
 منظورم منتقدین داخلی شماست! آنهایی که از فیلم‌های شما خرده می‌گیرند که باشه آهنگر ضدجنگ می‌سازد!
اینها که خیلی مورد بحث نیستند.  اما جالب است بدانید بعد از گذشت دوسال و آن همه بی‌مهری‌هایی که نسبت به فیلم ملکه صورت گرفت تحولات اخیر منطقه باعث شده که ملکه یک جورهایی سر از آب بیرون بیاورد.  الان بسیاری از منتقدین متوجه شده‌اند که ملکه دارد حرف درستی می‌زند، حتی درباره تحولات فعلی منطقه.  مدام به من تلفن می‌زنند که این چیزهایی که ما درباره این فیلم فکر می‌کردیم نیست.  یک وقتی می‌گفتند هست و الان می‌گویند نیست. ملکه تولید 87 -88 است یعنی در اوج تلاطمات داخلی کشور که بعد از 4‌سال به یک میانه مصلحانه نزدیک می‌شود.  ملکه این 4‌سال را جلو می‌پرد و می‌گوید این فضای فعلی چالشی در کشور، تمام شدنی است و ما باید به نوعی به اتفاقات آینده فکر کنیم.  این ایده فیلم است.  
وقتی داعش به چهل کیلومتری مرز مهران می‌رسد و ما مجبور می‌شویم نیروهایمان را ببریم لب مرز برای دفع تعرض احتمالی، اوست که دارد به جنگ ما می‌آید.  درست مثل جنگ 8ساله که واقعا تحمیلی بود اما متاسفانه فیلم ملکه در زمان خودش نشد که هضم بشود یعنی احساس خوبی به دوستان نمی‌داد  اما به نظرم این جراحی باید در سینمای دفاع مقدس انجام می‌شد. اساسا سینمای دفاع مقدس هرقدر رشد کند به رشد فکری کل سینمای ما می‌انجامد.  در کل می‌خواهم بگویم الان تکفیری‌ها هستند که دارند به جنگ ما می‌آیند، البته یک عده هم می‌گویند ایران این‌بار می‌خواهد امپراتوری خودش را با زبان شیعه در منطقه حاکم کند. مگر عثمانی‌ها الان مشابه همین کار را نمی‌کنند؟ ما اتفاقا از خیلی جهات غفلت کرده‌ایم.  ما باید به ماورالنهر هم فکر کنیم.  زبان فارسی ما که تا آن‌جا رفته است جزو حوزه فرهنگی ماست. منظورم این نیست که باید برویم آن‌جا را تسخیر کنیم، بلکه باید به آن‌جا خوراک بدهیم. آن‌قدر در کشور و فرهنگ ما ایده وجود دارد که می‌تواند ذهن تشنه مردم منطقه را سیراب کند.  
 قبول دارید که موضوعات اساسی خیلی مغفول است؟
بله.  اصلا چرا سینمای انقلابی ما – به معنای موضوع تاریخی انقلاب اسلامی بر ضدپهلوی – پا نگرفته؟! چرا ما در مورد انقلابی که در مقطع خود مهم‌ترین تحول خاورمیانه و جهان است نمی‌توانیم فیلم بسازیم؟ چرا نمی‌توانیم راجع به موضوعات چالش‌برانگیز فیلم بسازیم؟ ببینید اصلا سینمای انقلابی و سینمای دفاع اگر چالش درونش نباشد ارزشی ندارد.  به ‌هر حال در یک دوره‌ای یک جراحی بزرگ در کشور اتفاق افتاده که کشور خسارت‌ دیده است.  می‌خواهم بپرسم چه شد؟ آیا باید به‌ خاطرات و رسانه‌های آن دوره بسنده کنیم؟ این‌که آقای ری‌شهری بیاید بعد از سال‌ها دو جمله در خبرگزاری فارس بگوید کافی است. چرا این تحمل وجود ندارد که ما بتوانیم مسائل را بگوییم که اتفاقا مخاطب دارد و اذهان را روشن می‌کند.  خب این می‌شود سینمای انقلابی و دفاع مقدسی. حتی مثلا درباره ماجرای مک فارلن.  
 اتفاقا همین هم سوال است که چرا هیچ‌کس سراغ این ماجرا در جنگ نمی‌رود؟ خط قرمز بودن همین ماجرای مک فارلن هم در نوع خود جای سوال دارد...
