فرناندو دوراته نویسنده گاردین
تیم ملی برزیل به روزهای تلخ بعد از جامجهانی 1998 بازگشته است؛ روزهایی که قهرمانی جهان و صدر رنکینگی را که حدود 5سال در اختیار داشت توامان از دست داد. 16سال قبل، پس از شکست در یکطرفهترین فینال تاریخ جامجهانی (البته بهطور مشترک با بازی نهایی جام 1958) زاگالوی پیر و دستیارش کارلوس آلبرتو پریرا رفتند و با بدسلیقگی تمام امرسون لیائو، این دروازهبان سابق سکان هدایت طلاییپوشان را برعهده گرفت.
مطابق انتظار او خیلی زود جای خود را به واندرلی لوکزامبورگو، سرمربی سالهای بعد رئالمادرید داد اما این انتخاب هم مناسب نبود و اندرلی از همان دری که آمد، رفت و نوبت به اسکولاری رسید؛ مرد تورنمنتهای بزرگ. برزیل با فوتبالی نزدیک به زشتی تاکتیکهای کارلوس آلبرتو پریرا در جامجهانی 1994 و البته با تکرار دستاوردهای برزیل 70 (قهرمانی با پیروزی در تمام بازیها) برای پنجمین بار قهرمان جهان شد.
سرعت تبدیل شادی به اشک شوق پس از گل دوم فینال جامجهانی 2002، نشان میداد اسکولاری اول یک عاشق احساساتی و وطنپرست است و در مرتبه بعدی، یک جنگآور... به هرحال اوهم یک بار رفت و برگشت و درست مثل اکثر بازگشتها، موفق که نبود هیچ، بلکه تصویر اصلی فاجعه «مینه رازو» (شکست 7 بر یک در نیمه نهایی جامجهانی 2014) شد. اکنون دونگا، جانشین او به سومین مربی دوران معاصر تیمملی برزیل تبدیل شده که به نیمکتش برمیگردد. 2 مربی قبلی (کارلوس آلبرتو پریرا و اسکولاری) برخلاف دونگا، بار اول اخراج نشدند اما در بازگشت، حداقل در آنجایی که باید، شکستخوردهای تمامعیار بودند.
کاپیتان سابق برزیل در 59 بار هدایت تیمملی میانگین قابل ستایش 19/71 پیروزی را رقم زد اما یک باخت کلیدی به هلند کارش را ساخت. او مانند اسکولاری و نسل جدید مربیان برزیل علاقهای به اولویت دادن به فوتبال زیبا یا همان «جوگو بونیتو» ندارد. انگار در عصری که فوتبال نه بیشتر از سال 2004 اما به اندازه همه روزهای تهاجمی دهههای 50 و 60، تدافعی و نتیجهگرا شده، نسخه دفاعی برزیل راهی به سمت شفای این زردی نیست. شاید تلفیق منطق و آزاد شدن روح برزیلی( البته نه با این تیم که «جو» ذخیره «فرد» است!)، برزیل را به روزهای خوب بازگرداند.