وضعیت: مارتین کاهیل معروفترین دزد ایرلند شمالی و معروف به «ژنرال» به همراه دارو دستهاش برای دستبرد وارد خانه فیتز فیتزجرالد بساز بفروش ثروتمند شهر دوبلین شدهاند. فیتزجرالد و مهمانانش توسط مارتین و دوستانش غافلگیر میشوند.
اتاق پذیرایی - داخلی - شب
مارتین کاهیل و دوستانش وارد خانه فیتزجرالد شده، او و مهمانانش را با اسلحه تهدید میکنند.
مارتین: همه دراز بکشین روی زمین. (رو به فیتز) حالا چی شده که برای شام خوردن این قدر شیک کردی؟
فیتز: من همیشه سر شام لباس رسمی میپوشم.
مارتین: مزخرف نگو. پدرت یه معمار ساده توی محله لیتریم بود. بعد اومدین اینجا و پول مردم دوبلین رو بالا کشیدین. حالا بگو گاوصندوق کجاست؟
فیتز: اینجا گاوصندوقی نیست. توی این خونه چیز با ارزشی پیدا نمیشه. همسرم سه ماه پیش از من جدا شد و همه چیزهای با ارزش رو برد.
مارتین: خب، پس زنت خونهات رو خالی کرد؟ ببین ما چه رقبایی داریم. دست خیلی زیاد شده.
همدستان مارتین شروع به خالی کردن جیب مهمانان فیتز میکنند. آنتونی برادر مارتین، پولها و جواهرات را داخل کاسهای ریخته و آن را تحویل مارتین میدهد.
آنتونی: باور نکردنیه. این همه آدم فقط 35 پوند پول همراشونه. رئیس ظاهرا با کمبود بارز دارایی قابل نقد شدن رو به رو هستیم!
مارتین: یه جایی توی این خونه پول هست. بوش رو احساس میکنم. این خونه بوی گند پول میده.
فیتز: اگه اینجا گاوصندوقی بود، تا حالا نشونتون داده بودم. توی این خونه همه چیز بیمهاس. شما هرچی ببرین، ضرری به من نمیرسه.
مارتین: دروغ میگی.
یکی از مهمانان فیتز که روی زمین دراز کشیده به مارتین اعتراض میکند.
مهمان: چرا باید اون تحقیر بشه؟ فیتز مرد محترمیه.
مارتین: محترم؟ اون از تک تک ما تبهکارتره. وقتی اون ساختمون میدان فنیک رو به دولت فروخت، ظرف 3 ماه، 3 میلیون پوند سود کرد. 3 میلیون! این یعنی یک پوند به ازای تک تک آدمای این کشور!
مارتین رو به فیتز میکند.
مارتین: تو یه پوند از جیب هر کدوم از بچههای این سرزمین دزدیدی. بچههای شیرخواره. بچههایی که کفش ندارن. بچههای بیپول. توی حرومزاده پولای اونا رو بالا کشیدی.
فیتز: چرا متوجه نیستی. یه معامله تجاری بود.
مارتین: معامله تجاری؟ حالا بگو ببینم، توی این اتاق کی دزده؟ در قیاس با تو ماها آماتوریم!