شماره ۳۹۳ | ۱۳۹۳ سه شنبه ۸ مهر
صفحه را ببند
گزارشی از موسسه مهرباف که با کارآفرینی تلاش کرده در وضع اقتصادی تعدادی از زنان تأثیر بگذارد
زن‌ها بلدند چطور با زندگی کنار بیایند
نوستالژی روزهای جنگ، زنان را دور هم جمع کرد

|  طرح نو| سارا شمیرانی  |  تا چشم کار می‌کند کامواهای رنگی روی هم تلنبار شده‌اند.  روزهای اول مهر است. قرار است همه کامواها به‌زودی تبدیل شوند به مانتو و پولیور و کیف‌های دستباف و روزهای پاییز را شکل دیگری کنند. مهر که می‌شود، سر «مهربافی‌ها» حسابی شلوغ می‌شود. کلی کار نکرده دارند، باید زودتر لباس‌ها را آماده کنند برای آنهایی که پاییز برایشان یک فصل ویژه و خاص است.   مهرباف، موسسه‌ای که دو‌سال و نیم از تأسیس آن گذشته، امسال روزهای پرمشغله‌تری دارد و امیدوار است سودآوری هم داشته باشد. موسسه‌ای که اگرچه بدون چشمداشت مالی و تنها برای کارآفرینی زنان سرزمینش تأسیس شده اما برای دوام و آینده‌ای که خیلی اتفاقات آن قابل پیش‌بینی نیست، باید درآمد داشته باشد تا کارگاه مهرباف و آدم‌هایی که حالا در آن کار می‌کنند، همیشگی باشند. در همین کارگاه خانگی با نرگس طیبات و ناهید جعفری، دوست‌های 35 ساله‌ای که بعد از سال‌ها فعالیت اجتماعی به فکر کارآفرینی برای زنان افتاده‌اند، درباره نقش زنان در اقتصاد سخت این‌روزها و دغدغه‌های تمام این سال‌هایشان به‌گفت‌وگو نشستیم. 

35‌سال دوستی با مهرباف به ثمر می‌رسد
اوایل اردیبهشت‌ماه ‌سال 91 بود که مهرباف تأسیس شد.  نرگس طیبات و ناهید جعفری، دو نفر از موسسان این کارگاه خانگی هستند. دو نفری که به همراه دوست دیگرشان(که غایب بود) بعد از 35‌سال دوستی تصمیم می‌گیرند تا برای زنان سرزمین خود کاری کرده باشند. از اول هم قرار را بر این گذاشتند که موسسه‌خیریه و «ان‌جی‌او» تأسیس نمی‌کنند. قرار نبود مهرباف به زنان نیازمند در دوره‌های خاص کمکی کرده باشد بلکه تمام خط‌مشی موسسه بر مبنای کارآفرینی و با یک طراحی و الگوی درست باید پیش می‌رفت. همین اتفاق هم افتاد. از بین‌ گزینه‌هایی که برای راه‌اندازی کسب‌وکار وجود داشت، درنهایت نوستالژی روزهای جنگ و دهه 60 و علاوه بر آن، دیدن شوی لباس بافتنی دختری جوان به نام ستاره جباری که دانش‌آموخته رشته نقاشی بود و بافتنی، دلمشغولی‌اش شده بود، باعث شد جرقه شکل‌گیری تأسیس یک کارگاه بافندگی در ذهن نرگس طیبات زده شود که این مسأله مورد پذیرش دیگر موسسان هم قرار گرفت. با این فکر بود که موسسان فکر کردند، مهرباف می‌تواند جایی باشد برای زنان تا با ماشین‌های بافتنی همان کاری را بکنند که در سال‌های دور و زمان سختی و تحریم‌ها و کمبودهای روزهای جنگ می‌کردند. همان اتفاقی که باعث رونق‌گرفتن کاموا فروشی‌های حسن‌آباد شده بود و در جمهوری پاساژی به نام پاساژ آکسفورد برای فروش انواع کامواهای رنگی تأسیس شده بود. هرچند به گفته طیبات، سال‌ها بعد و با ورود کالاهای چینی و ترک، پاساژ آکسفورد تعطیل شد و مغازه‌های حسن‌آباد هم از رونق افتاد اما هنوز خیلی‌ها بودند که هنر بافتنی را بلد بودند و اگر فرصتی پیش می‌آمد، می‌توانستند از آن استفاده کنند. برای همین هم مهرباف می‌شود جایی برای جمع‌کردن زنانی که یا خود سرپرست خانوار هستند یا به دلیل مشکلات اقتصادی مجبورند پا به پای مرد خانواده
کار کنند.  
