شماره ۹۷۷ | ۱۳۹۵ چهارشنبه ۵ آبان
صفحه را ببند
یک نامه مهم تاریخی
والله و تاالله و بالله که ایران فراموش خواهد شد

نامه‌های جابه‌جا شده میان اندیشمندان و روشنفکران در دوره‌های گذشته می‌توانند منابعی سودمند در شناخت وضعیت جامعه ایران در دوره گذشته به شمار می‌آیند. از این‌دست نامه‌های تاریخی بسیار میان اینان در سده‌های گذشته ایران نگاشته شده است. نامه‌نگاری با دربرگیری موضوع‌ها و مسایل سیاسی- اجتماعی، سنتی جذاب در تاریخ ایران به شمار می‌آمده است. میرزا محمدخان قزوینی، نام‌دار به علامه محمد قزوینی، ادیب و پژوهشگر تاریخ و فرهنگ ایران، در زمره روشنفکران و اندیشمندانی است که در این حوزه سندهای مهم از خود به یادگار گذاشته است. کتاب «نامه‌های قزوینی به تقی‌زاده» که به کوشش ایرج افشار منتشر شده است، آگاهی‌هایی ارزشمند در زمینه‌های یادشده در خود دارد. قزوینی در یکی از نامه‌ها که به تاریخ ۳ مارس ۱۹۲۷ برابر با ۱۳۰۶ خورشیدی، به سیدحسن تقی‌زاده نگاشته، به مساله‌ای در تاریخ معاصر ایران اشاره دارد که از جنبه دگرگونی‌های اجتماعی از اهمیتی بسیار برخوردار است. او در بخشی از این نامه می‌نویسد «پریشب جایی در پاریس در منزل یکی از ایرانیان خیلی معتبر موعود بودم به شام و اجزا مجلس مرکب بودند از دوازده نفر: سه زن- یکی ایرانی و دوی دیگر غیر ایرانی- و نُه مرد تمام‌ایرانی. تمام صحبت چهارساعتۀ آن شب، از ساعت هشت الی ساعت دوازده، از امور مادی یا معنوی (و بیشتر مادی) اروپایی گذشت و هیچ صحبت از چیزهای راجع به ایران اصلا نبود. از جمله، صحبت از کورها افتاد. هر کسی حکایتی از یک کوری (از کورهای فرنگی!) نمود که چقدر هوش و حافظه و لامسه و غیره از قوای آنها شدید و قوی بوده است و چقدرها زیاد باسواد بوده‌اند. من به این مناسب گفتم که ما هم در ایران یک شاعر بزرگ داشته‌ایم که چندین صدهزار شعر از درجۀ اول شعر گفته است و ساززنِ درجۀ ‌اول نیز بوده است و اسمش رودکی بوده است. به سر مبارکِ سرکار قسم است و به قول آقای [حسینقلی] نواب والله و تاالله و بالله که صیغۀ قسم است و به مرگ دخترکم از این دوازده نفر حضار هیچکس مطلقا و اصلا از آن رییس مجلسِ پنجاه و چند ساله تا آن سه زن که جای خود دارند، اسم رودکی را در تمام عمرش به گوشش نرسیده بود و به استثنای یک جوان بیست و هفت هشت ساله که از مدارس جدیده ایران گویا بیرون آمده است و گویا از پرتو آقای میرزا عبدالعظیم خان یک سایه ضعیفی از ادبیات بر لوحۀ حافظه‌اش هنوز منقش بوده است. او بعد از تلاش زیاد برای یادآوری، خود رو به من کرده گفت این رودکی همان است که صاحب «بوی جوی مولیان آید همی» است؟ گفتم صد رحمت برتو، بله هموست. اگر تو هم ملتفت نشده بودی من خیال می‌کردم که امشب دیوانه شده‌ام و هذیان می‌گویم و الا دوازده نفر ایرانی همه متمول و همه به زعم خود تربیت شده، یک نفر از آنها اسم بزرگترین شاعرهای ایران را نشنیده باشد از اعجب عجایب بسیار بسیار عجیب دنیاست.  این است حال جامعۀ ایرانی امروزه. عجله بفرمایید و قبل از آنکه به واسطۀ مرگ یا مرض یا ضعف پیری دیگر نتوانیم این گونه کارها بکنیم، ریشه‌ای برای احیای ادبیات ایرانی غرس بنمایید، تا پس از نموّ آن، اگر هم ما بمیریم، دیگران از سایه یا میوۀ آن بهره‌مند شوند. و الا به شما خبردار می‌کنم، والله و بالله و تالله که باز هم صیغۀ قسم است، پس از ده بیست سی سال دیگر شاید در سرتاسر ایران اگر بگردید دیگر هیچکس را پیدا نکنید که ذره‌المثقالی به این چیزها علاقه‌ای داشته باشد و اسم رودکی را که سهل است، اسم سعدی و حافظ و فردوسی را هم شنیده باشد».
این نامه در شبکه علمی تاریخنگاران ایران نیز بازتاب یافته است.


تعداد بازدید :  179