| علی اکبر محمدخانی| اون روزی از جزیره آدمخوارا زنگ زدند: شایع شده تو قاتل زنجیرهای هستی. بیا از خودت دفاع کن. منم پاشدم رفتم که دیدم ریختند دستگیرم کردند. بعدم همه جا گفتند قاتل زنجیرهای رو طی یک عملیات پیچیده دستگیر کردیم، تا از دهن نیفتاده بیاید بخوریمش. خلاصه بعد اینکه حکمو خوندند، گفتند: آقای صَمَدخانی حرف آخرتو بزن. من گفتم: اولا من مَمَدخانی هستم، نه صَمَدخانی. اشتباه گرفتید. بعدشم اُسکل گیر آوردید؟ شما خودتون هر روز یکی رو میکُشید، میخورید، حالا دنبال قاتل میگردید؟ که یکیشون اومد گفت: دیگه برای این حرفا خیلی دیره. ملت نشستن پای سفره، منتظرن. ما دیگه خودمونم بکُشیم، کسی باورش نمیشه بیگناهی. حالا با زبون خوش میری لایِ باقالیپلو یا با فحش و فضیحت بفرستیمت؟ که گفتم: نه خودم میرم. بعدم تا یه هفته «باقالیپلو با مَمَدخانی» جزو منوی رستوراناشون بود. خواستم بگم مسئولیت کاری رو که میکنید به گردن بگیرید که اینجوری نشه.