شماره ۳۹۴ | ۱۳۹۳ چهارشنبه ۹ مهر
صفحه را ببند
روایت احوال سالمندان در هم‌صحبتی «طاهره فریدی» با یک سالمند و فرزندش
زندگی؛ رویای«اعضای محترم جامعه»
سالمندی مساوی با از کار افتادگی نیست

|  امیر هاتفی نیا  |   روزنامه نگار   |

هم روز تعطیل روزنامه‌نویس‌هاست و هم روز تعطیل اعضای انجمن «حامیان سلامت سالمندان»؛ اما هفته تکریم سالمندان تمام نظم روزهای هفته را به هم ریخته و تعطیلی را از تقویم‌ها پاک کرده است تا عصر پنجشنبه اولین هفته پاییزی‌ سال 93 در انجمن باز شود و «طاهره فریدی» مدیرعامل انجمن مقابل یک سالمند و فرزند او بنشیند و درباره روزگار کنونی‌شان حرف بزنند؛ دور میزی که خرما، بیسکویت و بسته‌های متفاوت چای کیسه‌ای همراه با یک فلاسک آب‌جوش روی آن قرار گرفته و حسابی برق می‌زند، درست مثل یک دسته گل.  اکباتان غیر از ساختمان‌های بلند و بلوک‌های متعدد، غیر از میزبانی از گرافیتی‌آرتیست‌های سطح شهر تهران و انجمن آلزایمر ایران، نمایندگی سالمندان کشور را هم برعهده دارد؛ نمایندگی‌ای که مدیون حضور و زندگی «طاهره فریدی» در این شهرک است.  اهالی اکباتان احترام خاصی برای «فریدی» قایل هستند؛ این را وقتی متوجه شدیم که برای گرفتن عکس‌های انجمن که در فلش او قرار داشت، با هم به خدمات کامپیوتری مستقر در بلوک B1 رفتیم؛ وقتی که سالمندان با او وارد صحبت‌های خصوصی می‌شدند و جوان‌تر‌ها به او سلام می‌کردند.

از خانم فریدی خواهش کردیم تا برای طرح بحث‌هایی پیرامون وضع فعلی سالمندان، یکی از اعضای انجمن را به همراه فرزندش به دفتر دعوت کند و با آنها هم‌صحبت شود؛ چراکه معتقدیم خانم فریدی از معدود افرادی به‌شمار می‌آید که سالمندان را به خوبی درک می‌کند و سابقه نزدیک به 20سال فعالیت در این حوزه را دارد. ایشان هم شما را انتخاب کردند.  امیدواریم صحبت‌های مطرح شده در این گفت‌وگو، چاره‌گشای برخی از مشکلات پیش‌روی سالمندان باشد.
فریدی: خانم طباطبایی! خیلی‌وقت است که من شما را می‌شناسم. شما کارهای هنری متفاوت و زیادی انجام می‌دهید؛ حتی معتقدم، باید کتابی درمورد شما تهیه کرد.  
طباطبایی: من متولد 1307 هستم؛ از بچگی یعنی از همان وقت که توانایی به دست گرفتن قلم و کاغذ را کسب کردم، علاقه به انجام کارهای خلاقانه داشتم. کارهای متفاوتی انجام داده‌ام.  یک‌مدت پرنده خشک و تاکسیدرمی می‌کردم. 10سال در خرمشهر زندگی کردیم؛ بعد هم به اهواز منتقل شدیم و 3‌سال در آن‌جا زندگی کردیم. علاوه بر کارهای هنری دستی، شعر و شاعری را هم پیگیر هستم و همین موضوع کمک بسیاری به پویا ماندن ذهن من کرده است. آن وقت‌ها می‌سرودم:  در لب کارون یک دهه از عمرم گذشت/ روزهایی که در آن غم‌ها و شادی‌ها گذشت... بعد هم به یزد منتقل شدیم. در این شهر شنیده بودند که من کار هنری انجام می‌دهم، برای همین دعوتم کردند و مدتی با ناشنواها کار می‌کردم و به آنها نقاشی روی شیشه یاد می‌دادم.  یادم می‌آید که از رادیو آمدند و با من مصاحبه هم کردند. هیچ‌وقت بیکار نبودم و همیشه دوست داشتم درحال انجام کاری باشم؛ حتی لباس‌های بچه‌ها را خودم می‌دوختم، بعدش هم به قزوین رفتیم. فعالیت‌های هنری‌ای که در این شهر انجام دادم هم باعث شد که از مجله‌های مختلف سراغم آمدند و با من مصاحبه کردند. درست یادم می‌آید که عکسم در اطلاعات بانوان چاپ شد،‌ سال 1340.
