شماره ۹۸۷ | ۱۳۹۵ دوشنبه ۱۷ آبان
صفحه را ببند
شما بنویسید ما منتشر می‌کنیم

 صفحه آخر «شهروند»، در راستای سیاست‌های کلان روزنامه مبنی بر مشارکت هرچه ملموس‌تر مخاطبان در روند تهیه محتوا و برقراری یک ارتباط
دو سویه میان رسانه و مخاطب، طرح دعوت مخاطبان برای به اشتراک گذاشتن «تجربیات شخصی در حیطه زیست اجتماعی» را به اجرا می‌گذارد.
این طرح در نخستین گام خود ذیل محورهایی چون زندگی اجتماعی، فعالیت‌های مدنی، آداب معاشرت جمعی و... با طرح موضوعاتی مشخص، مخاطبان روزنامه را به مکتوب کردن تجربیات عینی خود دعوت می‌کند. در حقیقت صفحه آخر روزنامه  شهروند  تصمیم دارد با اختصاص فضایی مشخص جهت انتشار این مکتوبات، از جایگاه متکلم وحده فاصله گرفته و زمینه مشارکت عملی مخاطبان در روند تولید محتوا را عینیت ببخشد.
  صفحه آخر «شهروند» حق خود را برای حک و اصلاح مطالب رسیده محفوظ می‌داند. مخاطبان به شرط خدشه‌دار نکردن ارزش‌های عرفی و شرعی حاکم بر جامعه، در طرح دیدگاه‌های خود - هرچند با سلایق دست‌اندرکاران روزنامه در تضاد باشد - آزاد هستند.
در آینده مطالب منتخب و چاپ شده، توسط روزنامه شهروند در قالب یک کتاب منتشر خواهد شد.

دومین دعوت:
 شهر و محله من!
در پی پایان مهلت نخستین دعوت صفحه آخر روزنامه شهروند (با موضوع ایام مُحَرم)، در دومین دعوت از شما مخاطبان همیشگی صفحه آخر می‌خواهیم خاطره، نکته، داستان و یا هر آنچه که فکر می‌کنید درباره شهر و محله‌ای که در آن زندگی می‌کنید جالب و خواندنی است، برای ما بنویسید و بفرستید تا در همین صفحه آن را با نام خودتان منتشر کنیم.
علاقه‌مندان به مشارکت می‌بایست متن‌های خود (حداقل ٣٠٠ و حداکثر ٥٠٠ کلمه) را به صورت تایپ شده به آدرس ایمیل صفحه آخر ارسال کنند. مطالب دریافتی در صورت تایید محتوایی با درج نام نویسنده منتشر شده و بدیهی است اولویت انتشار با مطالبی خواهد بود که زودتر دریافت شوند.
 [email protected]

دیدگاه‌های دیگران

ن
نرگس |
مخالف 0 - 0 موافق
باسلام وسپاس ازاین که چنین موقعیتی رابرای خوانندگانتان فراهم کردید. مایلم به مدلی از سبک زندگی دختران جوان امروز اشاره کنم .دخترمن امسال در رشته مهندسی صنایع قبول شد.دخترم چهارسال دبیرستان را در یکی از مدارس معروف تهران که هم به لحاظ آموزشی وهم به لحاظ فرهنگی ازدرجه اعتبار خوبی برخوردار است ؛درس خواند ،دوهفته پیش بدعوت گروه شش هفت نفره تلگرامی شان قرار گذاشتند در پاساژکوروش جمع دوستان همدیگر را ببینند ،بچه هایی که همگی در دانشگاههای خوب تهران در رشته های خوب قبول شده اند .این دیدار در یک عصر پنجشنبه حدود سه ساعتی طول کشید ،وقتی دخترم به منزل برگشت من تند وتند احوال تک تک بچه هارا پرسیدم ازنحوه قبول شدن بعضی هایشان در دانشگاه خبرنداشتم با اشتیاق از دخترم پرسیدم فلانی وفلانی کجا وچه رشته ای قبول شدند ؟با تعجب نگاهی به من انداخت وگفت مامان مگر من مفتش هستم که بپرسم تو کجا وچه قبول شدی واصلا چه می کنی ؟اگر خودش می خواست می گفت.من گفتم پس شما اوقتی ازخودتان نمی گویید درباره چه حرف می زنید ؟گفت چیزی سفارش میدهم بعدهم ازگوشی هایمان چیزهای خنده دار وجالب برای هم می خوانیم همین!!!

تعداد بازدید :  150