من می‌گویم یک ملکه ساختیم و آن همه غوغا راه افتاد.  مگر جز این بود که گفتیم یک رزمنده باید در کنار شور، شعور هم داشته باشد و با خودش چالش کند.  اتفاقا این یک امر خیلی دینی هم هست و دستور خداوند است. سیاوش در فیلم ملکه دارد با خودش چالش می‌کند. خب ما خیلی مباحث و حوادث در دوره قبل و بعد از انقلاب تا همین حالا داریم که نمی‌شود به آنها ورود کرد.  خود من در مورد خیلی از موضوعات آرزو دارم فیلم بسازم و نمی‌شود.  مثلا دوست دارم درباره موضوع هسته‌ای فیلم بسازم.  مسائل و رنج‌هایی پشت این جلسات و مذاکرات است که باید فهمیده شوند.  این‌که یک نفر ایستاده جلوی 6نفر.  جنگ هم همین بود.  آقای محسن رضایی وقتی می‌گوید ما امکانات نداشتیم و به امام نامه نوشتیم همین است. بعد یک عده می‌گویند چرا آخر جنگ امکانات نداشتید و آتش‌بس شد!
الان فیلمنامه آخر من که مخالفین زیادی دارد و معطل مانده است مگر دارد چه می‌گوید؟ تم این فیلم این است که شهدا متعلق به همه کشور هستند، همین! به کی بگویم که من خودم در جبهه رفیق یهودی داشتم.  
 من به همین خاطر است که می‌گویم این گذار از نگاه ایدئولوژیک به نگاه واقع‌گرایانه و غیرایدئولوژیک و پرداختن به درون‌مایه‌های اصلی چرا اتفاق نمی‌افتد؟
این را من نمی‌توانم پاسخ بدهم. شرایط برای امثال من خیلی سخت‌تر از گذشته شده است.  متاسفانه بسیاری از انرژی من بیش از آن‌که درگیر محتوا باشد درگیر حاشیه است.  مثلا برای همین فیلمنامه آخر که می‌گویم، در جلسه آخر یازده مورد دیگر گرفته‌اند که بیشتر کلی است تا جزیی. مثلا اگر بگویند این سکانس را بردار، یا برمی‌دارم یا تغییرش می‌دهم اما وقتی می‌گویند کل این فیلم استیصال ما را نشان می‌دهد و حماسه ندارد من چه کارش می‌توانم بکنم؟! وقتی می‌گویند قهرمانت کو؟ من چه‌ کارش کنم؟! وقتی می‌گویند وجه زرتشتی‌ها سنگین‌تر از لرها شده من چه‌ کارش کنم؟! من انتظار دارم یکی بیاید بگوید حالا که داری فیلمنامه می‌نویسی این لیوان آب را هم بگیر و از جایت بلند نشو! اما این ‌سال سوم است که من اسیر این فیلمنامه‌ام.  بعد یک عده می‌گویند که شما فیلمسازان نفتی هستید! فیلم ملکه را کدام بخش خصوصی حاضر بود کار کند.  مگر در دنیا برای این نوع فیلم‌ها  بخش خصوصی وارد می‌شود؟
 اصلا مگر بقیه فیلم‌ها را بخش خصوصی تهیه کرده؟
من هم همین را می‌گویم.  بدبختانه باید به این قضیه این را هم اضافه کرد که صنعت هم در ایران به کمک سینمای ما نمی‌آید.  الان صنعتی که به کمک انرژی هسته‌ای و ساخت زیردریایی می‌رود به کمک هنر که نمی‌آید! کدام دانشگاه ما آمده به بخش دیجیتال سینمای ما کمک کند؟ این طرف هم که دچار حاشیه‌های بسیار  بچه‌گانه هستیم که چرا به آهنگر یک‌میلیارد دادند که ملکه را بسازد.  بماند که هزینه فیلم زیر یک‌میلیارد تومان هم شد.  
  در دهه هفتاد فیلم‌هایی مثل از کرخه تا راین و آژانس شیشه‌ای به موضوعات بعد از جنگ پرداختند اما از یک جایی به بعد شاید به‌خاطر جناح‌بندی‌های فیلمسازها، برخی فیلم‌های دفاع مقدس عنوان ضدجنگ گرفتند در حالی‌ که قبل‌تر اینطور نبود و همان فیلم‌های مربوط به بعد از جنگ هم عنوان فیلم دفاع مقدس داشتند.  می‌خواهم بگویم از یک برهه‌ای به بعد اتهام ضدجنگ‌سازی گریبان‌گیر بعضی فیلمسازان شد تازه بماند که تعداد فیلم‌هایی که به بعد از جنگ و مسائل اجتماعی‌اش پرداختند خیلی خیلی کم هم بود و هست. منابع ادبیاتی در مورد درباره جنگ وجود ندارد و همین‌طور راجع به آثار و تبعات جنگ.  چرا ما با این مشکل مواجه هستیم؟
ببینید فرضا برای «بیداری رویاها» که من ساختم خیلی مصائب کشیدم.  یادم هست مرا به «قوم اشقیا» مثال زدند.  این تعبیر را درباره من به‌ کار بردند. مگر من چه گفته‌ام.  وقتی کسی که 20‌سال غایب است و بعد از آن می‌آید و می‌بیند با نبودنش زندگی خانواده‌اش به خوبی ادامه پیدا می‌کند پس خودش را می‌کشد کنار، آیا این ایثار نیست؟! ما به این چه می‌گوییم؟ این کجایش ضدجنگ است.  کسانی این تعبیرها را به کار می‌برند که خیلی‌هایشان در جنگ نبودند و دارند با آن نان می‌خورند.  