کارآفرینی در ایران تعریف مشخصی ندارد
مهرباف با این‌که یک کارگاه‌خانگی به حساب می‌آید و تمام تلاش‌ها برای ثبت رسمی آن هنوز به نتیجه نرسیده اما موسسان آن تلاش کردند تا حقوق رسمی وزارت کار را برای کارکنانشان درنظر بگیرند. حقوق وزارت کار به اضافه پاداش و عیدی و داشتن 30 روز مرخصی در ‌سال و حداقل‌هایی که برای داشتن یک کار مناسب ضروری است، در مهرباف برقرار است.
به دلیل گرد و غباری که نخ‌ها تولید می‌کنند، تمام بافنده‌ها روزانه یک لیوان شیر مصرف می‌کنند و این امکان برای آنها وجود دارد که اگر در خانه بچه کوچک دارند و از طرفی هم مجبور هستند که کار کنند، ساعت کاری را خودشان تعیین کنند. درواقع این آزادی‌عمل وجود دارد تا خانم‌ها بتوانند به زندگی‌شان برسند.  درحال‌حاضر 13 بافنده و خیاط با مهرباف همکاری دارند که حدود 5 نفر دیگر هم به‌صورت غیرمتمرکز در خانه‌هایشان، کار را انجام و تحویل می‌دهند. سال‌ها فعالیت در حوزه زنان و کودکان باعث شده تا موسسان مهرباف دغدغه تمام این سال‌هایشان را درقالب کاری برای زنان آغاز کنند. «خیلی از موسسات خیریه هستند که در کنار فعالیت‌هایی که دارند، برای زنان هم کارآفرینی می‌کنند اما حق و حقوق آنها را کامل پرداخت نمی‌کنند چون کارآفرینی برایشان تعریف نشده و هدف مشخصی ندارند.» اینها گفته‌های نرگس طیبات است که از وضع کارآفرینی در ایران رضایت چندانی ندارد. او معتقد است، برای خیلی از آموزش‌هایی که داده می‌شود، درنهایت کاری وجود ندارد. مهرباف اما درکنار آموزش‌ها، کار را هم برای زنان مهیا می‌کند. بهار که سر بافنده‌ها خلوت‌تر می‌شود، فرصتی ایجاد می‌شود که بتوان به چند نفری آموزش‌های اولیه بافندگی را داد. آموزش‌ها اگرچه ابتدایی است اما می‌تواند خانم‌ها را وارد بازار کار کند. هیچ اجباری هم وجود ندارد برای این‌که بعد از آموزش، خانم‌ها جذب مهرباف شوند. خیلی‌ها می‌توانند ماشین‌بافتنی بگیرند و برای خودشان مستقل کار کنند. آموزش یکی دیگر از اصول مهمی است که در مهرباف برای آن اهمیت قایل می‌شوند.
 سرمایه‌های اجتماعی
 به کمک مهربافی‌ها آمد
سال‌ها فعالیت در حوزه زنان و کودکان باعث شده تا این‌روزها مهربافی‌ها را خیلی‌ها بشناسند. نرگس طیبات بین حرف‌هایش به سرمایه‌های اجتماعی این سال‌هایشان اشاره می‌کند که باعث شد حتی در ‌سال اول تأسیس موسسه مهرباف کلی کار برای انجام داشته باشند. مثلا این‌که ‌سال 91 که زلزله آذربایجان اتفاق افتاد، یک فرد خیر هزینه‌های بافت 400 شال‌گردن و کلاه و دستکش را به مهرباف می‌دهد تا این تعداد کلاه و شال‌گردن را برای زلزله‌زده‌ها ببافند و به شهرهای زلزله‌زده بفرستند.
