شماره ۹۹۴ | ۱۳۹۵ سه شنبه ۲۵ آبان
صفحه را ببند
ملانصرالدین، دکل نفتی و بارش خربزه!

شهرام شهيد‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ي طنزنویس [email protected]

تابناک از قول محققان استرالیایی گفته، 10 کشور جهان به ‌زودی ناپدید می‌شوند.
- من هم این تحقیق را دیدم. اتفاقا هرچه بین کشورها دنبال اسم کشور خودمان گشتم، دیدم خوشبختانه بین آن کشورها نیست.
- کدام کشورها بین‌شان بود؟
- مالدیو و سیشل و فیجی و از این‌جور کشورهای عشق و صفا.
- حالا چرا دنبال اسم ایران می‌گشتی؟
- راستش با این وضعیتی که شتر با بارش درکشور گم می‌شود و کسی هم ککش نمی‌گزد، نباید منتظر باشی ناغافل کل کشور غیب شود؟ فکر کنم فقط چون سرزمین پهناوری داریم، هضمش کمی زمان می‌برد و دیرتر ناپدید می‌شود.
- منظورت را نفهمیدم
- بابا صبح نشستی می‌گویند اندازه پول چهار تا پتروشیمی ارز از کشور خارج شده. عصر می‌بینی دکل نفتی با جایش نیست. غروب می‌فهمی خانه باستانی تخریب شده و هیچی از آن نمانده. شب خبردار می‌شوی که تیم فوتبالی که قهرمان آسیا شده را هوتوتو کرده‌اند یک شهر دیگر و هیچی ازش نمانده. شب بلیت می‌گیری فردا بروی سینما، صبح می‌بینی فیلم ناغافل از اکران خارج شده. می‌خواهی مجله مورد علاقه‌ات را بخری می‌فهمی روتوتو هپلی هپو... خب این مملکت که همه چیزش درحال گم‌شدن است، خودش ناپدید نمی‌شود؟
- این هم حرفی است. البته باید خدا را شکر کنی؟
- شکر که می‌کنم، اما در مورد ناپدیدشدن این چیزها چرا باید خدا را شکر کنم؟
- خب. یک روز ملا خرش را گم کرده بود ملا راه می‌رفت و خدا را شکر می‌کرد. دوستش پرسید حالا خرت را گم کرده‌ای، دیگر چرا خدا را شکر می‌کنی؟ ملا گفت: به خاطر این‌که خودم روی آن ننشسته بودم و الا خودم هم با آن گم شده بودم!.
- واقعا درست گفته. راست گفتی. باید خدا را شکر کنیم که ما تو دکل نبودیم وگرنه خودمان هم با دکل شپتو پتو!
- آره. هرچند ما جایی نداریم برویم. باید بنشینیم مثل ملانصرالدین در خانه‌مان سوگواری کنیم.
- مثل ملا؟ چه کار کرده مگه؟
- روزی ملا درخانه‌ای رفت و از صاحبخانه قدری نان خواست دخترکی درخانه بود و گفت: نداریم! ملا گفت: لیوانی آب بده! دخترک پاسخ داد: نداریم! ملا پرسید: پدرت کجاست؟ دخترک پاسخ داد: رفته عزاداری یکی از بستگان! ملا گفت: خانه شما با این حال و روزی که دارد، باید همه قوم و خویشان به تعزیت به این‌جا بیایند نه این‌که شما جایی به عزاداری بروید! حالا حکایت ماست که با این حال و روز اختلاس‌ها و فیش‌های حقوقی و گم‌شدن معدن و دکل و... درکشور راهی برایمان نمی‌ماند، جز سوگواری درخانه برای خودمان! و البته شکرگویی.
- خب یک‌بار که شکرگزاری کردیم. دوباره برای چی؟
- شکرگزاری بابت این‌که خربزه درخت ندارد.
- نفهمیدم چه ربطی داشت؟
- خب باز باید از ملانصرالدین مثال بیاورم. روزی ملا زیر درخت گردو خوابیده بود که ناگهان گردویی از شاخه کنده شد و افتاد پایین و محکم خورد به سرش و کله‌اش باد کرد. ملانصرالدین کمی سرش را مالید و بعد از آن شروع کرد به شکرکردن. مردی از آن‌جا می‌گذشت. وقتی ماجرا را شنید، گفت: این‌که دیگر شکرکردن ندارد. ملا گفت: شما خام و جاهلی. نمی‌فهمی اگر به جای درخت گردو زیر درخت خربزه خوابیده بودم، چه سرنوشتی در انتظارم بود.
- دمت گرم. درست زدی به هدف. من هم الان خوشحالم که خربزه درخت نیست والا زیر بارش مکرر خربزه‌ها دوام نمی‌آوردیم!


تعداد بازدید :  1659