البته ناگفته نماند که بعضی فیلم‌ها هم هستند که خود من هم از دیدن آنها ناراحت می‌شوم چرا که روح مقاومت را تضعیف می‌کنند. قطعا به عقیده من در کشورمان که اطرافمان هیولاهای عجیبی وجود دارند نباید روح سلحشوری ضعیف بشود.  
دیدید که همین هفته گذشته جلسه قدرت‌های جهانی در نیویورک به هم خورد و هیأت ایرانی هم راهی آستاراخان شد.  حالا فرض کنید خدای ناخواسته اتفاقاتی افتاد و یک درگیری برای کشور ما پیش آمد.  ما که نباید ساکمان را ببندیم برویم شمال.  پس باید روح سلحشوری را تقویت کرد. اما این معنایش این نیست که بسیاری از مصائبی که بر خانواده‌های زیادی رفته را نبینیم و فراموش کنیم. این را اتفاقا باید مدام جلوی چشم مسئولان قرار داد که این را ببینند و مدام به مذاکره و دیپلماسی فکر کنند.  ما باید از آن طریق سعی کنیم حقمان را بگیریم.  من معتقدم در دوران جنگ تجربه دیپلماسی ما به اندازه حالا نبود که اگر بود شاید خیلی اتفاقات دیگر رقم می‌خورد. آن وقت ما در دنیا تنها بودیم.  
 شما به عده‌ای نقد دارید و عده‌ای نیز به شما،  البته نمی‌توان نادیده گرفت که تفاوت از این نقد تا آن نقد تفاوت میان زمین تا ماه گردون است. اما همین حالا در صحبت‌هایتان مسائل  بسیاری را که مطرح کردید سیاسی و استراتژیک بودند و جای خالی نگاه اجتماعی باز در حرف‌های شما پر نشد.  این نگاه یک جایی باعث می‌شود که تحریفات زیادی در اجتماعیات جنگ اتفاق می‌افتد. یعنی به‌خاطر مسائل استراتژیک واقعیت‌های زیادی قربانی می‌شود.  این در حالی است که مثلا در کشور آلمان پروپیمان‌ترین آرشیو‌ها، مربوط به جنگ جهانی است و تیم‌های تحقیقاتی گسترده‌ای دارند روی موضوع جنگ کار می‌کنند.  این‌که نمی‌شود ما همین‌طور با نگاه سیاسی و استراتژیک واقعیت‌ها را به مسلخ بکشانیم و ادعایمان این باشد که روح سلحشوری جامعه مخدوش می‌شود...
نمی‌فهمم منظورتان چیست! در کدام فیلم من به بهانه مسائل استراتژیک و روح سلحشوری «واقعیت‌ها به مسلخ» رفته‌اند؟ در «بیداری رویاها» اتفاقاً مسأله ما کاملا  اجتماعی بود.  در «فرزند خاک» نگاه اجتماعی وجود دارد.  شخصا با دست خالی فیلم «نبات داغ» را ساخته‌ام که به زندگی معلولان در جامعه،  در شهر، اتوبوس، قطار و مطب می‌پردازد. از قضا در دوره‌ای که مدعیان نگاه اجتماعی باز دستشان می‌رسید کمکی بکنند، نکردند و فیلم همچنان خاک می‌خورد.  من فکر می‌کنم الان اگر نسل من که حداکثر یکی، دو دهه دیگر عمرش تمام می‌شود کنار برود، دیگر چه کسی و چطور می‌خواهد به ابهامات جنگ پاسخ دهد.
اتفاقا معتقدم گروه‌های تحقیقاتی و آرشیوهای مربوط به جنگ باید در کشور ما خیلی گسترده‌تر از بقیه جاها باشد، چون ما هر صدسال درگیر یک جنگ بوده‌ایم و بدبختانه همین جنگ 8ساله هم جزو طولانی‌ترین جنگ‌های دنیاست. کمتر جنگی این‌قدر طول کشیده و این‌قدر ویرانی به بار آورده است. یک اتفاق بدی که در کشور ما افتاده، همین نگاه جناحی به مقولات فراجناحی است.  یادم هست آقای درویش دوئل را ساخته بود و مورد حمایت اصلاح‌طلبان بود و مرحوم ملاقلی‌پور مزرعه پدری را ساخته بود و اصولگرایان از ایشان حمایت می‌کردند.  حتی جنگ هم در آن دوره دچار جناح‌بندی‌های سیاسی شده بود. همه درگیر این دسته‌بندی‌ها می‌شوند و اصل قضیه از یاد می‌رود.  درباره ایران پس از جنگ، مسلخ واقعیت‌ها این‌جا هم هست که از دو‌سال پیش حدود 10‌هزار نفر از پدرها و مادران شهدا از دنیا رفتند، اما ما یک بانک مکتوب از خاطرات اینها نداریم.  ما خیلی مسائل داریم که اصلا نمی‌توانیم به آنها در سینما یا تلویزیون نزدیک شویم اما اگر آن گروه‌های تحقیقاتی شکل بگیرند می‌شود به آنها پرداخت.