مهرباف هم با کمک کارکنان خودش، دختران موسسه مهرطه و مادران کودکان خانه‌کودک ناصر‌خسرو این کار را انجام می‌دهد. کاری که باعث شد هم خیلی از زنان نیازمند به درآمد برسند و هم دستکش‌ها و شالگردن‌ها خیلی زود برای زمستان سردِ کودکان آذربایجان آماده شود. این نوع ارتباط‌ها حالا بین ان‌جی‌او‌ها و موسسه‌ها بیشتر هم شده است.  
فشار اقتصادی، مشکلات زنان را بیشتر کرده است
ناهید جعفری، یکی دیگر از موسسان مهرباف از 12 سالی تعریف می‌کند که در حوزه زنان فعال بوده است. از روزهایی که همیشه یک گوشه‌ای از ذهنش دغدغه زنان را داشته و دلش می‌خواسته تا برای آنها کاری کند. برای زنانی که ناملایمات زندگی به آنها سخت گرفته است. برای مشکلاتشان که این روزها بیشتر هم شده و فشار اقتصادی سال‌های اخیر آنها را بیشتر تحت‌فشار قرار داده است. خشونت اقتصادی (مالی) یکی از انواع خشونت‌هایی است که زنان را بیشتر دچار تحمل انواع خشونت‌های دیگر می‌کند ازجمله ماندن در رابطه‌های خشن به دلیل وابستگی مالی که این خود باعث تحمل خشونت‌های روحی و روانی و حتی خشونت فیزیکی می‌شود. فشارهایی که باعث شده موسسات خیریه نتوانند جوابگوی نیاز زنان سرپرست خانوار باشند چراکه نمی‌توان به‌طور دایمی به این زنان کمک کرد و تنها در مقاطع خاص می‌توان جوابگوی نیاز آنها بود، اما داشتن یک شغل دایم باعث می‌شود تا آنها درآمد ثابتی داشته باشند و بتوانند روی آن برنامه‌ریزی کنند. جعفری می‌گوید: امروز بین نیاز‌های اقتصادی یک زن نمی‌توان خط و مرزی تعیین کرد. نمی‌توان گفت چون یک نفر سرپرست خانوار است به پول نیاز دارد یا یک نفر دیگر چون همسر یا پدری دارد به کار نیازمند نیست. مشکلات این‌روزها همه را با خود درگیر کرده چه‌بسا زنانی که همسر هم دارند ولی زندگی‌شان سخت‌تر هم هست چون مجبورند خرج همسر را هم بدهند و خط و مرزی برای کسانی که به کار و پول نیاز دارند وجود ندارد.  

برای زنان باید کارهای زیادی کرد
مهرباف قرار است آینده روشنی داشته باشد. قرار است برای زنانی که این روزها به سختی زندگی می‌کنند و زندگی بر آنها سخت‌تر هم گرفته مرهمی باشد. نرگس طیبات می‌گوید: از اول قرار گذاشتیم بتوانیم بخشی از مشکلات زن‌هایی که وارد مهرباف می‌شوند را حل کنیم. ما داعیه و توان حل همه مشکلات را نداریم اما می‌خواهیم کاری برای زنان مهرباف کنیم. دلمان می‌خواهد سلامت جسم و روانی کارکنان را تأمین کنیم. مثلا این‌که وقتی کسی وارد مهرباف می‌شود، تمام غصه‌های خود را فراموش کند.  دوست داریم کمتر شعار دهیم و بیشتر عمل کنیم. ایده‌آل‌های زیادی در ذهن داریم که دوست داریم به همه آنها برسیم.  
