شماره ۹۸۵ | ۱۳۹۵ شنبه ۱۵ آبان
صفحه را ببند
سرنوشت یکسان آقا جواد و پسر خیالپرداز!

محمدرضا نیک‌نژاد آموزگار

1- بیشتر خریدهایمان از سوپر کوچک آقا جواد بود. ته‌لهجه‌ شیرین ترکی، خوش‌خنده، شوخ‌طبع، خوش‌رفتار به‌ویژه با بچه‌ها. چند ماه پیش برای خرید که رفتم داشت مغازه‌اش را جمع می‌کرد. چرایی‌اش را که پرسیدم؛ گفت همین تازگی‌ها و در خیابان خودمان‌ هایپرمارکتی راه‌اندازی شده است و پیش از آن هم‌ هایپراستار باکری و یکی، دو ‌سال هم هست که ‌هایپراستار مجتمع کورش و... برو و بیایی یافته‌اند. فروشگاه‌های زنجیره‌ای با سرمایه‌های کلان، پرکشش و باکلاس‌اند و فروش انبوه دارند. از این‌رو، دستشان برای تخفیف‌های خوب باز است و ارزان‌تر می‌فروشند. انگیزه مردم برای خرید از آنها بیشتر است و سرِ ما خرده‌پاها را خلوت کرده‌اند!... آقا جواد از سر ناچاری و تکاپو برای یک زندگی آبرومند و کم دردسر مالی، مدتی هم ساندویچی راه انداخت، اما آن هم گویا پاسخگوی هزینه‌های زندگی‌اش نبود و اکنون چند هفته‌ای هست که مغازه خالی است و از او خبری نیست.
2- فرزند یکی از آشنایان که در سال‌های نخست دبیرستان به خیال پولدار شدن، درس و مدرسه را ترک کرده بود برای ادامه درس و نام‌نویسی به یکی از هنرستان‌های بزرگسالان رفته بود. گفته بودند درس‌های شما دو بخش است. تئوری و مهارتی. پدرش می‌گفت هزینه‌های درس‌های تئوری تا اندازه‌ای کم و جورشدنی است اما گذراندن درس‌های مهارتی به این آسانی‌ها نیست! گفته‌اند حتما باید به فلان آموزشگاه بروی و هزینه‌اش که یک‌میلیون و 200‌هزار تومان است را بپردازی! آشنایمان می‌گفت اکنون هم که گرفتاری‌های پسرم پس از چند ‌سال حرص و جوش دارد به پایان می‌رسد، هزینه‌ زیادِ درس خواندنش شده قوز بالا قوزِ زندگی ما! این هزینه را ندارم. به احتمال فراوان این آغاز کار است و اگر وارد این داستان شویم باید خیلی بیشتر برایش هزینه کنیم! پرسیدم چرا فرزندت را نمی‌بری هنرستان دولتی؟ گفت این‌که رفته‌ایم دولتی است! اما بیشترشان با آموزشگاه‌های خصوصی، زد و بندی دارند و بچه‌ها را به سوی آن‌جا هدایت می‌کنند و حق و حسابی هم می‌گیرند. با اندوه گفت: نمی‌شود کاری کرد! نالان ادامه داد: اگر برود کار کند، بهتر است!
رشد بی‌تعادل و غیراخلاقیِ اقتصاد و فرمانفرماییِ مهارگسیخته‌ بازار آزاد چه بلاهایی که بر سر شهروندان یک جامعه نمی‌آورد! از سویی همین نگاه و رفتار بازاری، آقا جوادِ مردمدار را از کار و زندگی می‌اندازد و آواره می‌کند. از سوی دیگر پسر نوجوان را به سودای درآمد آنچنانی و آن هم با خیال یک‌شبه و ره صدساله! از درس و مشق و یادگیری می‌رماند. گرچه آینده‌ای بهتر از آقا جواد برای این گل‌پسر پیش‌بینی نمی‌شود، چرا که به باور بسیاری از اندیشمندان سیاسی– اجتماعی، آموزش یکی از راه‌های کامیاب و کمیاب در دگرگونی‌های طبقه‌های اجتماعی - اقتصادی است. در جامعه‌ای که پول، امکانات و سرمایه در دست 5‌درصد شهروندان متمرکز است، دور از ذهن و خلاف روند جاری است که او بی‌آموزش و حتی با آموزش! گذارِ میان طبقه‌ها را بپیماید و به هدفش برسد. گسترش روزافزون تمرکز منابع و فراهم بودن سرمایه‌گذاری بیشتر برای قدرتمندان اقتصادی، بیش از پیش طبقه‌های فرودست را کم‌توان و ناتوان کرده و به شکاف طبقاتی دامن می‌زند. دور نیست که امروز یا فردا آقا جواد و پسر خیالپرداز، کارگران همین ‌هایپرهای رنگارنگ و فروشگاه‌های زنجیره‌ای پرزرق و برق شوند و در چرخه‌ نوینی از بهره‌کشی گرفتار آیند. شوربختانه روند کلی جامعه زمینه این سرنوشت را برای آنها و خیلی‌های دیگر فراهم کرده است و می‌کند.

 

دیدگاه‌های دیگران

ب
بهرام کوهیار |
مخالف 0 - 0 موافق
درود بر شما آسیب شناسی خوبی کرده اید .در حقیقت شبکه های غیر قابل کنترل تجاری-دلالی این بلارا بر سر نسل جوان ایران آورده اند.امید است مجلس شورای ملی برنامه جامعی برای شفافسازی این فعالیتهای زیانبار و قانونمند کردن اقتصاد داشته باشد . خوره ای که اجازه نمی دهد اقتصاد ملی ایران نفس بکشد همین درامدهای اسان و تخریبی در شبکه های مافیایی است .

تعداد بازدید :  455