| مرجان میرغفاری |
«مادر 10 روز پیش گم شد. همهجا در جستوجویش بودیم تا اینکه 4 روز پیش برگشت، آن هم با یک گونی استخوان. رفته بود نزدیکیهای مرز و تپههای شنی. هر 2 پایش تاول زده بود، از بس که پیاده رفته بود. گفت رفته بودم دنبال عبدو. بعدش هم استخوانها را کنار هم تو اتاق چید و پارچه کشید رو آنها.» (1)
3 دهه از آغاز جنگ تحمیلی میگذرد، پدیدهای تاریخی که علاوهبر تاثیرهای رفتاری و زیستی که بر انسان ایرانی گذاشت، مفاهیم و ایدههایی را وارد ادبیات کرد.
ادبیات جنگ از همان روزهای آغازین حمله عراق به ایران متولد شد، ادبیاتی که در طول 8 سال بیش از هرچیز جنبه تهییجی و تبلیغی داشت و آرمانها و ارزشهای والایی همچون از خودگذشتگی، دفاع از میهن و ناموس، دشمنستیزی، صبر و شهادت را رواج داد.
به همین دلیل اکثر نوشتهها روحي حماسهپردازانه و قهرمانانه داشتند و تا اوایل دهه 70 آرمانگرايیهای دوران جنگ رواج داشت و اکثر قصهها روایت افراد مشهوری که در جنگ حضور داشتند و بعد از جنگ نيز توانستند در جامعه نقش خود را ایفا كنند. بعد از جنگ که گرد و غبارها فرو نشست ادبیات به معنای واقعی خود شکل گرفت، یعنی دنیای ارزشهای جنگ با ارزشهای انسانی در هم آمیخت و ادبیات جهان واقعی را شکل داد. جهان جنگ، جهانی است که افراد را در موقعیتهای تراژیک قرار میدهد. در این جهان باید بخشی از ارزشها را از دست داد تا به ارزشهای دیگر رسید به همین علت آثاری منتشر شدند که ساختارهای موجود را شکستند و روی دیگر واقعیت جنگ را نشان دادند.
در واقع تا قبل از این ساختارشکنی قهرمان جنگ با جهان پیرامون خود تعارض و گسستی ندارد و نماینده آرمانها و ارزشهای جامعه است ولی با توجه به ریتم و ضرباهنگ سریع تغییرات اجتماعی جامعه قهرمان با جهانی روبهرو میشود که بیگانه با ارزشهای اوست به همین دلیل ارزشهایش را بیگانه با جامعه جدید میبیند و به مرور روند به حاشیه رفتنش آغاز میشود.
با گذشت زمان برخی از فیلمسازان و نویسندگان روایتی نو از دوران بعد از جنگ ارایه دادند که نقش اصلی را همین قهرمانان به حاشیه رانده شده ایفا کردند. برخی رزمندگان و برخی هم خانوادههای شهدا و جانبازان را سوژه آثار خود قرار دادند که البته از نظر فراوانی جایگاه قابل قبولی ندارند.
بهعنوان مثال مادری روایت میشود که داغ فرزند را نتوانسته تحمل کند و تمام زندگیش تحتتأثیر شهادت فرزندش قرار گرفته و هنوز از جهان اجتماعی و گذشته خود بیرون نیامده است. تحمل این داغ برای خانوادههایی که شهدایشان مفقودالاثرند دوچندان است. این نوع روایتها تنها زاده ذهن نویسنده نیست، بلکه داستان او بازتابی از جامعهای است که تجربه جنگ، تمام سازوکارها و تحولات اجتماعی را دستخوش تحول قرار داده که از قضا خلق آثاری از این نوع با استقبال مخاطبان هم مواجه شده است. بنابراین بنا به شرایط جامعه و تحولات اجتماعی باید روایتهای آسمانی و آرمانی را از آثار دفاع مقدس کاست و به بیان حقایق و واقعیتهای آن پرداخت، هرچند سرنوشت برخی از آدمهای جنگ بسیار تلخ بوده ولی آنها هیچگاه از جنگی که کردند نادم نبوده و نیستند، درواقع قهرمانها همیشه این گونهاند و قهرمانهای واقعی کسانیاند که در لحظهای که باید حضور داشته باشند حاضرند و بعد خودشان را کنار میکشند، حالا وظیفه داستاننویس و فیلمساز است تا این فردی که خود را به کنار کشیده به میدان بیاورد و از نقشی که ایفا کرده بنویسد.
پینوشت:
1- من قاتل پسرتان هستم. احمد دهقان