مهرباف نتیجه دغدغه تمام این سال‌ها بود
«در این دو‌سال و نیم به نتیجه رسیده‌ام که اگر برخی مسائل به شکل واقع دغدغه اصلی آدم‌ها باشد و برایشان نهادینه شده باشد، خیلی از کارها به نتیجه می‌رسد.» این جمله مشترک نرگس طیبات و ناهید جعفری است. در ادامه طیبات توضیح می‌دهد که:  دغدغه ما 3نفر که مهرباف را تأسیس کردیم، احترام به کرامت انسانی آدم‌ها و بهبود وضع اقتصادی و روانی زنان جامعه بود که آن را از نزدیک لمس کرده بودیم. سیستم کارآفرینی در ذات خود یک استثمار نهفته‌ای دارد که نمی‌توان آن را از بین برد اما تنها کاری که می‌توان کرد این است که از شدت آن کم کرد و تمام واقعیت‌ها را به کسانی که برای کار می‌آیند گفت. آدم‌ها حق دارند که بدانند چه حق و حقوقی دارند و این روراستی از هر چیزی مهم‌تر است. از شروع کار با اعتقاد به مشارکت نیروهای جوان سعی کردیم که از تخصص نیروهای جوان در برنامه‌ریزی‌های اقتصادی، هنری و... کمک بگیریم. برای کودکان هم کاری که توانستیم انجام دهیم این بود که برای مادرهایشان کارآفرینی کنیم چون ما مخالف کار کودکان هستیم. نمونه‌اش هم بافت شالگردن و کلاه‌هایی بود که به آن اشاره کردیم، سفارش کارهای بافتنی به مادران این بچه‌ها و درآمدزایی برای آنها می‌تواند قدم رو به جلویی برای جلوگیری از کار کودکان باشد.  
تداوم کارآفرینی
 به وضع اقتصادی جامعه وابسته است
 ناهید جعفری برای روزهای پیش‌رو مهرباف می‌گوید: «دلم می‌خواهد مهرباف به جاهای خوبی برسد. فکر می‌کنم در این دو‌سال و نیم اتفاقات خوبی افتاده است. هم برای ما که موسسان آن بودیم هم برای کسانی که با ما کار کردند. وقتی بچه‌های مهرطه برایمان نامه می‌نویسند و از ما تشکر می‌کنند، این همه خوبی دنیاست که یک‌دفعه سمت ما می‌آید. تنها آرزویم برای مهرباف این است که بتوانیم سود بیشتری داشته باشیم. سود بیشتر نه برای این‌که از این کار کسب درآمد کنیم. از اول هم که مهرباف را تأسیس کردیم، 3نفری قرار گذاشتیم روزی که به فکر سود بیشتر برای نفع خودمان افتادیم، کارگاه را تعطیل کنیم. ما اگر به دنبال سود بیشتر هم هستیم برای این است که بتوانیم کارگاه کوچکمان را گسترش دهیم، برای خانم‌های بیشتری کارآفرینی کنیم و بتوانیم برای دغدغه‌ای که تمام این سال‌ها ذهنمان را مشغول کرده بود، جوابی داشته باشیم. نرگس طیبات اما نظر دیگری درباره آینده کاری دارد که شروع کرده‌اند. او می‌گوید: واقعیت این است که آینده مهرباف در گرو وضع کلی جامعه است. ما جزیره جدا از جامعه نیستیم. هر چقدر هم تلاش کنیم که برای کارآفرینی از اول تعریف داشته باشیم، باز هم مشکلاتی وجود دارد. درحالی‌که از کارآفرینی در همه دنیا و به‌خصوص کشورهای درحال توسعه حمایت می‌شود. آنها از کمک‌های بین‌المللی بهره می‌برند و حتی صندوق بین‌المللی پول هم برایشان بودجه در نظر گرفته است ولی ما برای گرفتن مجوز و ثبت نشان مهرباف هنوز مشکل داریم. ما خودمان شروع کردیم و خودمان هم قرار است ادامه دهیم. در این بین وقتی کاموای 3هزارتومانی، 9‌هزارتومان می‌شود، روی تولید اثر خودش را می‌گذارد. هرچند که ما جزو خوش‌شانس‌ترین‌ها بودیم که خیلی‌ها به مهرباف آمدند و با خرید‌های خود از ما حمایت کردند؛ کسانی که پیشتر ما را می‌شناختند و در نهادهای مدنی مختلف طی سال‌های گذشته همکاری‌های مشترکی داشتیم. آینده مهرباف هم در گرو تثبیت بازار، حمایت از کالاهای داخلی و فروش خوب است تا ماندگاری اقتصادی داشته باشیم و بتوانیم کاری را که شروع کردیم تا سال‌های دورتر
ادامه دهیم.