فریدی: فریبا خانم! شما چه نظری درمورد فعالیت‌های مادر دارید؟
فریبا: مادر همیشه در تکاپوی آن بودند که ما کاری را انجام بدهیم. همیشه در خانه ما یک بوم نقاشی پیدا می‌شد.
فریدی: راستی! از مشکل مادر هم بگویید؛ او با این مشکل کارهایش را دارد ادامه می‌دهد؛ امری که حاکی از آن است که سالمندی مساوی با از کار افتادگی نیست.
فریبا: بله. مادر آدم فعالی است؛ اصلا دوست ندارد جایی بیکار بنشیند. دوست دارد وقت‌هایی که تلف می‌شود را به شکلی پُر کند. دوست دارد در هر محیطی که هست، اثرگذار باشد. پدر من حدود 20‌سال پیش فوت کردند؛ در کنار این اتفاق مادر دچار سرطان سینه شد و مجبور به جراحی‌های مختلف. دست راستش هم غدد لنفاوی ندارد و دچار تورم شده؛ اما با این حال همچنان کارهای هنری را ادامه می‌دهد و جای خالی پدر را با این مشغولیت‌ها پر کرده است. البته ان‌جی‌اوهایی که در محل بودند هم به‌عنوان یک عامل موثر در فعالیت او به حساب می‌آید؛ مادر با تمام ان‌جی‌او‌ها در ارتباط است و همین مسأله به پویایی او کمک کرده است. از‌ سال 83 که «حامیان سلامت سالمندان» تشکیل شد، مادر به گستره فعالیت‌هایش اضافه کرد.
فریدی: بله؛ البته من و خانم طباطبایی قبل از تشکیل این انجمن نیز با هم کار می‌کردیم؛ ایشان بعد از ثبت «حامیان سلامت سالمندان» به این‌جا آمدند.
فریبا: بله؛ سلامت سالمندان، خانه اصلی مادر است.  
طباطبایی: یادم می‌آید وقتی که در خرمشهر سیل آمد، حوالی‌ سال 47، من 4‌سال تمام از 400 نفر مراقبت کردم؛ بابت همین فعالیت‌ها از نهادهای مختلف تقدیرنامه گرفتم.
فریدی: باید هم می‌گرفتید؛ با این فعالیت‌ها و سنی که شما دارید، جای تقدیر هم دارد. همین فعالیت‌هاست که شما را تا این سن امیدوار و خوش‌ذوق نگاه داشته، با همه کسالت‌هایی که دارید؛ این فعالیت‌ها در سنین بالا خیلی مهم است. فریبا خانم، شما که دختر ایشان هستید، یاد بگیرید(خنده). متاسفانه بعضی از سالمندان هستند که می‌گویند دیگر از ما گذشته و تن به سکوت می‌دهند و تنهایی. «مریم اسدی‌طباطبایی» هیچ‌وقت نگفته که از من گذشته و همیشه به فعالیت‌هایش ادامه داده است.
فریبا: بله، جالب است بدانید که ما هم همراه با طرح‌های مادر، باید گام برداریم. مثلا از الان دارد برای‌ سال بعد که ‌سال گوسفند است، برنامه می‌چیند و کارت‌پستال درست می‌کند.
فریدی: سال‌ها را چه خوب به خاطر می‌آورید خانم طباطبایی؛ من هیچ‌وقت نتوانستم سال‌ها را پشت‌سر هم حفظ کنم.
طباطبایی: موش و بقر و پلنگ و خرگوش شمار/ زان چار چو بگذری نهنگ ‌آید و مار/ آن‌گاه به اسب و گوسفند است حساب/ حمدونه و مرغ و سگ و خوک آخر کار.  
فریدی: البته نقش فرزندان خوب هم در این‌جا مشخص می‌شود. طباطبایی: حقیقتا همین‌طور است. اگر سالمندان فرزندان خوبی داشته باشند، دست آنها را در دوران سالخوردگی می‌گیرند. فریبا همیشه با من بوده و بار زحمت‌هایم به دوش اوست. الان من مشکل دید دارم و نمی‌توانم درست بخوانم. فریبا شاهنامه، حافظ، از پاریس تا پاریز و چیزهای دیگر را روی ام‌پی‌تری ریخته و من گوش می‌دهم.  
فریبا: هنوز اشتیاق به یادگیری مادر زیاد است. برای او یک ام‌پی‌تری کوچک گرفته‌ام و او هم یاد گرفته و آن را روشن کرده و به شعرها و داستان‌هایش گوش می‌کند.
