| امانالله قراییمقدم | جامعهشناس |
بیاعتنایی به آثار بهجا مانده از گذشتگان و مهمتر از همه هویت و اصالتی که در گرو حفظ بناهای تاریخی است، دردی است که سالهاست دامان جامعه ما را گرفته و بیشک آثار جبرانناپذیری بهدنبال خواهد داشت. شاید یکی از ریشههای بیاعتنایی ما به آثار گذشتگانمان را بتوان در اتکای بیش از حدمان به نفت دانست. اتکایی که باعث شده از بسیاری از منابع تاریخی درآمدزا غافل شویم و از تخریب آنها خم به ابرو نیاوریم. درحالیکه در اکثر جوامع جذب توریست و گردشگر و بازدید از ابنیه تاریخی و فرهنگیشان یکی از مهمترین منابع درآمدیشان است. اشتباه ما در گذشتههای دور جای دارد؛ جایی که در آموزش تاریخمان به نسلها کوتاهی کردیم و به قول جان جاکروسو وظیفه تعلیم و تربیت این است که میراث گذشته را به آینده منتقل کند. وظیفهای که همیشه به عهده آموزشوپرورش بوده و همچنان در آن کوتاهی شده است؛ کوتاهیای که باعث شده جوان ما نه از اشکانیان چیزی بداند، نه از ساسانیان. تعلیموتربیت یعنی اینکه فرد از همان کودکی با تاریخ، افتخارات و میراث اجدادش آشنا باشد و با آنها هویت بگیرد. فردی که به چنین هویتی دست بیابد، خیلی راحت دست به مهاجرت نمیزند؛ بیاعتنایی به گذشته بزرگترین مصیبت فرار مغزها را برای ما در پی داشته است. ما نهتنها در قبال تاریخ مادیمان بیمسئولیت ظاهر شدهایم -بناهای بهجا مانده همچون تختجمشید، پاسارگاد و ...- بلکه با تاریخ معنویمان نیز نامهربان بودهایم. موسیقی و ادبیات نیز تاریخ این کشورند و این سوال را مطرح میکنم که ما چقدر با این بخش از تاریخمان آشنا هستیم و در حفظ آن میکوشیم؟ متاسفانه ما بیاعتنا بار آمدهایم و فضای اجتماعی به این بیاعتنایی دامن زده است. فراموش کردن تاریخ به مثابه فراموش کردن هویت و نوستالژی ملی است و گویی ما هنوز این زنگ خطر را نشنیدهایم. نشنیدهایم که دانشجوی تاریخ ما هنوز پاسارگاد را ندیده است! و این درحالی است که یکی از شرایط شهروند آمریکاشدن دانستن تاریخ این کشور است، تاریخی که قدمت آن از 500-400سال پا را فراتر نمیگذارد. درحالیکه درس تاریخ در بین دروس ما اهمیتی ندارد و بیشک ادامه این روند شرایط بدی را در پی خواهد داشت، چون فراموشی تاریخ، هویتمان را از بین خواهد برد و جهان وطنی
خواهیم شد.