 واقعا ما چند فیلم از آسیب‌های اجتماعی جنگ داریم؟ می‌شناسم خانواده‌ای که در یکی از محلات جنوب شهر تهران زندگی می‌کند و دیوار بن‌بستی که در آن خانه دارند جا برای نصب عکس چهار شهید خانواده را ندارد! اتفاقاتی مثل فیلم بیداری رویاهای شما خیلی افتاده است اما هیچ‌کس به آنها نپرداخته و نمی‌پردازد...
بله درست است. مثلا من یک شخصی در فامیلم دارم که یک خانه در آبادان با وامی از بانک ملت خرید و چهارده روز بعد آبادان رفت زیر آتش. اینها مجبور به مهاجرت شدند و سال‌ها بعد در بازگشت به آبادان و وقتی که دیگر مرد خانواده کهنسال و از کار افتاده شده بود، تازه با ادعای بانک درخصوص پس دادن معوقات با سود و... روبه‌رو شدند.  
همین حالا هم دارند در بدترین وضع زندگی می‌کنند.  اینها عشق‌هایشان هم از بین رفت. می‌خواهم بگویم ما در شرایطی داریم زندگی می‌کنیم که اصلا نمی‌توان یک چنین طرحی را برد و ارایه کرد. ما که نمی‌خواهیم کسی را محکوم کنیم جز آن را که به ما حمله کرد و این همه خسارت به ما زد. خب در انواع نگاه نظامی، سیاسی و فرهنگی تفاوت‌هایی هست و معمولا آن بخشی از بدنه اجتماعی که به مقوله جنگ نگاه فرهنگی دارد و بخش فرهنگی را پوشش می‌دهد به نمایش این سختی‌ها با نگاه صلح‌آمیز می‌پردازد. حالا دقیقا در کشور ما می‌گویند فیلمساز باید نگاه نظامی و سیاسی داشته باشد و نگاه فرهنگی را خیلی مورد توجه قرار نمی‌دهند.
 این را البته مستقیم نمی‌گویند بلکه در لفافه گفته می‌شود.  الان هم وقتی فیلمنامه می‌برید همان نگاه دهه شصت در برخورد با شما حاکم است.  ببینید خیلی از خانواده‌های شهدا تا حالا وقتی فیلمی را دیده‌اند گفته‌اند درد ما در این فیلم نیست! چرا و کجا این اتفاق افتاده است؟ باید بگویم این اتفاق دارد در شوراهای فیلمنامه می‌افتد.  فیلمنامه‌های ما متاسفانه دارند شبیه نگاه شوراهای فیلمنامه می‌شوند. هنوز همان آدم‌هایی که در دهه شصت جلوی فیلمنامه‌های من را گرفتند، دارند جلوی فیلمنامه‌های بعدی مرا هم می‌گیرند.  
جا را برای نگاه نو به قضایا تنگ کرده‌اند. همین حالا نگاه کنید در چند ‌سال گذشته اغلب فیلمنامه‌ها رفته‌اند به سمت نشان دادن زندگی شخصیت‌ها.  نه این‌که این بد باشد اما آیا جا برای دیگر موضوعات هم هست؟ چند شب پیش آقای محسن رضایی در تلویزیون مطرح کردند که از عملیات فاو به بعد فرمانده ارتش رفت یک طرف و فرمانده سپاه هم یک طرف دیگر و اینها جداگانه کارشان را دنبال کردند یعنی این‌که از هم جدا شدند.  خب من نباید این را در فیلمم بگویم؟ پس من درباره چه چیز جنگ می‌توان حرف بزنم؟ آسیبش را که نمی‌شود گفت! مسائل سیاسی‌اش را که نمی‌شود گفت! مسائل پشت‌پرده‌اش را که نمی‌شود گفت! پس چه چیزی را می‌شود مطرح کرد؟ من به‌عنوان فیلمساز یعنی هیچ تحلیلی ندارم؟ مدام که نمی‌توانیم بگوییم یک عده‌ای رفتند یک جا را گرفتند و برگشتند!


تعداد بازدید :  130