فریدی: این همان چیزی است که من می‌گویم. فعالیت سالمندان به‌عنوان یک فرد با تجربه باید با علم جدیدی که فرزندان از آن استفاده می‌کنند در ارتباط باشد. تشویق و احترامی که شما برای مادرتان قایل می‌شوید، خیلی مهم است.
طباطبایی: من یک لحظه هم بیکار نبوده‌ام. صبح‌ها با فکر این‌که چه کار انجام بدهم و به چه کسی می‌توانم کمکی کنم از خواب بلند می‌شوم.
فریدی: خانم طباطبایی! من یکی که همیشه به شما احتیاج دارم. به من روحیه می‌دهید.
طباطبایی: من خیلی کار خودم را مهم نمی‌دانم.
فریدی: نه! این‌طور نیست؛ بسیاری از همسن و سالان من و شما، می‌روند یک گوشه می‌نشینند و افسرده می‌شوند.
طباطبایی: همیشه هر چیزی را به جای خودش انجام می‌دهم.  وقتی می‌بینم که دو نفر دارند بدگویی می‌کنند، ناراحت می‌شوم.  باور کنید کسی از زبان من جز «قربانت‌شوم» نشنیده است(خنده). من همه را دوست دارم. عاشق زندگی هستم. عاشق این‌که برای کسی کاری انجام دهم.
فریدی: خیلی‌ها سالمندی را مساوی با از کارافتادگی می‌دانند.  زندگی خانم طباطبایی نمونه خوبی برای ارایه به این گروه است.  سالمندی معلولیت نیست، آغاز دیگری از زندگی است. من بحثی به نام سهم سالمندان از قوانین را مطرح کرده‌ام. بحثی که در آن به اهمیت سالمند سالم و پویا تأکید شده است؛ یعنی سالمندانی مثل خانم طباطبایی که بیش از 80سال سن دارند و هنوز فعال هستند. همایشی برگزار شده بود که نمایندگانی از سازمان ملل و دیگر نهادها در آن حضور داشتند. من در آن همایش بحث سهم سالمندان از قوانین را پیش کشیدم. در آن جلسه گفته شد که «سالمندان تنها یک‌درصد از مجموع قوانین تصویب شده را دارا هستند، که از این مقدار 62درصد اقتصادی، 22درصد اجتماعی و 16درصد رفاهی و بهداشتی است. اما در این میان ضرورت خاصی برای اندیشیدن به مشکلات و چالش‌های پیش روی سالمندان در نظر گرفته نشده است. یک‌درصد از قانون اساسی ما مربوط به از کارافتاده‌ها و معلولان می‌شود و جالب آن‌جاست که در این یک‌درصد هم اسمی از سالمند برده نشده است. ما نه نیازمند هستیم و نه معلول، پس باید برنامه‌ای به نام سالمندی پویا در قانون داشته باشیم. اگر بیمه و یارانه‌ای از طرف دولت برای سالمندان اختصاص داده شود، امید به آینده را در جوانان افزایش خواهد داد. آن وقت جوانان می‌توانند درحال زندگی کنند و نگران آینده‌شان نباشند؛ ما هم به همین صورت. وقتی که ما مطمئن باشیم   فرزندانمان آینده خوبی خواهند داشت، راحت‌تر زندگی می‌کنیم و دست از مال‌اندوزی برمی‌داریم. دیگر فکر خانه و جهیزیه فرزندانمان نخواهیم بود. طبیعتا وقتی که این نگرانی‌ها رفع شود، زندگی سالم‌تری خواهیم داشت.
فریبا: جامعه ما دارد به سمت پیری پیش می‌رود و باید از همین حالا فکر 20‌سال آینده را کرد. روز به روز به جمعیت سالمندان کشور اضافه می‌شود و ما با برنامه درست باید کاری کنیم که سالمندان همچنان اعضای محترم جامعه باقی بمانند. ما باید بتوانیم سن امید به زندگی را بالا ببریم. سالمندان درختان تنومندی هستند که تجربه‌شان می‌تواند به همه افراد جامعه کمک کند.
