شماره ۳۹۱ | ۱۳۹۳ يکشنبه ۶ مهر
صفحه را ببند
بازی با صندلی شکنجه

|  مسعود ‌هادوی  |   آزاده  |

در اردوگاه «ملحق ب» دستگاه برقی بود که به نوبت و چند نفر را روی صندلی می‌نشاندند و سیم‌های برق به هر نفر وصل می‌شد. یک نفر اپراتور بود که با هندلی برق را به جریان می‌انداخت و یک نفر هم که افسر عراقی ارشد بود، نامش حسین بود. از همان ابتدا که قرار شد ما را با این دستگاه شکنجه دهند یکی از بچه‌ها به نام اسدالله پیشنهاد داد که برای جلب توجه عراقی‌ها و آزار کمتر از دستگاه برق به محض وصل جریان برق، با شکلک‌های مصنوعی بی‌تابی و آزردگی خود را نشان عراقی‌ها دهیم. بنا شد که همه این داستان را پیاده کنیم. 3،2نوبت این شکنجه روی بچه‌ها پیاده شد و همه هم با شکلک‌های مصنوعی باعث شادمانی عراقی‌ها شدند.  
نوبت به اسدالله رسید. از قضا در زمان وصل برق به اسدالله سیمی که به آن برق هندلی وصل بود از دستگاه جدا شد و اپراتور هم متوجه نشد. به محض این‌که سر دیگر سیم برق به اسدالله وصل شد به حالت وحشتناک و مضحکی شروع کرد به داد و فریاد و خود را با شدت هر چه تمام روی زمین پرت کرد و درحالی‌که خود را روی زمین جمع کرده بود به خود می‌پیچید و ناله می‌کرد.  هرچه با ایما و اشاره به اسدالله علامت دادیم که سیم قطع شده و کمتر نقش بازی کن، موفق نشدیم. حسین که قضیه را دیده بود و می‌دانست که هیچ برقی در کار نیست دستور داد مجددا سیم برق را وصل کنند. اسدالله تا دستور را شنید شروع کرد به داد و بیداد که شما مسلمان نیستید... شما انسان نیستید... این چه کاری است... من یکبار عذاب کشیده‌ام... این چه کاری است... و همین‌طور ادامه می‌داد اما دستور حسین باید اجرا می‌شد.  
اسدالله دوباره روی صندلی نشست و سرباز عراقی برق را وصل کرد و اسدالله همان بازی را اجرا کرد. حسین که می‌دانست اسدالله عراقی‌ها را دست انداخته و برقی در کار نیست، به سمت سرباز عراقی رفت و سرش داد زد که تو حواست کجاست؟ سیم برق قطع شده و اینها همه دارند فیلم بازی می‌کنند؟ این را هم بگویم که حسین از دست کار اسدالله خنده‌اش گرفته بود، اما سرباز عراقی بابت این سرکار رفتن! کلی به ما فحش و ناسزا گفت.  
بعد از این‌که همه را مجددا با دقت کامل شکنجه کردند به آسایشگاه برگشتیم از شدت خنده دیگر قادر به کنترل خود نبودیم و فقط می‌خندیدیم. این موضوع تا مدت‌ها سوژه خنده ما در اردوگاه بود.


تعداد بازدید :  244