قول و قرار‌هایی که سر جای خودش نماند
زندگی این روزها به خیلی‌ها سخت گرفته است. به همه آدم‌هایی که می‌خواستند زندگی خوبی داشته باشند اما زورشان به تورم و گران شدن روز به روز مایحتاج زندگی نرسید. به همه آنهایی که با خودشان قرار گذاشته بودند بهترین‌ها را برای خانواده خود فراهم کنند اما همه چیز دست به دست هم داد تا هیچ قول و قراری سر جای خودش باقی نماند. برای همین هم کار شد دغدغه اصلی اکثر خانواده‌ها. خانواده‌هایی که دیگر تنها مرد سرپرست خانواده نبود و هرکسی باید برای بهتر شدن زندگی تلاش می‌کرد.  تلاش‌هایی که گاهی از میانسالی شروع می‌شد، مثلا از وقتی که بچه‌ها بزرگتر می‌شدند و آینده مبهم تر. نمونه‌اش‌ هاشمی یکی از بافنده‌های مهرباف است که می‌گوید: «بعد از این همه‌سال آمدم سر کار برای این‌که بتوانیم بهتر زندگی کنیم.  برای این‌که هر ماه منتظر نباشیم کی سر ماه می‌رسد و دوباره همسرم حقوق می‌گیرد. سال‌ها خانه‌دار بودم و تنها برای دوست و آشنا گاهی بافتنی می‌بافتم. بدون مزد و چشمداشت. اما زندگی هر روزش با روز قبل فرق می‌کند. گفتم حالا که بچه‌ها بزرگتر شدند و زندگی سخت‌تر، بیایم و از کاری که می‌شد سال‌ها پیش درآمد داشته باشم و نداشتم، پولی در بیاورم. برای بهتر شدن زندگی و برای این‌که بچه‌ها بزرگتر شده‌اند خرج و مخارجشان هم بیشتر شده است. حالا می‌آیم سر کار تا هم کمک خرج زندگی باشم هم این‌که مشکلاتم را چند ساعتی بگذارم بیرون و به این فکر کنم که کنار آدم‌هایی از جنس خودم خوشحالم. حالم خوب است و جایی هست برای این‌که بتوان برای چند ساعتی به هیچ دغدغه‌ای فکر نکرد.» داشتن درآمد بیشتر و بودن کنار آدم‌های خوب غنیمت است برای آنهایی که در اقتصاد سخت این روزها، نقش پررنگی دارند. همان‌هایی که داستان هرکدامشان اندازه یک کتاب حرف دارد. زیبا 8‌سال است که آمده تهران. سرسبزی شهرهای شمال را رها کرده و بعد از فوت پدر و مادری که عمری پرستارشان بوده، آمده برای این‌که در تهران خرج زندگی خودش را در بیاورد. سربار کسی نباشد و چشمداشتی به زندگی خواهر و برادرش نداشته باشد. زیبا متولد 1340 است و ازدواج نکرده.  زندگی خودش را به راحتی اداره می‌کند و قرار هم نیست کسی خرج زندگی‌اش را بدهد. به کسانی مثل زیبا «خودسرپرست» می‌گویند. از خیلی وقت‌ها پیش کار بافندگی با ماشین را یاد گرفته. «شمال هم که بودم مشتری‌های خودم را داشتم اما تهران با همه جای ایران فرق می‌کند. هر چند اوایل آمدنم به تهران همه چیز خیلی ترسناک به نظر می‌آمد اما من تصمیم گرفته بودم خودم زندگی‌ام را اداره کنم. الان هم از زندگی راضی‌ام. راضی‌ام به این‌که کنار آدم‌هایی کار می‌کنم که از جنس خودم هستند و دردهای مشترک همدیگر را می‌فهمیم. راضی‌ام به این‌که خانه و زندگی خودم را دارم و محتاج نیستم کسی خرجم را بدهد. شاید گاهی وقت‌ها زندگی سخت شود اما چاره‌ای نیست، زن‌ها همیشه بلدند چطور با زندگی کنار بیایند.


تعداد بازدید :  231