| بهرنگ نصراللهزاده| دکترای مهندسی عمران|
سرمایهگذاریهای عمرانی بخش مهمی از بهرهوری در اقتصاد کلان به شمار میروند. برای هر کشوری پروژههای عمرانی زیربنای رشد و توسعه هستند و به سرانجام نرسیدن آنها باعث نارضایتیهای اجتماعی و اقتصادی در کشور خواهد شد.
بند 10 قانون برنامه و بودجه، طرح عمرانی را اینگونه تعریف میکند: «منظور مجموعه عملیات و خدمات مشخصی است که براساس مطالعات توجیهی فنی و اقتصادی یا اجتماعی که توسط دستگاه اجرایی انجام میشود، طی مدت معین و با اعتبار معین برای تحقق بخشیدن به هدفهای برنامه عمرانی پنج ساله بهصورت سرمایهگذاری ثابت شامل هزینههای غیرثابت وابسته در دوره مطالعه و اجرا یا مطالعات اجرا میشود. تمام یا قسمتی از هزینههای اجرای آن از محل اعتبارات عمرانی تأمین خواهد شد. گاهی برخی از طرحهای عمرانی در برنامههای دولت گنجانده نمیشود اما بهدلیل فشارهای مردمی، تصمیمهای مدیران و مسئولان یا حتی نمایندگان مجلس در لایحه بودجه به تصویب میرسد که بهعنوان یک طرح فوری لازمالاجرا میشود. به همین علت باید اعتباراتی را نیز از بودجه عمرانی به این طرح اختصاص داد. این روند باعث میشود کلنگ طرحهای عمرانی خیلی زود بر زمین بنشیند اما به دلیل عدمبرنامهریزی، اتمام طرحها در زمان وعده داده شده به وقوع نمیپیوندد. اگر بخواهیم در رابطه با زیانهای اقتصادی پروژههای عمرانی که ناتمام رها شدهاند، صحبت کنیم باید بگویم که این طرحهای ناتمام چندین ضرر را به اقتصاد جامعه تحمیل میکنند مانند افزایش هزینهها، بیکارشدن کارگران و کسانی که در پروژه کار میکردهاند و کاهش بهرهوری بخش خصوصی و دولتی از این دست ضرر و زیانهایی هستند که در طولانی مدت به اقتصاد جامعه تحمیل میشوند. اما اثرات اجتماعی این اتفاق نیز چندان مطلوب نیست، چراکه طولانیشدن پروژههایی که مردم برای ساختشان چشمانتظار هستند باعث نارضایتی اجتماعی خواهد شد، به این معنی که مردم، بدقولی کردن و به سرانجام نرسیدن این نوع پروژهها را از چشم مسئولان میبینند و به تبع آن بیاعتمادی نسبت به متولیان امر بیشتر خواهد شد.
در نهایت بهترین راه برای خارج شدن از چنین شرایطی این است که دولتهای جدیدی که روی کار میآیند، یکی از اصلیترین برنامههایشان به پایان رساندن پروژههایی باشد که از دولتهای گذشته نیمهکاره رها شدهاند و درواقع به دولت جدید به ارث رسیده است. اگر مدیران و کارشناسان فرآیند تصمیمگیریشان را با برنامهریزی دقیقتری انجام دهند، بهطوری که فوریت ملاک کارشان نباشد و برایشان سنجش و برنامهریزی درخصوص پیریزی، اجرا کردن و به بهرهوری رساندن یک پروژه مهم باشد، قطعا تعداد پروژههای فوریتی که به دلیل عدمبرنامهریزی و اعتبارسنجیهای دقیق ناتمام رها شده و شاید حتی شکست خوردهاند به حداقل خواهد رسید. در اصلاح این روند نقش نمایندگان و سازمان مدیریت و برنامهریزی بسیار پررنگ است، چراکه پروژههای ناتمامی که اینروزها در گوشه و کنار شهر میبینیم الگوی بسیار خوبی برای جلوگیری از طرحهای عمرانی است که شاید همین امروز یا فردا دوباره کلنگشان بر زمین کوبیده شود و چندسال بعد دوباره گرفتار چرخه پروژههای ناتمام عمرانی شوند.