محمدرضا نیکنژاد آموزگار
دانشجوی سال اول رشته طبیعی دانشکده علوم دانشگاه تهران بود که با حضور در کلاس جبار باغچهبان و آشنایی با محمدباقر هوشیار مسیر زندگی خود را تغییر داد. خود میگوید «شیوه جذاب، عملی و ساده باغچهبان مرا بسیار مجذوب کرد. فهمیدم که به کار معلمی علاقهمندم و متوجه شدم که معلمی کاری خلاق و پرانگیزه است.» روشهایی را پیدا کرد، آزمود و به نتیجه رساند که بتواند به هر کودک و نوجوان این آزادی و اختیار را بدهد که خودش باشد، تواناییها و استعدادهای خود را بپروراند، نگرشِ انسانی و مثبت داشته باشد و زیر بار هیچ نوع کار تحمیلی و دستوری نرود، مستقل باشد و خودشان تصمیم بگیرند با هم همکاری و همیاری داشــته باشند؛ مســئولیت بپذیرند و نسبت به هم احســاس مسئولیت بکنند، رقیبِ هم نباشــند و درنهایت دنیا و مسائل آن را بشناسند و درباره هر موضوع با آگاهی و شناخت لازم تصمیم بگیرند. صلح، دوستی، عشق، احترام، حس مسئولیت، شادی، انسانیت، سادگی و یگانگی، در بافت جامعه، ساختار آموزش و پرورش و خانوادهها ارزشهایی است که او برای آنها تلاش کرده است و امروز نیز باید آنها را پاس داشت.
خط به خطِ گفتوگوها و نوشتهها و کتابهای «توران میرهادی» را که میخوانی موج میزند از انگیزه و تلاش و دلسوزی و استواری و مهر و مهرورزی. آموزگاری که یادگیری و یاددهی شده بود بخشی از جانش و سراسر زندگیاش پویش برای کارایی این دو. البته نه آموزشی که پایانش میشود رتبههای شگفتآورِ کنکور و نه آموزشی که تهاش میشود دانشآموختهای که مدرکش آویزان بر درِ کوزه است و استادِ بالیدنهای پوشالی به آن و ناتوان از باز کردن کوچکترین گرههای زیستِ فردی و اجتماعی و درمانده در گامهای نخستِ پرورش. میرهادی در مدرسههای «فرهاد»اش نشان داد که آموزش، گسترهای رقابتناپذیر است و چشم و همچشمی در یادگیری، افزون بر به باد دادن انگیزه آموختن، مدرسه و کلاس را پر میکند از حسادت و دورنگی و دشمنی. آنچه که هنوز و پس از گذشت چند دهه از نوآوری میرهادی، بسیاری از فرنشینان آموزش و پرورش، آموزگاران، پدر و مادران و... آن را درنیافتهاند. راستی چقدر مدرسههای فرهاد «مدرسه- جامعه» جان دیویی را در خاطر زنده میکند! نمیدانم توران را باید با پستالوزیِ سويیسی با یتیمخانه مدرسه مانندش، یا فروبل، پدرِ کودکستانهای آلمان، یا ماکارنکوِ روسی با کانون اصلاح و تربیتِ کودکانِ بزهکارش یا پائولو فررِ برزیلی با روشهای پیشرفته سوادآموزی بزرگسالان و آموزشهای رهاییبخشاش، یا فرنه فرانسوی یا مونته سوریِ ایتالیایی و... سنجید یا با رشدیه و دبستانهای نویناش و باغچهبان با روشهای آسانِ یادگیری الفبایش در ایران! اما هر چه هست داستان او با داستانِ آموزش و آموزشگری و بزرگان آموزش ایران یکسان است. تلاش در سکوت، زندگی در سکوت و درگذشتن در سکوت. گر چه از چند سال پیش با نامِ توران میرهادی آشنا شده بودم و یکی، دو گفتوگو از او را خوانده بودم، اما در چند روز گذشته و پس از شنیدن خبر درگذشتاش بود که بیشتر دربارهاش خواندم و از آموزههایش آموختم. امروزه رویکرد آموزشوپرورش نوین در بسیاری از کشورهای پیشرو در آموزش، نهادینهکردن آموزههایی مانند راستگویی، دلسوزی، همیاری، دلاوری، سنجشگرانه اندیشی و... از همه مهمتر از میان برداشتن رقابت و نشاندن رفاقت و همکاری در فرآیند آموزش است. شگفتا که توران میرهادی از سال 1334 در مدرسههای فرهادش با روشهای نوآورانه، چنین آموزههایی را یاد و در تک تک بچهها پرورش میداد. شوربختانه نهتنها نوآوریها و تلاشها و اندیشهورزیاش در گستره عملِ آموزشی دیده نشد که مدرسههای فرهاد در سال 59 به تعطیلی کشانده شدند! راستی اگر او تورانِ ایران نبود، اکنون در کجای تاریخ آموزشوپرورش نشسته بود!؟