شماره ۹۸۶ | ۱۳۹۵ يکشنبه ۱۶ آبان
صفحه را ببند
پس‌گردنیِ معلم، تشویقِ یک منتقد

صادق رضازاده| پدرش معلم بود. معلم ساده‌ای که واعظ محله‌شان هم بود. محله‌شان پشت مسجد جامع قرارداشت. پدربزرگش را تمام اهالی آنجا می‌شناختند. آخر پدربزرگش امام جماعت امامزاده میرمحمد بود كه در محوطه شاهچراغ قرارداشت. اما مریضی وبا که شایع شد، آن‌ها رفتند سمت اصفهان و پدربزرگش هم در آن‌جا فوت شد. پدرش، سیدجواد، بعد از چند صباح رئیس اداره فرهنگ در فیروز آباد شده بود. فیروزآباد شهرك كوچكی بود که آن‌ها مجبور شدند از شیراز به آن‌جا بروند. فقط تابستان‌ها که مدرسه تعطیل می‌شد، دو سه ماه می‌آمدند در شیراز می‌ماندند و دوباره به همان شهرک بر می‌گشتند. او در یکی از روزهایِ سرد پاییزی در شیراز به دنیا آمد. سیدجواد، اسم پسرش را عبدالعلی گذاشت. از همان کودکی به او خواندن و نوشتن یاد می‌داد و به سن دبستان که رسید خودش عبدالعلی را به مدرسه می‌برد، اما او از همسن و سال‌هایش خواندن و نوشتن را زودتر یاد گرفته بود و کم‌کم می‌توانست روزنامه بخواند. علاقه‌اش به خواندن روزنامه و هر ورقی که رویش چیزی نوشته بود، در او زیاد و زیادتر می‌شد. كلاس پنجم ابتدایی بود كه رفت پایِ تخته‌ سیاه تا انشایی را که نوشته بود، برای معلم و بچه‌ها بخواند. معلمِ اصفهانیِ آن‌ها، دانش‌آموخته دانشسرا بود. عبدالعلی انشایش را که خواند معلمِ اصفهانی از او بسیار خوشش آمد. یك پس‌گردنی به عنوان نوازش به او زد و گفت: «اگرهمین طور كارت را ادامه بدهی، حتماً نویسنده می‌شوی.» سیدجواد، عبدالعلی را در محفل‌های شبانه و بحث های سیاسیِ روز می‌برد. چندتا از مجله‌ها صفحه‌ای با عنوان پاسخ به خوانندگان داشتند. او که همیشه ذهنش را درگیر چیزی می‌کرد و مدام برای خودش سوال طرح می‌کرد، وقتی به سوال‌هایش در مجله پاسخ داده می‌شد و اسمش می‌آمد، برایش جالب و خوشایند بود. در یکی از همین محافل شبانه در خانه یکی از بزرگانِ جهرم که به همراه پدرش رفته بود، بحثی مطرح شده بود درباره اینكه چرا كشورهای اسلامی زیر تسلط ارتش متفقین باشند. عبدالعلی همان شب وقتی به خانه بازگشت، شروع به نوشتن كردن. شاید تنها، نیازِ نوشتن بود که او را وامی‌داشت که بنویسد. او مقاله را نوشت و بالای صفحه یک چنین عنوانی را آورد: «علل عقب ماندگی كشورهای اسلامی». سه چهار صفحه بدون خط خوردگی و کم و زیاد کردن.  مقاله را به مجله «نور دانش» كه در قم و تهران چاپ می‌شد، پست كرد. در آن مجله آدم‌های مهمی مطلب می‌نوشتند. پس از نوشتن این مقاله و انتشارش و خوانده شدنش، یك روز معلم هندسه كه خودش اهل شعر و ادبیات بود، در كلاس مقاله عبدالعلی را برای همه خواند. خیلی از بچه‌ها چیزی از آن نفهمیدند! بعد هم گفت: «تشویقش كنید.» و همه دست زدند اما نمی‌دانستند چه كسی مقاله را نوشته، معلم او معرفی كرد و بعد در سر صف یك كتاب به عبدالعلی جایزه دادند.
16 آبان (1310 خورشیدی)؛ سالروز تولد عبدالعلی دستغیب، منتقد ادبی و مترجم


تعداد بازدید :  222