شماره ۱۰۰۲ | ۱۳۹۵ يکشنبه ۷ آذر
صفحه را ببند
حسگرهایمان را تقویت کنیم!

مهدی مالمیر روزنامه‌نگار

«بی‌حسی در برابر درد»، یکی از بیماری‌های نادری است که در صورت کنترل نشدن می‌تواند فرد مبتلا را با صدمات شوخی‌نابردار رو در رو کند. این بیماری زمانی خطرخیزتر می‌شود که فرد مبتلا کودک باشد. به زبان دیگر، کودکی که به بیماری بی‌دردی گرفتار می‌شود، نیازمند مراقبت شبانه‌روزی است چرا که به سبب رویین‌تن بودن در برابر درد، هر آینه بیم آن می‌رود که دست به ماجراهای مهلک بزند و به عبارت رایج «کار دست خودش بدهد». جوامع نیز در برهه‌هایی از زمان به این بیماری دچار می‌شوند و سِنسُرهایشان در برابر درد از کار می‌افتد. در برابر اما، هستند جوامعی که در آنها «حسگر»ها چنان بیدار هستند که در مقابل ضعیف‌ترین ارتعاشات از خود واکنش بهنگام نشان می‌دهند. نمونه اعلای جوامع حساس به درد کره‌جنوبی است. کشوری که شهروندانش به اندازه‌ای نسبت به فساد (درد) حساس هستند که شائبه رفیق‌بازی رئیس‌جمهوری در اداره کشور کافی است تا شهروندان با واکنش کهکشانی‌شان رئیس‌جمهوری خاطی را پله‌پله از نردبام انکار پایین بیاورند و او را به عذرخواهی و بازبینی در رفتارش وادارند! با این همه اما، اگر قرار باشد جدولی براساس حساسیت شهروندان در برابر دردِ فساد و بی‌اخلاقی تدارک دیده شود، کشور ما در کجای جدول خواهد نشست؟ آیا ما شهروندان نسبت به فساد، ارتشا و... آنچنان که سزاوار است از خود حساسیت نشان می‌دهیم؟... شاید نگاه کوتاهی به ماجرای سریال «شهرزاد» و حاشیه‌های گرداگرد این سریال تا حدودی درجه حساسیت شهروندان را نسبت به فساد به محک سنجش بگذارد. پرمخاطب بودن سریال شهرزاد داستان دانسته‌ای است. سریالی با کارگردانی قابل قبول، بازی‌های درخشان و... که بر ذائقه مخاطبان خوش نشست و گوی سبقت را چندصباحی از سریال‌های ماهواره‌ای ربود. زمزمه‌های کلید خوردن سری جدید سریال شهرزاد تقریبا همزمان شد با خبر آلودگی مالی یکی از تهیه‌کنندگان این سریال. خبری که از همان روزهای نخست صدای اعتراض شماری از فعالان فرهنگی را درآورد. بسیاری از فعالان فرهنگی و اجتماعی در صفحات شخصی‌شان انصراف بازیگران از پروژه شهرزاد و قطع همکاری با اولیای این سریال تا روشن شدن ماجرا را وظیفه اخلاقی بازیگران و طفره رفتن از آن را نشانه مسئولیت‌ناپذیری دانستند. کمتر کسی گمان می‌برد این اعتراض‌ها از صفحات شخصی نویسندگان فراتر رود و به کمپین «نه به شهرزاد» بدل شود. امروز اما «هشتگ» نه به شهرزاد یکی از بحث‌برانگیزترین هشتگ‌ها در رسانه‌های مجازی است... این‌که در پشت و پسله ذهنِ گردانندگان این کمپین چه می‌گذرد، کار را به نیت‌خوانی‌های دور و دراز و وقت‌سوز می‌کشاند اما، نیت گردانندگان کمپین هر چه باشد، دست‌کم این‌قدر هست که این کمپین تلاشی است برای فعال کردن سنسورهای به خواب رفته برخی از ما در برابر دردهای اجتماعی. این‌که چرا برخی به سبب پرمخاطب بودن سریال شهرزاد چشم‌شان را بر برقِ چشم‌آزار فساد می‌بندند یا این‌که برخی با این استدلال خنده‌آور که مردم نیازمند سرگرمی هستند، به آسودگی از کنار کسانی می‌گذرند که چهار اسبه به مال و دارایی مردم می‌تازند، جملگی نشانگر این است که حسگرهای برخی از ما در برابر فساد اگر نه کاملا فشل که به روغن‌سوزی افتاده است. شاید بد نباشد برای همه آنهایی که پرمخاطب بودن سریال شهرزاد و نیاز مردم به سرگرمی را دلیلی بر یاوه بودن اعتراضات به فساد مالی می‌دانند، هم‌صدا با بسیاری از تحلیلگران و مطلعان عرصه ورزش، ماجرای دردناک فوتبال را یادآوری کرد: وقتی که چشم‌ها بر فساد تیم‌دارها بسته شد، وقتی که سوت و کف و فریادهای سرخوشانه عرصه را بر مبارزه با فساد تنگ کرد، حاصلش امروز فوتبالی است که تماشایش نه سرگرمی که ملال می‌آفریند و پول‌های بی‌حساب و کتاب و فساد مالی برخی دست‌اندرکارانش شهره خاص و عام است. مبارزه با فساد تنها به دولت‌ها محدود نمی‌شود. ما شهروندان نیز در این میانه سهمی داریم؛ حسگرهایمان را تقویت کنیم!

 

دیدگاه‌های دیگران

h
haft |
مخالف 1 - 1 موافق
ممنون عالی بود انشالله جامعه ی ما هم شفا یابد

تعداد بازدید :  2053