فریدی: متاسفانه همان‌طور که گفتم، قوانین حاضر متناسب با خطرات و آسیب‌های پیش‌روی سالمندان تدوین نشده است.  سالمندان در زمینه حقوقی مشکلات بسیاری دارند؛ آنها هیچ‌وقت نمی‌روند از سالمندآزاری خود شکایت کنند. ما گزارش‌های بسیاری داشته‌ایم که سالمند از فرزندان خود، آسیب دیده است.  من طرح‌های مختلفی در زمینه تشکیل مرجعی برای رسیدگی به امور سالمندان و نظارت بر رفتاری که با آنها می‌شود، ارایه داده‌ام.  همه فرزندان که مثل شما نیستند فریبا خانم. جوانان ما دچار مشکلات بسیاری هستند و دست به آزار سالمندان می‌زنند و آنها هم نمی‌توانند از فرزند خود شکایت کنند. باید از راه قانونی این سالمند تحت حمایت قرار بگیرد؛ به‌عنوان فردی که قادر نیست از حق خود دفاع کند.  یک سازمان قدرتمند برای حمایت از حقوق سالمندان نیاز است. انجمن ما به قدر توان خود دارد فعالیت می‌کند و آسیب‌های سالمندان سراسر کشور را شناسایی می‌کند.  اکثر آنها با نگرانی روزگار خود را می‌گذرانند؛ در صورتی که در سنین بالا نگرانی، یک سَم به حساب می‌آید. آنها باید با آسودگی‌خاطر زندگی کنند. گزارش‌هایی به ما می‌رسد که عروس خانواده به شوهرش می‌گوید: «من بچه‌دار شده‌ام و دیگر نمی‌توانم مادرت را تحمل کنم؛ او را بیرون بینداز تا اتاقی که اشغال کرده را برای فرزندمان آماده کنیم.» واقعا یک سالمند در چنین شرایطی باید چه کار کند؟ به خانه سالمندان برود؟ زندگی با نوه‌ها را تحمل کند؟ باور کنید من از گزارش‌هایی که به انجمن می‌رسد، رنج می‌برم.

فریبا: خود من هم شاهد چنین زندگی‌هایی هستم. به نظرم لازم است همان نهادی که گفتید تشکیل شود؛ چون بسیاری از مشکلات اقتصادی و فرهنگی، فرزندان را به سمتی می‌کشاند که با والدین خود بدرفتاری کنند. تبلیغات هم باید در این زمینه انجام شود. متاسفانه فعالیت نامناسب چند خانه‌سالمندان هم باعث شده که مردم دید خوبی نسبت به این مکان‌ها نداشته باشند؛ چراکه نظارت‌های دولتی لازم صورت نگرفته و شاهد رفتارهای نامناسب بوده‌ایم.
فریدی: من از همان ابتدای تأسیس انجمن «حامیان سلامت سالمندان» طرح تشکیل باشگاه سالمندان را به نهادهای مربوطه ارایه کردم. احداث این مکان به سالمندان امید می‌دهد. اما موازی‌کاری چند نهاد با هم در این زمینه برنامه‌ها را به هم ریخت. الان دست ما خالی است و هیچ بودجه‌ای نداریم. اگر شرایط مهیا شود، در زمینه آسیب‌پذیری سالمندان خیلی کارها انجام می‌دهیم. سالمندان به انجمن حامیان سلامت اعتماد کرده‌اند و اتفاقاتی که در زندگی‌شان می‌افتد را با انجمن در میان می‌گذارند. ما گزارشی داشتیم که فرزندی باعث شده بود مادرش در بیمارستان بستری شود، نیروی انتظامی وارد قضیه شد و بازهم فرزند می‌گفت که «اگر مادرم سالم برگردد مجددا این کار را انجام می‌دهم.» این مادر هیچ‌وقت از دست پسرش شکایت نمی‌کند.
طباطبایی: تازه می‌گوید: «آه دست پسرم یافت خراش/ آه پای پسرم خورد به سنگ.»
فریدی: همین‌طور است؛ خانم طباطبایی با طبع شعرشان به ما کمک می‌کنند.  
طباطبایی: خیلی از خانه‌های سالمندان خصوصی هم وجود دارند که نظارت خاصی بر آنها صورت نمی‌گیرد.
فریدی: بله. اتفاقا در همین اکباتان پرستار خصوصی و فقدان نظارت لازم، باعث اعتیاد سالمند شده بود. به این صورت که پرستار به خاطر آن‌که فرد سالمند در خواب باشد و نیازی به مراقبت از او نباشد، مدام موادمخدر تزریق می‌کرده و کم‌کم قضیه از دست خود پرستار هم خارج می‌شود و با آمبولانس او را به بیمارستان می‌برند.
طباطبایی: ‌در شأن یک سالمند نیست که اگر پول داشته باشد در آسایشگاه‌ها خوب پذیرایی شود و اگر بی‌پول باشد به طرز بدی مورد استقبال قرار بگیرد. سالمندان باید تحت‌پوشش بیمه قرار بگیرند و با آسودگی زندگی کنند.
فریدی: داستان سالمندی، داستان پُرماجرایی است؛ سر دراز دارد، دراز.


تعداد بازدید :  244