جان مکدونالد کینز در سال 1810 میلادی برابر با 1188 خورشیدی در جایگاه معاون سیاسی سر جان مالکوم، به همراه گروه انگلیسی به تهران وارد شد. او برای آگاهی حکومت هند بریتانیا از موقعیت جغرافیایی، اوضاع سیاسی، اقتصادی و اجتماعی ایران، دستاورد مطالعهها و دیدههای خود را در کتابی با نام «جغرافیای امپراتوری ایران» نگاشت. مکدونالد کینز در بازدید از خوزستان و شهرهای آن، ویژگیهای منطقه را توصیف کرده، درباره بناهای تاریخی آنجا سخن رانده است. وی با ورود به شهر بیدرنگ به همراه یکی از همسفراناش به سوی کارون رفته، پژوهشهای خود را میآغازد «من به اتفاق آقای مونتیت به وسیله یک قایق کوچکی از میان یکی از کانالها به طرف کارون پیش رفتیم. ما شهر را در ساعت 8 صبح ترک نمودیم و ساعت 11 شب خود را به رودخانه کارون رساندیم. در دو طرف ما تا آنجا که چشم میدید همه باتلاق و نیزار بود». جان کینز درباره شهر شوشتر بیش از دیگر شهرهای خوزستان سخن گفته است «شوشتر که سرزمینی حاصلخیز و ثروتمند و یکی از مهمترین منابع تولید برنج و غله کشور محسوب میشده، اینک به صورت سرزمینی متروکه و خالی از سکنه درآمده، و تنها نشانههایی از آبادانی در اطراف بند قیر و دزفول و رامهرمز به چشم میخورد. در شوشتر کارخانجات مهم پارچهبافی وجود دارد که اغلب پارچههای پشمی بافت آن به بصره صادر، و در عوض مقداری کالاهای مورد نیاز مردم از هندوستان وارد میشود. خانههای شوشتر خوب و عمدتا از سنگ بنا گردیده است ولی کوچههای شهر بسیار کثیف و تنگ میباشند». کینز با اشاره به خرابههای شهر شوش و بقعه دانیال، به باور نادرست محققان اشاره کرده دارد که شوشتر را همان شوش برشمردهاند. او سپس مینویسد «در حدود هفت یا هشت مایل در غرب دزفول خرابههای شوش در محوطهای شاید کمتر از دوازده مایل مربع در گوشه و کنار به چشم میخورد. این خرابه شامل تعدادی تل و تپه بزرگ و کوچک است که تماما پوشیده از تکههای آجر و سفال و دیگر بقایای مصالح ساختمانی میباشند. خرابههای شوش پر از تل و تپههایی پوشیده از آجر است که در میان آجرهای پی و ساختمان اغلب به طور منظم لایههایی از گل و رس و ساروج دیده میشود. در قسمتهایی از این خرابهها ستونهایی به قطر پنج تا شش پا وجود دارد. بقعه دانیال در پای بزرگترین تپه هرمیشکل این خرابهها واقع شده، این بقعه بسیار کوچک و ظاهرا به تازگی تجدید بنا شده است». سیاح انگلیسی توصیف خود را چنین پی میگیرد «عموما بر این باورند که شوشتر همان شهر باستانی شوش است اما من به دلایلی عقیده مخالفی دارم. خرابههایی که از شوش به جا مانده، گواه آن است که شوشتر نمیتواند آن شهر معروف باستانی باشد». او سرانجام از بیتوجهی به این مساله اشاره میکند «مردم میگویند که فعلا شهر شوش سرزمینی است متروکه و خاموش و افسرده و تنها مامن و ماوای حیوانات درنده، چون شیر و کفتار میباشد. ترس از همین حیوانات درنده من و آقای مونتیت را مجبور کرد تا شبی را در پناه دیوار بقعه دانیال به صبح برسانیم».